روایت حکیم ابوالقاسم فردوسی از ۶ دعایی که مستجاب شد/ نیایش در شاهنامه

سایت بدون – شاهنامه فردوسی را همه به رزم‌ها و پهلوانی‌ها و جنبه حماسی‌اش می‌شناسند اما همین حماسه در دل خودش، عرفانی ناب هم دارد؛ عرفانی از جنس ارتباط با پروردگار عالم و راز و نیاز با او. شاهنامه فردوسی پر از صحنه‌های نیایش قهرمانان و پهلوانان با خالق هستی و کمک گرفتن از اوست. همین نکته اثر حماسی فردوسی را از دیگر آثار این گونه ادبی متمایز می‌کند. در این میان ما با نیایش‌های پهلوانان و بزرگانی مواجه ایم که مؤثر واقع می‌شوند و به عبارتی کارساز می‌افتند. در ادامه به شش نمونه از دعاهای مستجاب شده در شاهنامه می‌پردازیم.

وقتی رستم دست به دعا می‌شود
دو نمونه از نیایش‌های کارساز شاهنامه به رستم تعلق دارد که یکی از آن‌ها به ماجرای نبرد او با سهراب برمی‌گردد. رستم بعد از این که در برابر سهراب جوان و سرحال زمین می‌خورد، در فرصتِ استراحت از خدا درخواست پیروزی می‌کند و سرانجام موفق می‌شود سهراب را از پا در بیاورد.سهراب در این نبرد ،به نمایندگی از تورانیان به ایران حمله کرده است. نمونه دیگر این دعاها مربوط به زمانِ جوانی رستم است؛ این پهلوان در جوانی آن‌قدر سنگین وزن بود که با هر قدم زمین زیر پایش فرو می‌رفت. به همین دلیل عذاب می‌کشید و دعا کرد تا خداوند کمی از قدرتش کم کند: «بنالید و ز کردگار جهان/ به زاری همی آرزو کرد آن/ که لختی ز زورش ستاند همی/ به رفتن به ره بر تواند همی/ بدان سان که از پاک یزدان بخواست/ ز نیروی آن کوه پیکر بکاست».
دعای اسفندیار و همراهانش
فردوسی در جایی از شاهنامه به این نکته اشاره می‌کند که دعای دسته جمعی زودتر مستجاب می‌شود؛ یکی از این دعاهای دسته جمعی در داستان هفت‌خانِ اسفندیار اتفاق می‌افتد. وقتی او و سپاهیانش در راه درگیر تندباد و ابر سیاه و بارش فراوان برف می‌شوند، تصمیم می‌گیرند همه با هم به درگاه خدا دعا کنند تا به سلامت از این راه بگذرند: «نیایش ز اندازه بگذاشتند/ همه در زمان دست برداشتند/ همان گه بیامد یکی باد خوش/ ببرد ابر و روی هوا گشت کش/ چو ایرانیان را دل آمد به جای/ ببودند بر پیش یزدان به پای». اسفندیار یک دعای مستجاب دیگر هم دارد و آن وقتی است که از بند پدرش، یعنی گشتاسب آزاد می‌شود. او به درگاه خدا دعا می‌کند که اگر بتواند انتقام برادرش، فرشیدورد را بگیرد، عمرش را صرف دین کند و به نیازمندان کمک کند و… . همین‌طور هم می‌شود.
آهی که دامن افراسیاب را گرفت
یکی از نیایش‌های کارساز در شاهنامه از زبانِ سیاوش، پهلوان و شاهزاده بی‌گناه ایرانی است که ناجوانمردانه به دستور افراسیاب کشته می‌شود. سیاوش وقتی که او را کشان کشان برای بریدن سرش می‌برند، این‌طور با خدا نیایش می‌کند: «سیاوش بنالید با کردگار/ که ای برتر از گردش روزگار/ یکی شاخ پیدا کن از تخم من/ چو خورشید تابنده بر انجمن/ که خواهد از این دشمنان کین خویش/ کند تازه در کشور آیین خویش»؛ دعایی که با به دنیا آمدن کیخسرو مستجاب شد و او انتقام سیاوش را از افراسیاب گرفت.
نیایش متفاوت کیخسرو
کیخسرو، پهلوان و شاه ایرانی بعد از این که موفق شد انتقام پدرش، سیاوش را از افراسیاب بگیرد، احساس کرد که اگر بیشتر از این بر تخت پادشاهی بنشیند، دچار غرور و خودبینی شود؛ به همین دلیل تصمیم گرفت از خدا بخواهد او را به جهان دیگر منتقل کند. او برای این خواسته، چندین و چند هفته به راز و نیاز با خدا می‌پردازد؛ تا این که سروش غیبی به خوابش می‌آید و به او می‌گوید بعد از این که جانشین خودت را انتخاب کردی، به خواسته‌ات می‌رسی. کیخسرو هم تمام امور مملکت را سر و سامان می‌دهد و لهراسب را به جانشینی انتخاب می‌کند و سرانجام از این دنیا می‌رود.

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «مادر را دل سوزد، دایه را دامن»

سایت بدون- این ضرب‌المثل یکی از پرمعناترین و عمیق‌ترین تعابیر در ادبیات فارسی است که …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *