سوگیری تاثیر اکتشافی/چرا برای تصمیم گیری به احساساتمان میدان می دهیم

سایت بدون – تأثیر اکتشافی شرح می دهد که چگونه هنگام تصمیم‌گیری، اغلب به احساسات خود تکیه می‌کنیم تا به اطلاعات دقیق و مشخص. این روش به ما اجازه می‌دهد تا سریع و آسان به نتیجه برسیم، اما در عین حال می‌تواند تفکر ما را تحریف کرده و ما را به انتخاب‌های کمتر بهینه سوق دهد.

تاثیر اکتشافی کجا رخ می دهد؟

دوست شما، با یک دعوتنامه برای بازی در نمایشی که توسط یک گروه تئاتر معتبر برگزار می‌شود، دعوت شده است. او همیشه به بازیگری علاقه داشته و این یک فرصت بزرگ برای او خواهد بود. اما همان روزی که دعوتنامه را دریافت کرد، متوجه شد که در آزمون رانندگی‌اش مردود شده است. نه تنها کیسی عصبانی و ناراحت بود، بلکه اعتماد به نفس او نیز به شدت آسیب دید. در نتیجه، او به‌طور ناگهانی به گروه تئاتر گفت که علاقه‌ای به بازی در نمایش ندارد و فرض کرد که به هر حال نقشی نخواهد گرفت.

احساسات منفی دوست شما بعد از مردودی در آزمون رانندگی، او را وادار کرد که خطرات شرکت در آزمون بازیگری را بیش از حد تخمین بزند. او احساس می‌کرد که احتمال اینکه دوباره شکست بخورد، زیاد است. این منطق ندارد، زیرا توانایی رانندگی او کاملاً مستقل از توانایی بازیگری اوست. در نتیجه، او از فرصتی بزرگ که می‌توانست برایش تجربه‌ای عالی باشد، محروم می‌شود. این سناریو تأثیر اکتشافی را نشان می‌دهد و چگونگی تکیه ما به احساسات به جای منطق در تصمیم‌گیری‌هایمان را به تصویر می‌کشد.

اثرهای فردی
اثر اکتشافی می‌تواند هر تصمیمی را تحت تأثیر قرار دهد، اما به‌ویژه در مواقعی که فشار زمانی زیادی وجود دارد، اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. این بدان معناست که اگر نیاز داشته باشیم در مدت زمان کوتاهی یک انتخاب مهم انجام دهیم، تکیه بر این اثر اکتشافی ممکن است ما را به سمت تصمیم‌گیری اشتباه هدایت کند.

علاوه بر این، اثر اکتشافی می‌تواند به طور چشمگیری گزینه‌های ما را محدود کند. به عنوان مثال، ممکن است به دلیل احساسی که از موفق نشدن داریم، تمایلی به امتحان کردن نداشته باشیم. این می‌تواند ما را از خارج شدن از منطقه راحتی‌مان بازدارد، در حالی که گاهی اوقات این خروج می‌تواند به موفقیت‌های بزرگی منجر شود.

اثرات سیستمی
اثر اکتشافی می‌تواند در سطح جامعه تغییرات مثبتی را ایجاد کند، به‌ویژه از طریق کمپین‌های بهداشت عمومی. این کمپین‌ها اغلب از تکنیک‌های ترس استفاده می‌کنند تا رفتارهای ناسالم را کاهش دهند. آن‌ها با به اشتراک گذاشتن آمار، اطلاعات و تصاویری که افراد را از آن رفتار می‌ترساند، می‌کوشند اثر مثبتی بگذارند. اثربخشی این روش‌ها همواره مورد بحث و جدل بوده است، اما به‌صورت نظری، این یک کاربرد بالقوه مفید از اثر اکتشافی است.

از سوی دیگر، اثر اکتشافی می‌تواند چالش‌های سیستمی ایجاد کند. اگر فردی در یک موقعیت رهبری تصمیم مهمی داشته باشد، ممکن است نتیجه‌گیری او صرفاً بر اساس احساساتش باشد. این اتفاق زمانی بیشتر رخ می‌دهد که فرد خسته باشد یا تحت فشار زمانی قرار گیرد، چرا که در چنین شرایطی ما بیشتر به اکتشافات ذهنی تکیه می‌کنیم و تصمیمات منطقی و پرتفکر کمتری می‌گیریم. در این شرایط، احساسات یک نفر می‌تواند به‌طور منفی زندگی بسیاری از افراد را تحت تأثیر قرار دهد.

چگونه بر محصول تأثیر می‌گذارد
رابط کاربری می‌تواند تأثیر زیادی بر میزان تعامل عاطفی ما با یک دستگاه دیجیتال داشته باشد. اگر طراحی از نظر زیبایی‌شناختی برای ما جذاب باشد، ما را تشویق می‌کند تا به استفاده از آن محصول ادامه دهیم. از سوی دیگر، اگر طراحی ناخوشایند یا آزاردهنده باشد، احساسات منفی ممکن است ما را از ادامه استفاده از آن رابط باز دارد.

برای مثال، زمانی که توییتر در جولای ۲۰۲۳ لوگوی خود را به “X” تغییر داد، این تغییر ناگهانی با استقبال خوبی از سوی بیشتر کاربران مواجه نشد. در واقع، این تغییر خشم عمومی را برانگیخت و بسیاری از افراد برنامه را ترک کردند. این مثال یادآوری خوبی است که قبل از ایجاد تغییرات بزرگ در رابط کاربری، باید به دقت واکنش مشتریان هدف را بررسی کرد. در غیر این صورت، احساسات منفی ممکن است آن‌ها را از محصول شما دور کند.

چرا این اتفاق می‌افتد
نظریه دوفرایندی بیان می‌کند که ما دارای دو سیستم شناختی هستیم: یکی خودکار و دیگری تلاش‌محور. تحقیقات نشان می‌دهد که اثر اکتشافی ناشی از سیستم اول است. علاوه بر این، اثر اکتشافی به این دلیل رخ می‌دهد که وضعیت عاطفی ما (به عبارتی، احساسات کنونی‌مان) درک ما از ریسک‌ها و مزایای یک نتیجه خاص را تغییر می‌دهد.

تفکر دو سیستمی
نظریه دوفرایندی یک نظریه بنیادی در روانشناسی شناختی است. این نظریه پیشنهاد می‌کند که انسان‌ها دو سیستم شناختی متمایز برای تصمیم‌گیری دارند. سیستم اول سریع، بی‌زحمت، خودکار و عاطفی است، در حالی که سیستم دوم کند، تلاش‌محور، عمدی و منطقی است.

یک تصور اشتباه رایج وجود دارد که سیستم اول، که ریشه در احساسات دارد، غیر سازگار و همیشه منجر به تصمیم‌گیری‌های ضعیف می‌شود، در حالی که سیستم دوم، که ریشه در عقل دارد، در هر زمینه‌ای برتر است. با این حال، همان‌طور که دانیل کانمن در کتابش با عنوان «تفکر، سریع و کند» اشاره کرده است، هر دو سیستم مزایا و معایب خود را دارند. تفکر سیستم اول زمانی مفید است که زمان برای تأمل وجود ندارد و ما باید تصمیم فوری بگیریم. این نوع تفکر خودکار به ما اجازه می‌دهد تا انتخاب غریزی را انجام دهیم، مانند فشردن ترمز هنگامی که کسی در جاده ما را قطع می‌کند یا اقدام به اجرای روش هایملیخ بر روی کسی که دچار خفگی شده است. در شرایط اضطراری، زمانی برای نشستن و اتخاذ یک تصمیم کند و تلاش‌محور با سیستم دوم وجود ندارد.

طبیعی است که اثر اکتشافی نتیجه تفکر سیستم اول است. به جای اتخاذ یک تصمیم منطقی، ما انتخاب سریعی بر اساس وضعیت عاطفی خود انجام می‌دهیم. زمانی که نیاز به قضاوت فوری داریم، سیستم اول می‌تواند به نفع ما باشد. اما هنگامی که باید زمانی را صرف بررسی گزینه‌ها کنیم، اثر اکتشافی ممکن است ما را به اتخاذ تصمیماتی متفاوت از آنچه در غیر این صورت انجام می‌دادیم، سوق دهد.

ریسک‌ها و مزایا
عامل دیگری که به اثر اکتشافی کمک می‌کند، درک ما از ریسک‌ها و مزایای تصمیم‌گیری خاص است. وضعیت روحی ما بر ارزیابی ریسک تأثیر می‌گذارد و در نتیجه بر رفتار ما تأثیر می‌گذارد.

زمانی که ما احساس مثبت داریم، تمایل داریم گزینه‌ای را به عنوان گزینه‌ای با ریسک پایین و مزایای بالقوه بالا در نظر بگیریم. در مقابل، زمانی که احساس منفی داریم، گزینه را به عنوان گزینه‌ای با ریسک بالا و مزایای بالقوه کم می‌بینیم. به طور طبیعی، اگر احساس کنیم انتخاب یک گزینه خاص به یک پاداش بزرگ با شانس کمی از عواقب منفی منجر می‌شود، تمایل بیشتری به اتخاذ تصمیمی به نفع آن داریم. از این منظر، اگر احساس کنیم انتخاب یک گزینه خاص بسیار پرخطر است و باور داشته باشیم که از آن سود زیادی نخواهیم برد، احتمال کمتری دارد که آن را انتخاب کنیم. بنابراین، تأثیر احساسات ما بر درک ریسک‌ها و مزایای یک نتیجه خاص می‌تواند به طور قابل توجهی بر تصمیم‌گیری ما تأثیر بگذارد.

چرا این موضوع مهم است
به هر حال، ما هر روز با تصمیم‌گیری‌ها روبرو هستیم. البته برخی از آنها مهم‌تر از دیگران هستند، اما حتی تصمیم‌های به ظاهر کوچک نیز می‌توانند عواقب قابل توجهی داشته باشند. برای اطمینان از اینکه بهترین انتخاب‌های ممکن را انجام می‌دهیم، باید از وجود هیوریستیک‌ها و تعصبات مختلفی که می‌توانند بر تصمیم‌گیری ما تأثیر بگذارند آگاه باشیم. به این ترتیب، می‌توانیم یاد بگیریم که چگونه از آنها اجتناب کنیم و تصمیمات آگاهانه‌تری بگیریم.

چگونه از آن اجتناب کنیم
با آگاهی از اینکه احساسات ما می‌توانند بر تصمیمات‌مان تأثیر بگذارند، می‌توانیم یاد بگیریم چگونه از اثر اکتشافی اجتناب کنیم. باید به طور انحصاری به تفکر سیستم اول هنگام مواجهه با تصمیمات بزرگ تکیه نکنیم. با صرف زمان برای تفکر منطقی در مورد انتخابی که باید انجام دهیم و بررسی تمام گزینه‌های ممکن، از اتخاد میان‌برهای ذهنی برای رسیدن به یک نتیجه جلوگیری می‌کنیم.

علاوه بر این، آگاهی از وضعیت عاطفی خود برای اجتناب از اثر اکتشافی مفید است. اگر بتوانیم تشخیص دهیم که احساس خاصی داریم، چه خوشحال، چه غمگین و چه عصبانی، می‌توانیم این را بپذیریم که احساسات ما می‌توانند بر تصمیم‌گیری ما تأثیر بگذارند و در این صورت، به خودمان یادآوری کنیم که باید تفکر سیستم دوم را فعال کنیم.

در واقع، بهتر است تصمیمات مهم را به تعویق بیندازیم اگر احساسات‌مان به‌ویژه شدید است، چه این احساس بسیار هیجان‌زده بودن باشد و چه غمگین بودن. این کار به ما کمک می‌کند تا اطمینان حاصل کنیم که احساسات شدید بر انتخاب ما تأثیر نمی‌گذارد.

چگونه همه‌چیز شروع شد
در سال ۱۹۸۰، روان‌شناس اجتماعی، رابرت ب. زایونسک اهمیت احساسات در تصمیم‌گیری را در مقاله «احساس و تفکر: ترجیحات نیازی به استنباط ندارند» مورد تأکید قرار داد. او پیشنهاد کرد که تمام ادراک‌ها یک مؤلفه عاطفی دارند. به عنوان مثال، «ما فقط یک ‘خانه’ را نمی‌بینیم: ما یک خانه زیبا، یک خانه زشت یا یک خانه متظاهر را می‌بینیم.» همچنین، زایونسک نشان داد که اولین واکنش ما هنگام ادراک یک محرک جدید، اغلب احساسی است. این موضوع بر خلاف باور پذیرفته شده در آن زمان بود که states عاطفی تنها از فرآیندهای شناختی و ادراکی ناشی می‌شوند. با این حال، زایونسک استدلال کرد که عاطفه تنها ثابت است. وقتی ما یک محرک را ادراک می‌کنیم، همیشه احساساتی نسبت به آن خواهیم داشت، اما فعالیت شناختی ما ممکن است متغیر باشد.

نظریه‌ای که نشان می‌دهد می‌توانیم قبل یا حتی بدون فعالیت شناختی احساساتی را تجربه کنیم، بحث درباره چگونگی تأثیر حالات عاطفی بر تصمیم‌گیری را آغاز کرد. در سال ۲۰۰۰، پل اسلاویک و همکارانش مقاله‌ای با عنوان «اثر اکتشافی» منتشر کردند، که در آن این هیوریستیک را معرفی کردند. علاوه بر این، آن‌ها یافته‌های تجربی را برای نشان دادن چگونگی تأثیر احساسات ما بر ارزیابی ریسک‌ها و مزایای یک رفتار خاص ارائه کردند.

مثال ۱ – فراخوان‌های ترس
کمپین‌های بهداشت عمومی از اثر اکتشافی برای تشویق مردم به انجام رفتارهای سالم و پرهیز از رفتارهای ناسالم استفاده می‌کنند. آن‌ها این کار را از طریق فراخوان‌های ترس انجام می‌دهند که با نشان دادن بدترین سناریوها از ادامه برخی رفتارها، مردم را می‌ترسانند.

یک مثال کلاسیک از این موضوع، کمپین‌های ضد سیگار است که از تصاویر برای جلوگیری از سیگار کشیدن استفاده می‌کنند. برخی کشورها تصاویری از دندان‌ها و ریه‌های افراد سیگاری در طولانی مدت را در کنار بسته‌های سیگار نمایش می‌دهند. علاوه بر این، چنین کمپین‌هایی با استفاده از آمار، مانند افزایش خطر ابتلا به سرطان، سکته مغزی و بیماری لثه، شدت عواقب سیگار کشیدن را مورد تأکید قرار می‌دهند.

داوید هموند و جفری تی. فنگ کارایی فراخوان‌های ترس بر روی بسته‌های سیگار را در مقاله خود در سال ۲۰۰۴ با عنوان «برچسب‌های گرافیکی هشدار سیگار کانادایی و نتایج منفی: شواهدی از سیگاری‌های کانادایی» بررسی کردند. آن‌ها دریافتند که از میان ۶۱۶ سیگاری کانادایی که مورد بررسی قرار گرفتند، ۲۰٪ گزارش دادند که به دلیل برچسب‌های هشدار، کمتر سیگار می‌کشند. هر چه احساسات منفی که سیگاری‌ها تجربه می‌کردند، مانند ترس و تنفر بیشتر بود، احتمال اینکه آن‌ها تلاش کنند سیگار را ترک کنند یا حداقل تعداد سیگارهای خود را کاهش دهند، بیشتر بود.

احساسات منفی مردم را به کاهش مصرف سیگار وادار کرد و نشان داد که احساسات ما می‌توانند رفتارهای پیشگیرانه را تحریک کنند. در این مورد، می‌بینیم که اثر اکتشافی همیشه غیر منطقی نیست، بلکه می‌تواند منجر به تصمیمات منطقی شود. با این حال، ممکن است این موضوع مفید باشد که فراخوان‌های ترس انتخاب‌های تصادفی را ترویج نمی‌دهند، بلکه به‌طور استراتژیک طراحی شده‌اند تا به ما کمک کنند کار درست را انجام دهیم.

مثال ۲ – تفسیر آمار
ما آمار را به عنوان حقایق سرد و سخت می‌دانیم، اما تفسیر ما از آن‌ها همیشه عینی نیست. احساساتی که هنگام یادگیری آمار خاص داریم می‌تواند بر استنباط‌هایی که از آن‌ها می‌کنیم تأثیر بگذارد. علاوه بر این، احساسات ما می‌توانند از طریق نحوه ارائه آمار دستکاری شوند.

در مطالعه‌ای که توسط اسلاویک و همکارانش در سال ۲۰۰۰ انجام شد، گروهی از روانپزشکان و روانشناسان قانونی احتمال اینکه یک بیمار مبتلا به اختلال روانی در شش ماه پس از ترخیص از بیمارستان رفتار خشونت‌آمیز داشته باشد، ارزیابی کردند. تمام شرکت‌کنندگان با شواهد آماری برای اطلاع از تصمیم خود مواجه شدند. برای نیمی از شرکت‌کنندگان، این اطلاعات به صورت فراوانی نسبی ارائه شد: «۲۰ نفر از هر ۱۰۰ بیمار مشابه آقای جونز برآورد می‌شود که عمل خشونت‌آمیز انجام دهند». نیمی دیگر از آمار به صورت فراوانی معادل ارائه شد: «بیماران مشابه آقای جونز برآورد می‌شود که ۲۰٪ شانس انجام عمل خشونت‌آمیز دارند.»

در گروه فراوانی نسبی، ۴۱٪ از شرکت‌کنندگان گفتند که بیمار نباید ترخیص شود در حالی که تنها ۲۱٪ از شرکت‌کنندگان در گروه فراوانی معادل گفتند که او نباید ترخیص شود. در هر دو حالت، همان اعداد ارائه شد؛ تنها در نحوه ارائه آن‌ها تفاوت وجود داشت. محققان فرض کردند که این به این دلیل است که احتمال پایین ۲۰٪ تصاویری از یک فرد خاص که احتمالاً رفتار خشونت‌آمیز نخواهد داشت را به وجود می‌آورد. این تصویر بی‌خطر باعث نمی‌شود که هیچ‌یک از حالت‌های روحی شرکت‌کنندگان از حالت عادی خود منحرف شود. از طرف دیگر، فراوانی معادل تصاویری از چندین فرد خشن که با بیمار مورد نظر مقایسه می‌شوند، به وجود می‌آورد. تصور افرادی که اعمال خشونت‌آمیز انجام می‌دهند، حالت منفی را القا می‌کند و احساساتی مانند ترس را به وجود می‌آورد که باعث می‌شود شرکت‌کنندگان کمتر مایل به ترخیص بیمار باشند.

اگرچه ارائه آمار به روش‌های مختلف ارزش‌های عینی را تغییر نمی‌دهد، اما می‌تواند تأثیرات عاطفی ما را تحت تأثیر قرار دهد. احساسات ما ممکن است به تبع آن بر نحوه تفسیر آمار تأثیر بگذارد و بر تصمیم‌گیری ما تأثیر بگذارد. اگر مطالعه اسلاویک و همکاران مثال واقعی‌تری بوده باشد، نحوه ارائه آمار واقعاً بر اینکه آیا بیمار ترخیص شود یا نه تأثیر می‌گذاشت.

خلاصه
چه چیزی است
اثر اکتشافی به این معناست که ما می‌توانیم قضاوت‌ها و تصمیمات خود را به طور کارآمدتر—هرچند همیشه دقیق‌تر—زمانی که به احساسات خود تکیه می‌کنیم، انجام دهیم.

چرا این اتفاق می‌افتد
ما می‌توانیم اثر اکتشافی را با استفاده از نظریه دوفرایندی توضیح دهیم که بیان می‌کند ما دو سیستم شناختی متمایز برای تصمیم‌گیری داریم، یکی خودکار (سیستم اول) و دیگری تلاش‌محور (سیستم دوم). اثر اکتشافی نتیجه سیستم خودکار است که ناشی از وضعیت عاطفی ما است. احساسات ما همچنین می‌توانند درک ما از ریسک‌ها و مزایای یک نتیجه خاص را تغییر دهند و بر احتمال انتخاب آن تأثیر بگذارند.

مثال ۱ – فراخوان‌های ترس
کمپین‌های بهداشت عمومی از اثر اکتشافی برای جلوگیری از رفتارهای ناسالم با به اشتراک گذاشتن اطلاعات ترسناک یا آزاردهنده استفاده کرده‌اند. به عنوان مثال، کمپین‌های ضد سیگار به عمد اطلاعاتی درباره عواقب سیگار کشیدن و تصاویری از لثه‌ها و ریه‌های بیمار در بسته‌های سیگار قرار می‌دهند. یک نظرسنجی نشان داد هر چه احساسات منفی مردم در واکنش به این برچسب‌های هشدار بیشتر باشد، احتمال اینکه آن‌ها سیگار کشیدن را کاهش دهند یا حتی به کلی ترک کنند، بیشتر است.

مثال ۲ – تفسیر آمار
آمارهایی که احتمال وقوع یک رویداد خاص را ارائه می‌دهند، توانایی ایجاد پاسخ‌های عاطفی از ما را دارند. این پاسخ‌ها می‌توانند توسط نحوه ارائه اطلاعات دستکاری شوند.

برای مثال، در یک مطالعه، پزشکان کمتر مایل به ترخیص یک بیمار روانی بودند زمانی که به آن‌ها گفته شد ۲۰ نفر از هر ۱۰۰ فرد مشابه او در شش ماه پس از ترخیص عمل خشونت‌آمیز انجام داده‌اند. این به این دلیل است که فراوانی معادل آن‌ها را مجبور می‌کرد که تصاویری از چندین فرد خشن که احتمالاً همان رفتار را دارند تصور کنند و ترس آن‌ها از اینکه بیمار نیز همان کار را انجام دهد افزایش می‌یافت.

چگونه از آن اجتناب کنیم
آگاهی از اثر اکتشافی می‌تواند به ما کمک کند تا به یاد داشته باشیم که برای اتخاذ تصمیمات مهم زمان بگذاریم. به این ترتیب، می‌توانیم به نتیجه‌ای بر اساس منطق و دلیل برسیم، به جای اینکه یک انتخاب آنی بر اساس احساسات خود داشته باشیم.

منبع : دیسایدلب

مطلب پیشنهادی

پایداری باور؛ چرا ما مقابل تغییر در عقایدمان مقاومت داریم

سایت بدون – مقاومت در برابر تغییر باور، که به اثر بازگشتی یا محافظه‌کاری مفهومی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *