سایت بدون – می گویند روزی که کریم خان زند در گذشت، آقا محمد خان قاجار فرار کرد و به سمت اصفهان رفت. در آن روزها وضع مالی آقا محمد خان بسیار بد بود و دو صنار بیشتر در جیب نداشت.صنار خفف صد دینار است و آن سکه ای بود از مس معادل دو شاهی و ده عدد آن یک قران (یک ریال ) و سالها رائج بود و پول بسیار کمی محسوب می شد
آقا محمد خان که وارد اصفهان شد ، با صنار آن یک نان سنگک خرید و برای این که این نان را خالی نخورد، دم یک مغازه جگرگی رفت و صنار دوم را داد تا به او جگرگ بدهد
وقتی جگرگی به رسم اصفهانی ها خواست ، غذای خود را درون سفره قلمکار به او بدهد، آقا محمدخان گفت که همش صنار جگر است، این همه تشریفات نمی خواهد. جگر را درون همین نان بریز
جگرگی همین کار را می کند،آقا محمد خان که می بیند نانش چرب شده ، با جگرگی دعوا می کند و جگر را پس می دهد و صنارش را پس می گیرد.
ضرب المثل «صنار جگرک سفره قلمکار نمی خواهد» مثل ضرب المثل «آفتابه لگن هفت دست، شام و نهار هیچی » به وضعیتی اشاره دارد که حاشیه های یک کار بر متن آن غلبه داشته باشد و به جای پرداختن به اصل کار به دور و بر آن پرداخته شود.