سایت بدون – ۲برادر وقتی از ارتباط خواهرزاده شان با پسر جوانی با خبر شدند، در اقدامی هولناک او را به قتل رسانده و سپس به یکی از کشورهای اروپایی فرار کردند اما با گذشت ۱۱ سال از این جنایت سرانجام پرونده در شعبه ۱۱ دادگاه کیفری استان تهران بدون حضور متهمان رسیدگی شد.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، رسیدگی به این جنایت با کشف جسد سوخته پسر جوان از سوی پلیس آغاز شد. در بررسیهای اولیه هیچ مدرک هویتی در داخل لباسهای جسد به دست نیامد بنابراین جسد به پزشکی قانونی منتقل شد.چند روز بعد زن و شوهری میانسال با مراجعه به اداره پلیس عنوان کردند که چند روزی است پسرشان بابک ناپدید شده است. از آنجا که اظهارات این زوج با مشخصات جسد کشف شده مطابقت داشت این زوج به پزشکی قانونی فرستاده شدند تا جسد را شناسایی کنند. بدین ترتیب مشخص شد جسد سوخته متعلق به بابک است.
نظریه پزشکی قانونی
کارشناسان پزشکی قانونی اعلام کردند پسر جوان با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده و بعد از قتل سوزانده شده است. این در حالی بود که کارشناسان بررسی صحنه جرم نیز در گزارش خودشان اعلام کردند جسد در محل دیگری به آتش کشیده شده و سپس به محل کشف جسد منتقل شده چراکه فقط آثار سوختگی روی آن مشهود است و سایر آثاری که بتوان اطلاعات بیشتری به دست آورد در اطراف محل حادثه به دست نیامده است.این در حالی بود که چند روز بعد ماشین بابک در حالی که کاملاً سوخته بود در فاصله چند کیلومتری کشف جسد پیدا شد.
سرنخ پرونده
مادر مقتول در اظهاراتش که سرنخ بزرگی به مأموران داد ،گفت: مدتی قبل پسرم با دختری بهنام کتایون دوست شده بود و علاقه زیادی به او داشت و از ما خواسته بود تا به خواستگاری اش برویم. من کتایون را نمیشناختم اما چند دفعه تلفنی با او صحبت کرده بودم. بابک وقتی در خانه نبود یا سرکارش بود یا با کتایون قرار داشت به همین خاطر فکر میکنم آن دختر از سرنوشت پسرم خبر داشته باشد.
با اظهارات مادر مقتول، مأموران به سراغ کتایون رفتند. البته او در ابتدا اظهار بیاطلاعی کرد اما پس از چند روز عنوان کرد: چند ماه پس از ارتباط عاشقانه من و بابک، موضوع را به خانوادهام گفتم و ماجرا به گوش دایی هایم سهراب و سعید هم رسید. آنها خیلی عصبانی شدند اما من به آنها گفتم که بابک پسر خوبی است و قصد سوءاستفاده از من را ندارد و قرار است که باهم ازدواج کنیم. پس از آن دایی هایم دیگر حرفی نزدند و من هم فکر کردم که آنها حرفم را پذیرفتند. تا اینکه یک روز به من گفتند که با بابک قرار بگذار تا ما هم او را ببینیم. من هم با او تماس گرفتم و گفتم که دایی هایم برای آشنایی بیشتر میخواهند تو را ببینند و بابک هم قبول کرد. ما سرقرار حاضر شدیم و دایی هایم هم آمدند. آنها به من گفتند تو برو ما با بابک کار داریم. همان لحظه احساس کردم که ممکن است بلایی سر بابک بیاورند به همین خاطر گفتم که من جایی نمیروم اما آنها با کتک و داد و فریاد من را از آنجا دور کردند. وقتی از آنجا میرفتم دیدم که دایی هایم بابک را کتک میزنند. به خانه که رسیدم هرچه با تلفن بابک تماس گرفتم جواب نداد. آخر شب بود که مادر بابک با من تماس گرفت و گفت هنوز به خانه نرفته و بیشتر نگران شدم. اول فکر کردم بابک به خاطر قراری که من گذاشتم و باعث شد او با دایی هایم درگیر شود با من قهر کرده و نمیخواهد با من حرف بزند اما بعد از چند روز متوجه شدم که او کشته شده است.
بررسیهای مأموران نشان داد کتایون واقعیت را گفته و او اصلاً در جریان قتل نبوده و از انگیزه اعمال دو دایی اش هم خبر نداشته است.
فرار متهمان
در ادامه مأموران که قصد بازداشت دو دایی کتایون را داشتند متوجه شدند که آنها به یکی از کشورهای همسایه و بعد از آن به سمت یکی از کشورهای اروپایی گریختهاند. با اینکه اسم این دو متهم فراری در لیست پلیس اینترپل قرار گرفته بود و متهمان نیز شناسایی شده بودند اما آنها به پلیس ایران تحویل داده نشدند.
با توجه به اینکه ۱۱ سال از این حادثه گذشته است و متهمان کماکان متواری هستند، کیفرخواستشان صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه ۱۱ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. در ابتدای جلسه دادگاه پدر و مادر مقتول درخواست قصاص کردند. مادر مقتول هم به قضات گفت: ۱۱ سال از حادثه گذشته اما ما هنوز نفهمیدیم که پسر ما به چه دلیلی کشته شد. او کار خلافی نکرده بود و قصد داشت تا با دختر مورد علاقهاش ازدواج کند.
در ادامه وکلای تسخیری دو متهم فراری نیز گفتند: با توجه به اینکه متهمان در دادگاه حاضر نیستند و مشخص نیست که قتل چگونه و به چه دلیل رخ داده از قضات میخواهیم که تا زمان بازداشت متهمان رأی صادر نشود.
پس از اظهارات اولیای دم و وکلای متهمان قضات شعبه ۱۱ برای صدور رأی وارد شور شدند.
مطلب پیشنهادی
حتما باید دید/ تلقین؛ زندگی معلق بین واقعیت و رویا
سایت بدون – فیلم تلقین (Inception) یکی از برجستهترین آثار سینمایی کریستوفر نولان است که …