ریشه و داستان ضرب المثل «بشنو و باور نکن»

سایت بدون – می گویند در زمان های قدیم مرد خسیسی باری از ظروف شیشه ای از بازار می خواهد اما چون سنگین بود می خواست باربر بگیرد اما دلش نمی آمد برای همین باربر جوانی را انتخاب کرد و گفت : تو در مقابل این بردن این بار از من غذا می خواهی که بدان گرسنگی از سیری بهتر است ، پول می خواهی تا با آن چه کنی ، دیگر پیاده نباشی اما بدان پیاده بودن از سوار بودن بهتر است اما اگر بار مرا به خانه برسانی سه نصیحت به تو می کنم که زندگی ات را عوض می کند و تبدیل به بهترین باربر شهر می شوی

باربر که دید بی کار است و کار کساد گفت شاید راست بگوید، بار را بردوش گذاشت و حرکت کرد، وقتی یک سوم راه را رفتند ، باربر گفت: خسته شده ام یکی از پندها را بگو ، ببینم به دردم می خورد یانه، مرد خسیس گفت: هرکس که به تو گفت گرسنگی از سیری بهتر است بشنو و باور نکن

باربر گفت :این چه پند مزخرفی بود اما شاید پند دوم بهترباشد، پندی در دوسوم راه پرسید و جواب شنید: هرکس به تو گفت پیاده بودن از سواره بودن بهتر است بشنو و باور نکن …جوان باربر عصبانی تر شد اما به خودش گفت بگذار نصیحت سوم را هم گوش کنم

به خانه رسیدند ، جوان گفت : حاجی نصیحت سوم را هم بگ . مرد از اینکه بارهایش را مجانی به خانه رسانده بود خوشحال بود و به باربر گفت : اگر کسی گفت باربری بهتر از تو وجود دارد ، بشنو و باور مکن

باربر جوان هم که حسابی عصبانی شده بود ، بار شیشه را بر زمین کوبید و به مرد خسیس گفت: هر کس به تو بار شیشه است سالم است ، بشنو و باور نکن

این ضرب المثل زمانی به کار می رود که می خواهند بگویند که به حرف مردم زیاد توجه نکن ، بسیاری از این حرف ها برای فریب دادن است ، فقط شنونده باش اما به آن دل نبند.

مطلب پیشنهادی

پایداری باور؛ چرا ما مقابل تغییر در عقایدمان مقاومت داریم

سایت بدون – مقاومت در برابر تغییر باور، که به اثر بازگشتی یا محافظه‌کاری مفهومی …

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *