سایت بدون – آن چه در زبان فارسی به عنوان یک ضرب المثل در آمده و در مقام تعارف به کسی که عذر خواهی می کند چرا که پشتش به ما است می گوییم ، در واقع از یکی از غزل های شهریار می آید. شهریار عاشق دختری می شود ، دختری که بسیار دوستش داشته ، دختری به نام ثریا که دختر یکی از امرای ارتش بود، گفته می شود که خیلی از شعرهای شهریار چه آن هایی که در وصال سروده شده مثل
نگاهی کرده در آفاق و ماهی کرده ام پیدا
چه روشن ماه و روشن بین نگاهی کرده ام پیدا
به سوی خلق هر راهی که دارم کور خواهد شد
که از دل با خدای خویش راهی کرده ام پیدا
و چه آن هایی که درفراق سروده شده مثل
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بى وفا حالا که من افتادهام از پا چرا؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر مى خواستی، حالا چرا؟
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان تو ام، فردا چرا؟
همه در وصف این ثریا خانم است که شهریار در شعرش او را پری می خواند، یکی از داستان هایی که درباره عشق شهریار گفته می شود این است که تیمورتاش رقیب عشقی او می شود و ماجرایی پیش می آید که شهریار حس می کند که ثریا خانم رو به وزیر دربار رضاشاه کرده برای همین این شعر را می سراید
ﺑﺎﺭﻧﮓ ﻭ ﺑﻮﯾﺖ اﯼ ﮔﻞ،ﮔﻞ ﺭﻧﮓ ﻭ ﺑﻮ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺑﺎ ﻟﻌﻠﺖ ﺁﺏ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺁﺑﯽ ﺑﻪ ﺟﻮ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺍﺯﻋﺸﻖ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻫﺮﺳﻮ،ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﮔﻔﺘﮕﻮﯾﯽ ﺍﺳﺖ
ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ، ﺍﯾﻦ ﮔﻔﺘﮕﻮ ﻧﺪﺍﺭﺩ
دﺍﺭﺩ ﻣﺘﺎﻉ ﻋﻔﺖ، ﺍﺯ ﭼﺎﺭ ﺳﻮ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭ
ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺧﻮﺩﻓﺮﻭﺷﯽ، ﺍﯾﻦ ﭼﺎﺭ ﺳﻮ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺟﺰ ﻭﺻﻒ ﭘﯿﺶ ﺭﻭﯾﺖ، ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻧﮕﻮﯾﻢ
ﺭﻭ ﮐﻦ ﺑﻪ ﻫﺮ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻫﯽ، ﮔﻞ ﭘﺸﺖ ﻭ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﮔﺮ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻭﺻﻠﺶ، ﭘﯿﺮﻡ ﮐﻨﺪ ﻣﮑﻦ ﻋﯿﺐ
ﻋﯿﺐ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺟﻮﺍﻧﯽ، ﮐﺎﯾﻦ ﺁﺭﺯﻭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺭﻭﯼ ﻣﻦ ﭼﻮﻥ، ﺭﺧﺴﺎﺭﻩ ﺑﺮﻓﺮﻭﺯﺩ
ﺭﺥ ﺑﺮﻓﺮﻭﺧﺘﻦ ﺭﺍ، ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺳﻮﺯﻥ ﺯ ﺗﯿﺮ ﻣﮋﮔﺎﻥ ﻭﺯ ﺗﺎﺭ ﺯﻟﻒ ﻧﺦ ﮐﻦ
ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺭﺧﻨﻪ ﯼ ﺩﻝ، ﺗﺎﺏ ﺭﻓﻮ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺍﻭ ﺻﺒﺮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ، ﺑﺨﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﻣﻦ ﻭﺻﻞ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺍﺯ ﻭﯼ، ﻗﺼﺪﯼ ﮐﻪ ﺍﻭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺑﺎ «ﺷﻬﺮﯾﺎﺭ » ﺑﯽ ﺩﻝ، ﺳﺎﻗﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﮔﺮﺍﻧﯽ ﺍﺳﺖ
ﭼﺸﻤﺶ ﻣﮕﺮ ﺣﺮﯾﻔﺎﻥ، ﻣﯽ ﺩﺭ ﺳﺒﻮ ﻧﺪﺍﺭﺩ