مائده
کاشیان – بعد از سریال «بچه مهندس» که در دو فصل، قصه شخصیتی به نام
«جواد» را از سپرده شدن به پرورشگاه تا نوجوانی و جوانی روایت میکرد و فصل
سوم آن در راه است، مجموعه «از سرنوشت» ساخته محمدرضا خردمندان و علیرضا
بذرافشان، دومین سریالی است که به زندگی کودکان پرورشگاهی میپردازد. این
سریال اکنون از شبکه ۲ در حال پخش است و تا به حال ۲۳ قسمت از آن روی آنتن
رفته. فصل سوم این سریال هم مانند مجموعه «بچه مهندس» در راه است و احتمالا
بهار سال آینده پخش خواهد شد. در این گزارش نگاهی به نقاط قوت و ضعف این
مجموعه داریم.
داستان جذاب و پرکشش
پسری
بیخبر از این که پدر واقعی و ثروتمندش زنده است، دنبال پیدا کردن رد و
نشانی از خانواده خود است. قصه کلی سریال «از سرنوشت» ایده ناب و جدیدی
نیست و حتی میتوان گفت کمی هم کلیشهای است، اما نویسندگان این مجموعه با
استفاده از همین قصه تکراری، در خلق یک داستان جذاب و پرکشش موفق بودهاند.
جزئیات ماجرای زندانی شدن «مهلقا»، جدایی او از پدر «سهراب»، سرنوشت
«هاشم» و «سهراب» و این که آیا بالاخره «سهراب» با پدرش دیدار خواهد کرد یا
خیر، ابهاماتی است که مخاطب برای روشن شدن آنها، قصه را مشتاقانه دنبال
میکند.
نوجوانان زیر ذرهبین «از سرنوشت»
معمولاً
در سینما و تلویزیون، کمتر به موضوعاتی درباره نوجوانان پرداخته میشود،
اما سریال «از سرنوشت» یکی از همان معدود آثاری است که دست روی مسائل
کودکان و نوجوانان، به ویژه آنهایی که از داشتن پدر و مادر محروم هستند،
گذاشته. این مجموعه خیلی خوب موقعیت کودکانی را که در محیطهایی شبیه
پرورشگاه بزرگ میشوند در جامعه نشان داده و نقدهایی اجتماعی به این موضوع
داشته است. وابستگی عجیب این بچهها به دوست یا رفیق خود و احساساتشان به
جنس مخالف در سنین خاص، از دیگر موضوعات مهمی بوده که لابهلای قصه نه به
صورت مستقیم و شعارگونه، مطرح شده است. محمدرضا خردمندان در مقام کارگردان
فصل اول و سوم سریال، قبلا با ساخت فیلم «بیست و یک روز بعد» دغدغه خود
درخصوص نوجوانان و تواناییاش را در ساخت آثار داستانی درباره آنها نشان
داده بود.
گذر خوب و باورپذیر از کودکی به نوجوانی
همان
طور که گفتیم، فصل اول و دوم سریال «از سرنوشت»، کارگردانهای متفاوتی
داشته است و چون شخصیتهای اصلی قصه از کودکی وارد دوره نوجوانی زندگی خود
شدهاند، مسلما باید بازیگر آنها تغییر میکرده، اما با وجود این کاراکتر
«سهراب» و «هاشم» چه از نظر ظاهری و چه از نظر شخصیتی، تفاوت چندانی با آن
کاراکترهایی که در فصل اول دیدیم، ندارند. «سهراب» همان بچه درونگرا، ساکت و
عاقلی است که در کودکی بود و «هاشم» همچنان مانند دوران بچگی خود، هیجانی،
ساده، خوشبین و شوخطبع است. بین شخصیت این دو در کودکی و نوجوانی،
یکدستی و هماهنگی خاصی وجود دارد که باعث شده مخاطب بین فصل اول و دوم
احساس جدایی نکند و آنها را به خوبی باور کند.
ریتم کند فصل دوم
«از
سرنوشت» در فصل اول و حتی تا قسمتهای ابتدایی فصل دوم، ریتم مناسب و خوبی
داشت و سرعت وقوع اتفاقهایی که در سریال شاهد آن بودیم، کم نبود اما
تقریبا از نیمههای فصل دوم، به جای پیش رفتن قصه، بیشتر شاهد اتفاقات
تکراری و بعضاً کماهمیتی مانند چالشهای «سهراب» و «هاشم» در رابطه عاطفی
خود و مشکلات آنها در کارگاه بودیم که به پیشبرد داستان کمک خاصی
نمیکردند. بنابراین یکی از ضعفهای مهم سریال که در فصل دوم به چشم
میآید، ریتم کند و کماتفاق بودن آن است.
بازی و انتخاب ضعیف «سهراب»
سریال «از سرنوشت» شخصیتمحور است و قصه آن حول محور کاراکترهایی به نام «هاشم» و «سهراب» میچرخد. در فصل اول نقش این شخصیتها را دو کودک به نام های امیررضا فرامرزی و راستین عزیزپور ایفا میکردند که هردو بازی خوب و باورپذیری داشتند. چهرههای تازهای مانند دارا حیایی و کیسان دیباج هم در فصل دوم، نقش نوجوانی «هاشم» و «سهراب» را بازی کردند. از میان این دو، دارا حیایی به خوبی از پس نقش خود برآمده و آن شیرینی و بامزگی را که در شخصیت «هاشم» میدیدیم همچنان حفظ کرده اما کیسان دیباج برای نقش «سهراب» انتخاب مناسبی نبوده و در ایفای نقش شخصیت اصلی موفق نبوده است. چهره او در بسیاری از لحظات سریال سرد و بیاحساس است و در سکانسهایی که قرار است احساساتی مانند ناراحتی، خشم، نگرانی و شادی را نشان بدهد، اصلاً باورپذیر نیست و مخاطب را تحت تأثیر قرار نمیدهد.