مادری که ۵ فرزند خود را کشت

هنوز سه روز از انتشار خبر قتل سه کودک خردسال توسط مادرشان در روستای بسیطین شهرستان رامهرمز نگذشته بود که این‌بار خبر رسید در پیرانشهر استان آذربایجان‌غربی هم مشابه این اتفاق رخ داده‌است. در این شهر نیز مادر ۳۲‌ساله‌ای به‌دلیل سابقه اختلال روانی و افسردگی پس از زایمان، ابتدا دو کودک خود را به قتل رساند و سپس اقدام به خودکشی‌ کرد که با اقدام به موقع همسرش از مرگ حتمی نجات یافت.پدر، نای صحبت‌کردن ندارد. کلمات به‌سختی از گلویش خارج می‌شود و پس از هر کلمه و جمله‌ای آه بلند و کشداری از عمق سینه‌اش می‌کشد. هنوز هم باور ندارد دو جگرگوشه‌اش را از دست داده و
تار و پود آشیانه گرم زندگی‌اش از هم پاشیده است. نیلا شش ساله بود و محمد هم فقط هفت ماه داشت. نیلا دختر مادر، از ازدواج اولش اما محمد حاصل ازدواج مادر و همسر دومش حسین بود که حالا عزادار و سیاهپوش آنهاست. چهارم فروردین ماه، در حالی‌که بسیاری از مردم در حال‌و‌هوای تعطیلات و دید و بازدید نوروزی بودند، در خانه حسین، بلوایی به‌پا بود.
حسین، پدر بچه‌ها به خبرنگار جام‌جم می‌گوید: «حدود یک‌سال و هشت ماه پیش با همسرم ازدواج کردم و این دومین ازدواج او بود. او از ازدواج اولش یک دختر به نام نیلا داشت که پس از جدایی از همسرش، او را نزد خودمان آورد و با هم زندگی می‌کردیم. من و همسرم از طریق یکی از آشنایان با هم آشنا شده و سپس ازدواج‌ کردیم. خانواده‌اش هم از افراد بسیار متدین و متشخص شهرمان هستند. همسرم مبتلا به اختلال دو قطبی
(دو شخصیتی) بود اما من خبر نداشتم. او حتی در مهدکودک کار می‌کرد و مربی بود. دقیق نمی‌دانم چند سال درگیر این بیماری بود اما مدتی دارو مصرف می‌کرد. بعد از ازدواج هم مصرف دارو نداشت اما وقتی محمد را باردار شد، اوضاع تغییر کرد. حالش کمی بد شد و به من‌ گفت خودم می‌دانم در چه وضعیتی هستم اما لازم نیست دارو مصرف ‌کنم و کم‌کم بهتر می‌شوم. در حقیقت، چون نمی‌دانستم بیماری‌اش چیست، فکر می‌کردم به‌دلیل حاملگی، از لحاظ روحی ضعیف شده‌است.
وخامت اوضاع پس از زایمان
محمد که به دنیا آمد، وضعیت روحی مادر جوان رو به وخامت‌ گذاشت. پدر که تمام حواسش به همسرش بود، او را نزد پزشکی در ارومیه برد و پزشک نیز پس از معاینه، برای او دارو تجویز کرد.
آن‌طور که پدر توضیح می‌دهد، همسرش مادر خوب و دلسوزی برای دو فرزندش بود و از آنها به‌خوبی مراقبت می‌کرد: «در مدتی ‌که با هم زندگی‌ کردیم، همسرم هرگز رفتار پرخاشگرانه‌ای از خود نشان نداد و هیچ دعوا و بحث و مساله‌ای هم بین‌مان نبود. او زن خوبی بود و همیشه در خانه ما آرامش وجود داشت. رفتار تند یا بدی از او ندیده بودم که لازم باشد مراقبش باشم. وقتی حالش بد می‌شد، کمی گوشه‌گیر و منزوی می‌شد و پس از مدتی هم به حال عادی خودش برمی‌گشت. روز حادثه هم با همسرم صحبت کردم‌، کمی بی‌رمق و بی‌حوصله بود و مشکل خاصی وجود نداشت. عصر همان روز وقتی کارم تمام شد و می‌خواستم به خانه برگردم با همسرم تماس‌ گرفتم تا ببینم اگر چیزی لازم دارد از بیرون تهیه ‌کنم، هرچه زنگ خورد، گوشی‌اش را جواب نداد. فکر کردم به خانه مادرش رفته است، اما وقتی تماس‌گرفتم، گفتند اینجا نیست. ساعت ۱۹ و ۳۰ دقیقه عصر بود که به خانه رسیدم و ناگهان با آن صحنه دردناک مواجه شدم. بچه‌ها زیر لحاف و تشک مانده و جان‌شان را از دست داده بودند، همسرم هم بعد از خوردن تمام داروهای اعصاب و روان اقدام به خودکشی ‌کرده و گوشه‌ای افتاده بود. به محض مشاهده این وضعیت، او را به‌سرعت به بیمارستان منتقل‌کردم و از مرگ نجات پیدا کرد.»
یک هفته پس از این حادثه، پدر برای اولین بار به دیدار همسرش رفت که در بیمارستان بستری بود. حال زن جوان پس از مصرف داروهای تجویزی پزشک، بهتر شده بود: «از همسرم در مورد روز حادثه پرسیدم، اما او گفت یادم نمی‌آید آن روز چه اتفاقی افتاده و حتی نمی‌دانم چه کرده‌ام و می‌ترسم به این موضوع فکر کنم. همسرم نمی‌دانست چه کرده و هاج و واج بود. می‌گفت فکر مرگ خودم را می‌کردم اما فکر انجام چنین کاری هرگز به ذهنم خطور نکرده بود. همسرم زنی بود که آزارش حتی به یک مورچه هم نمی‌رسید، چه برسد به این‌که بلایی سر دو کودکش بیاورد. با دکتر همسرم که صحبت کردم می‌گفت، او پس از به دنیا آمدن پسرم، دچار افسردگی پس از زایمان شده و این افسردگی به کمک بیماری دو‌قطبی‌اش آمده و باعث شده تا فشار روحی زیادی به همسرم وارد شود. او در زمان وقوع این حادثه دردناک، کنترلی بر رفتار خود نداشت و هوش و حواسش جمع نبود که اگر بود و کنترل داشت، چنین اتفاق تلخی را رقم نمی‌زد.»
پدر می‌گوید همسرش هنوز در بیمارستان بستری و تحت مداواست. با این‌که شکایتی در‌خصوص مرگ فرزندانش ثبت نکرده اما دادستان در نقش مدعی‌العموم ظاهر شده و پرونده، روند قانونی خود را طی می‌کند. او سپس آه بلندی می‌کشد و ادامه می‌دهد: «خانواده همسرم خیلی بیشتر از من از این ماجرا ناراحت هستند. این قضا و قدر خداوندی است که برایمان رقم خورد. کسانی‌که ما را نمی‌شناسند، از شنیدن این ماجرا غمگین هستند؛ ببینید آنهایی‌که می‌شناسند، چه عذابی می‌کشند.»
دکتر پیمان حسن‌پور، رئیس پزشکی قانونی پیرانشهر گفت: «حادثه ظهر روز پنجشنبه چهارم فروردین ماه امسال رخ داد و مقتولان که یک دختر شش ساله و پسر هفت ماهه بودند، بر اثر انداختن رختخواب و به علت خفگی به دست مادر بیمارشان که ظاهرا اختلال روانی و سابقه افسردگی داشته است، به قتل رسیدند. مادر پس از اقدام به قتل دو فرزند، خود نیز اقدام به خودکشی کرد اما نجات یافت.»

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «قاپ قمارخونه‌است»

سایت بدون- قاپ یکی از ۲۶ استخوان پای گاو و گوسفند است که به شکل …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *