مرد را کشتند، دخترش را زدند، خانه اش را به آتش کشیدند/گزارش یک جنایت خشن

سایت بدون – دو پسر جوان که برای گرفتن انتقام مالی وارد خانه مردی شده، او را به قتل رساندند، دخترش را مورد ضرب و جرح قرار داده و خانه‌اش را به آتش کشیده بودند به‌زودی در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه می‌شوند.
گزارش این قتل خشن در همان لحظات اولیه وقوع حادثه و زمانی‌که مأموران آتش‌نشانی برای خاموش‌کردن آتش در خانه‌باغ پیرمردی حاضر شده بودند، به پلیس داده شد. با مهار آتش، مأموران وارد خانه شدند و جسد مردی ۸۰ساله را بیرون کشیدند. با انتقال جسد به پزشکی‌قانونی دختر جوانی که در خانه بود و مورد ضرب‌وجرح و آزار جسمی قرار گرفته بود، بازجویی شد. او گفت: روز حادثه دو مرد جوان به خانه ما حمله کردند، من و پدرم در منزل بودیم که این اتفاق افتاد. مهاجمان صورت خود را پوشانده بودند. وقتی وارد خانه شدند دست و پای من و پدرم را بستند و وقتی که ما خیلی سروصدا کردیم، دهان پدرم را هم بستند و من را به اتاقی انداختند. آنها که خیلی خشن بودند، همه خانه و زندگی ما را به‌هم زدند و مقداری طلا و پول که دم دست بود، برداشتند. آن دو نفر دنبال سندهای پدرم می‌گشتند، اما پیدا نکردند و درنهایت خانه را آتش زدند و فرار کردند. من به هر سختی شده بود کشان‌کشان خودم را بیرون کشیدم و با فریادهایم از همسایه‌ها کمک خواستم. خانه داشت در آتش می‌سوخت، همسایه‌ها آتش‌نشانی را خبر کردند و من را نجات دادند، اما پدرم در خانه مانده بود. وقتی آتش مهار شد مأموران جسد او را بیرون کشیدند. دختر جوان درباره اینکه آیا مهاجمان را می‌شناسد یا خیر، گفت: من یکی از آنها را می‌شناسم. او سعید نام دارد و چندباری به خانه ما رفت‌وآمد کرده بود. در ادامه پسر خانواده به نام رامین نیز شکایتی را تنظیم کرد و از پلیس خواست تا قاتل پدرش را شناسایی کند. وقتی رامین مورد پرسش مأموران قرار گرفت و از او خواستند تا اگر سعید را می‌شناسد توضیحاتی بدهد، گفت: سعید را می‌شناسم. ما مدتی با هم در کار نصب ماهواره بودیم و چندباری به خانه پدری‌ام آمده بود و خواهرم با او آنجا آشنا شده است، اما اختلافی با هم نداشتیم و نمی‌دانم او چرا این کار را کرده و پدرم را کشته است. مأموران با توجه به سرنخ‌هایی که به دست آورده بودند، بعد از چندین روز تحقیق و بررسی سعید را شناسایی و بازداشت کردند. سعید مدعی شد با دوستش سامان برای سرقت به خانه پیرمرد رفته بود و قاتل سامان است. وقتی سامان بازداشت شد، اتهام قتل را قبول کرد و گفت: من دهان پیرمرد را بستم و با سعید دو نفری سرقت کردیم.
سامان گفت: کسی که از رامین طلب داشت، سعید بود. او به من گفت از رامین سفته دارد، اما نمی‌تواند وصول کند و از من خواست به خانه پدر رامین برویم و با داد و فریاد از او بخواهیم که پول را بدهد. وقتی وارد خانه پدر رامین شدیم درگیری ایجاد شد و من با بستن دهان پیرمرد سعی داشتم او را ساکت کنم اما او جانش را از دست داد. رامین درباره این ادعا گفت: من هیچ بدهی‌ای به سعید نداشتم. ما مدتی با هم در کار نصب ماهواره بودیم و کار می‌کردیم، بعد دیگر از هم جدا شدیم، اما رفاقت‌مان سر جایش بود. یک روز قبل از حادثه سعید با من تماس گرفت و گفت مادرش مریض است و برای اینکه او را پیش دکتر ببرد، موتور من را لازم دارد. من هم موتور را به او دادم. سعید از من ۴۵ هزار تومان هم پول گرفت که بتواند ویزیت دکتر را بدهد. چند ساعتی از ماجرا گذشت، سعید به من پیام داد که موتور را برای فروش گذاشته و اگر موتورم را می‌خواهم باید یک میلیون تومان به او بدهم. از حرفش تعجب کردم، با خانه آنها تماس گرفتم و مادرش گوشی را برداشت. متوجه شدم ماجرای بیماری مادرش دروغ بوده است. به آن زن گفتم به پسرت بگو موتور من را پس بیاورد. دیگر از سعید خبر نداشتم تا اینکه خواهرم گفت به خانه ما حمله کرده است. ما هیچ خرده‌حسابی با هم نداشتیم. من از هر دو متهم شکایت و درخواست رسیدگی دارم.
این درحالی بود که سامان هم در بیان آخرین دفاع مقابل بازپرس اظهارات خود را پس گرفت و گفت: من و سعید رفیق بودیم. سعید به من گفت ۹۰ میلیون تومان از رامین طلب دارد، اما رامین پولش را نمی‌دهد. پرسیدم چرا شکایت نکردی گفت به کلانتری رفته ولی رامین را بازداشت نکردند و راهی جز اینکه به زور پولش را بگیرد، ندارد. از من خواست کمکش کنم و من هم قبول کردم. ما به خانه پدر رامین حمله و سعی کردیم با سروصدا پولی را که سعید از رامین طلب دارد، بگیریم. چون آنجا خانه‌باغ بود فکر نمی‌کردیم همسایه‌ها صدای ما را بشنوند. وقتی پیرمرد و دخترش سروصدا کردند سعید ترسید و از من خواست کمک کنم دست‌وپایشان را ببندیم و من هم قبول کردم. من فقط در بستن دست و پا کمک کردم و دهان و بینی پیرمرد را سعید بست. اما وقتی بازداشت شدیم زندانی‌ها در اداره آگاهی گفتند هر دو ما قتل را گردن بگیریم تا هیچ‌کدام اعدام نشویم. قرار من و سعید این بود که هر دو به قتل اعتراف کنیم. اول من بازجویی شدم و به قتل اعتراف کردم اما وقتی نوبت به سعید رسید او گفت قتل کار او نبوده و من مرتکب این کار شده‌ام درحالیکه این دروغ است. قتل کار سعید بود و من کاری نکردم. من فقط به خاطر رفاقت با او به این جرم اعتراف کردم.
هرچند سامان قتل را انکار کرد اما این انکار کارساز نبود و کیفرخواست علیه هر دو متهم به اتهام قتل پیرمرد، سرقت اموال او و آتش‌زدن خانه‌اش صادر شد. همچنین درخصوص ایراد ضرب و جرح به مینا دختر مقتول، نیز کیفرخواست برای هر دو متهم صادر شد. سعید در این کیفرخواست متهم به معاونت در قتل و سرقت شد. این در حالی است که اولیای‌دم برای قاتل درخواست قصاص کرده‌اند. با صدور کیفرخواست علیه هر دو متهم پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد و این دو نفر به‌زودی پای میز محاکمه می‌روند تا معلوم شود کدام‌یک قاتل اصلی است.

مطلب پیشنهادی

مغالطه نرخ پایه؛ چرا ما اطلاعات را گلچین می کنیم؟

سایت بدون – وقتی هم اطلاعات فردی (که مختص به فرد یا رویداد خاصی است) …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *