سایت بدون – اصل این شعر از این بیت زیبای سعدی است:
گِلی خوشبوی در حمام روزی
رسید از دست محبوبی به دستم
بدو گفتم که مشکی یا عبیری
که از بوی دلاویز تو مستم
بگفتا من گِلی ناچیز بودم
و لیکن مدّتی با گُل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که هستم
در قدیم در زمانی که هنوز شامپو و صابون به شکل امروزی و خوش بو نبود برای شست و شو از گل هایی استفاده می شد که مدت ها در کنار برگه گل قرار داشت
این گِل ها را مردم به بدن خود می مالیدند تا خوشبو شوند
سعدی در این شعر از این عمل استفاده کرده تا بگوید که این گِل ها با خاک های دیگر هیچ تفاوتی ندارد تنها فرق آن ها در چیزی است که در کنارش بوده
این مثل در واقع برگرفته از یک حدیث نبوی است
پیامبر اسلام در این باره می فرماید
رسول خدا(صلی الله علیه وآله): «مَثَلُ الجَلیسِ الصّالِحِ مَثَلُ العَطّارِ، اِن لَم یُعطِکَ مِن عِطرِهِ اَصابَکَ مِن ریحِه، وَ مَثَلُ الجَلیسِ السُّوءِ مَثَلُ القَینِ اِن لَم یُحرِق ثَوبَکَ اَصابَکَ مِن ریحِه؛
حکایت همنشین خوب، حکایت عطار است که اگر از عطرش به تو ندهد، بوی خوش آن به مشامت میرسد و حکایت همنشین بد، مانند آهنگر است که اگر [حرارت کارگاه او] لباست را نسوزاند، بوی بد آن مشامت را میآزارد».
این ضرب المثل زمانی به کار می رود که بخواهند بگویند داشتن دوست و همراه خوب باعث بالا رفتن جایگاه افراد می شود