سایت بدون – چاه های قدیم بسیار عمیق حفر می شد
برای همین برای پایین رفتن و رسیدن به کف آن ها باید از طناب استفاده می شد
این پایین رفتن می توانست دلایل متعددی داشته باشد
گروهی کارشان این بود که چاه ها را لایروبی کنند یعنی گل و لای ته چاه را تمیز کنند
و یا این که برخی دیگر برای آوردن آب به ته چاه می رفتند
بعضی هم وسایل گران قیمت خود را ته چاه مخفی می کردند و بعد می رفتند آن را می آوردند
برای همین در همه رفتن به ته چاه ها ، طناب و ریسمان باید از مقاومت و جنس خوبی برخوردار بود
داستان این ضرب المثل به کاروانی بر می گردد
می گویند در کاروانی کسی بود که می خواست اموال همسفران خود را بالا بکشد
برای همین در طول مسیر از گنجی می گفت که می داند در کف چاه مخفی شده است
و این گونه همسفران خود را وسوسه می کرد
او می خواست همسفران خود را به ته یک چاه متروک بفرستد
که یا در میانه راه طناب پاره شود یا این که آن ها را در ته چاه بگذارد و خود برود
او یکی یکی همسفران خود را به دم چاه می برد و ریسمانی پوسیده به دستشان می داد و می گفت تو اول برو بعد من بیایم
و طناب پوسیده پاره می شد و مرد همسفر به ته چاه می افتاد و جانش را از دست می داد
اما دست او وقتی رو شد
یکی از همسفران که از گم شدن دیگران شک کرده بود
قبل از هر چیز طناب را کنترل کرد و گفت من با این ریسمان پوسیده تو به انتهای چاه نمی روم
این ضرب المثل زمانی به کار می رود که بخواهند بگویند باید به چیزی، کسی یا حرفی اعتماد یا اطمینان کرد که قابلیت اتکا داشته باشد و بدون احتیاط لازم نباید آن را پذیرفت