سایت بدون -جعفر شهری در کتاب «تهران قدیم» نقل کرده که در گذشتههای نه چندان دور در تهران رسم بوده که در شب زفاف چنانچه داماد نوعروس را باکره نمییافت، خود یا یکی از نزدیکانش بر بام خانهی نوعروس شده و از سر شب تا نیمهشب با ملاقهای بزرگ یا آبگردان بر پشت تشتی میکوفت و سپس تشت را از بام به حیاط خانهی نوعروس میانداخت و این گونه تا هفت محل را از ماجرا مطلع میساخت.اما این بر تشت رسوایی کوفتن است و ربطی به تشت رسوایی ندارد ، ماجرای تشت از بام افتادن به این مساله برمی گردد که در قدیم زنی که حائض بود ، لباس های زیر خود را دربام می شست تا جلوی چشم دیگران نباشد ، گاهی حیوانی یا باد این تشت را برمی گرداند طرف حیاط یا کوچه و این مساله را عیان می کرد
مولانا از این اصطلاح بارها استفاده کرده است مثل
بار دگر فتنه را تشت ز بام اوفتاد
خواب مرا بازبست دلبر بیدار من .
مولوی
یا
دردمندی کش زبام افتاده طشت
زو نهان کردیم حق پنهان نگشت
یا
چون بدید اورا خلیفه مست گشت
پس ز بام افتاد او را نیز تشت .
عارف فروتن و متواضع است. عارف غیرت مند است و برای خودنمایی معشوقه بازی ها و رابطه خود را با پروردگار برای نامحرمان افشا نمی کند. روزی که دلبر جانانه او رخ نشان دهد عقل از سر عارف می پرد. چون عقل بپرد شرم و حیا کنار می رود و پرده دری می کند و بر سر همه زبان ها می افتد و به رازهای مکتومش پی می برند. این سر زبانها و انگشت نمایی اصطلاحا رسوایی عارفانه است. فیلم *رسوایی* با بازیگری اکبر عبدی (که البته در مضمون و پیام رسانی کمی نارسا بود) کنایه از همین مسئله دارد.