مردی که ۷۰۰ کیلومتر با جسد همسرش رانندگی کرد

مرد جوان که به‌ خاطر اختلاف خانوادگی همسرش را به قتل رسانده بود، با جسد همسرش تا شهر زادگاهش سفر و سپس خود را تسلیم پلیس کرد.
سایت بدون – صبح روز دهم اردیبهشت مردی جوان وارد یک کلانتری در شهرستان دزفول شد و وقتی مقابل افسر نگهبان نشست گفت: «من همسرم را به قتل رسانده‌ام و جسد او الان داخل ماشینم است.»
افسر نگهبان که از شنیدن این جمله‌ها متعجب شده بود از مرد جوان خواست تا روی صندلی بنشیند و ماجرا را برای او کامل توضیح دهد. فرهاد در ادامه صحبت‌هایش گفت: با همسرم درگیر شدم و او را با ضربات چاقو به قتل رساندم. به‌دنبال اظهارات مرد ۳۴ ساله مأموران پلیس شهرستان دزفول به سراغ خودروی پژو فرهاد رفتند. همانطور که مرد جوان ادعا کرده بود، جسد همسرش روی صندلی و زیر پتویی قرار داشت. زن جوان با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده بود و از زمان مرگش بیش از ۱۲ ساعت می‌گذشت.
از آنجایی که طبق اظهارات فرهاد، محل جنایت در اطراف بلوار بسیج تهران بوده است و باتوجه به اینکه قتل در شهر دیگری رخ داده بود، پرونده با قرار عدم صلاحیت به شعبه دهم دادسرای امور جنایی پایتخت ارجاع شد. متهم جوان پس از انتقال به دادسرای جنایی و اعتراف دوباره به قتل به دستور بازپرس رحیم دشتبان در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار گرفت.
گفت‌و‌گو با متهم
چرا همسرت را کشتی؟
با هم اختلاف داشتیم. از یک سال قبل این اختلاف شدید‌تر شد در ایام عید همسرم و دو دختر ۱۱ ساله و ۲۳ ماهه‌ام به دزفول محل زندگی پدر و مادرم رفتند. چهاردهم عید هم من به آنجا رفتم و بعد از چند روز به تهران برگشتیم. البته دختر ۱۱ ساله‌ام آنجا ماند. چند روز از برگشت‌مان به تهران گذشته بود که به دیدار خانواده همسرم در یکی از شهرهای شمالی رفتیم. چند روزی هم آنجا بودیم که ۹ اردیبهشت به خواست همسرم قرار شد به تهران برگردیم. وقتی در راه بودیم باهم دعوایمان شد. یک لحظه عصبانی شدم و او را هل دادم. همسرم هم شروع به داد و فریاد کرد و گفت طلاق می‌خواهد. خسته شده بودم، دیگر توان کشمکش و درگیری نداشتم برای همین قبول کردم. به او گفتم به تهران که رسیدیم یک دفترخانه پیدا می‌کنم و طلاق توافقی می‌گیریم.
پس چرا او را کشتی؟
نمی دانم، بین درگیری‌ها همسرم یک قرص خورد اما به جای آنکه آرام شود عصبی‌تر شد. بعد هم چاقوی کوچکی را از داخل کیفش درآورد و به سمت من گرفت. عصبانی بودم، چاقو را از دستش گرفتم و چند ضربه به او زدم. به خودم که آمدم، متوجه شدم همسرم نفس نمی‌کشد. دختر ۲۳ ماهه‌ام بشدت ترسیده بود و حرف نمی‌زد.
چرا از تهران به دزفول رفتی؟
وقتی مینا را کشتم، تصمیم گرفتم که خودم را به پلیس معرفی کنم اما دخترم با من بود. او را باید نزد کسی می‌گذاشتم، یاد خانواده‌ام و دختر بزرگترم افتادم تصمیم گرفتم به دزفول بروم و بچه را به خانواده‌ام تحویل دهم.
از تهران تا دزفول با جسد رانندگی کردی؟
بله. پتویی را روی جسد زنم انداختم. وقتی همسرم را کشتم در اطراف بزرگراه بسیج تهران بودم بعد به طرف دزفول راه افتادم چون بچه همراهم بود کسی شک نکرد. به دزفول که رسیدم به برادرم زنگ زدم. به او گفتم که مینا را کشته‌ام و می‌خواهم خودم را معرفی کنم. برادرم به محل قرار آمد و بچه‌ام را تحویل گرفت. من هم به پلیس آگاهی دزفول رفتم و خودم را معرفی کردم.

مطلب پیشنهادی

پایداری باور؛ چرا ما مقابل تغییر در عقایدمان مقاومت داریم

سایت بدون – مقاومت در برابر تغییر باور، که به اثر بازگشتی یا محافظه‌کاری مفهومی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *