سایت بدون – دو دوست بودند که شنیده بودند پوست خرس خیلی گران است
برای همین تصمیم می گیرند به شکار بروند
اما دیدند که پولی برای خرید فشنگ و غذای چند روز شکار ندارند
پیش پوست فروش می روند و پوست خرسی که هنوز شکار نشده را پیش فروش می کنند
به محل زندگی خرس ها که می رسند
یک خرس را می بینند که دارد آب می خورد
برای همین فرصت را مناسب می بینند تا شکار را بزنند
از آن جایی که پوست فروش گفته بود که پوست را سالم می خواهد و نباید با تیر سوراخ کنند
سعی می کنند تیر را به سر خرس بزنند
تیر به هدف نمی خورد و خرس خشمگین به سمت آن ها می دود
یکی از آن ها فوری به سمت بالای درخت می دود
ودیگری که تنها مانده بود و رفیقش هم تنهایش گذاشته بود
چاره ای نمی بیند جز این که خودش را به مردن بزند
خرس آمد بالای سر مرد، کمی دور او چرخید و رفت
او بلند شد و دمغ به سمت شهر راه افتاد
رفیقش از بالای درخت پایین آمد و گفت: چه شده؟خرس در گوشت چیزی گفته که این قدر ناراحتی ؟
مرد جواب داد: بله! گفت اول کسی که آدم را در وقت سختی تنها می گذارد رفیقت نیست، دوم این که خرسی که شکار نکردی را پوستش را نفروش
این ضرب المثل زمانی به کار می رود که بخواهند بگویند بر اساس چیزهای قطعی تصمیم گیری کن و بر اساس رویاها زندگی نکن