سایت بدون – با هر متر و معیاری مارتین اسکورسیزی از بزرگترین کارگردانان دنیای سینماست و حتی بسیاری، کارگردان فیلمهایی چون راننده تاکسی، رفقای خوب، گاو خشمگین، تنگه وحشت، کازینو، عصر معصومیت، مردگان، دارودستههای نیویورکی و بیشمار فیلم ماندگار دیگر را بزرگترین کارگردان زنده دنیا میدانند.
در مطلبی که در پی میآید (که خلاصهای است از گفتوگوی طولانی اسکورسیزی با نیویورک تایمز) اسکورسیزی که امسال با فیلم ایرلندی همچنان جزو کارگردانهای مطرح است، درباره طیف وسیعی از علایق و باورهایش حرف میزند: از اخلاقیات خاص و شخصیاش تا انتقاداتی که درباره نقش و چهره زنان در فیلمهایش وجود دارد و البته درباره فیلمسازی در روزگار نتفلیکس و ساخت فیلم ایرلندی…
بگذاریم زندگی راه خودش را برود
مارتین اسکورسیزی به اعتبار جدیدترین فیلمش «ایرلندی»، بهرغم سالهای
زیادی که در دنیای فیلمسازی گذرانده، همچنان یکی از جوانترین و
باانگیزهترین فیلمسازان دنیای سینماست. اما میگوید که میخواهد درباره
مرگ حرف بزند، بهخصوص که این کارگردان در آثارش هرگز درباره مرگ حرف نزده
است: «اگر بگذاری خودش پیش میآید دیگر. بهویژه در این روز و روزگار و سن و
سالی که داریم.»
کارگردان هفتادوهفت ساله افسانهای داستان ما این حرفها را در اتاق نشیمن
آپارتمان زیبایش در منهتن میگوید. زیباترین موضوع اما دور از دید شما
خوانندگان است که نمیبینید وقتی صحبت از اخلاق و اهمیتش، نوآوری یا سینما
میشود، چگونه بیقرار میشود و نمیتواند سر جایش آرام بگیرد: «حالا دیگر
در این سنوسال انتظار خاصی از فیلمسازی ندارم. باید اجازه داد اتفاق خودش
بیفتد، یعنی مثلا در زمان ساخت ایرلندی از تمام مسائل رها شده بودم، از
اینکه قرار است چه چیزی به دست آوریم. حالا دیگر آنچه اهمیت دارد این است
که بگذاریم زندگی و وجود راه خودشان را بروند.» اسکورسیزی ادامه میدهد:
«مرگ اغلب ناگهانی است. پس اگر این امکان یا فضیلت را داشته باشیم که کار
کنیم، باید به کار خود ادامه دهیم و چیزی را که نیاز به گفتن دارد، روایت
کنیم.» خود اسکورسیزی در این مقطع از زندگیاش به این منبع الهام در فیلم
«ایرلندی» عمل کرده که روایت دراماتیک زندگی فرانک شیران (رابرت دنیرو) است
که ادعا میکند جیمی هوفا
(آل پاچینو) را به قتل رسانده است.
داستان آخرین کار
«ایرلندی» یک کار بدون دردسر برای اسکورسیزی نبود، مثل تمام فیلمهایش. او
در ساخت این فیلم هم با تردید ساخت فیلمی دیگر درباره دنیای جرایم
سازمانیافته روبهرو بود و هم با این تردید که آیا ایده ساخت فیلم برای
نتفلیکس به جای همکاری با استودیوهای سنتی فیلمسازی عاقلانه و منطقی است یا
نه. اما ظاهرا آنچه او را از این بلاتکلیفی درآورد، داستان ایرلندی بود که
از محدوده «رفقای خوب» یا «کازینو» فراتر رفته است و به روزهای پایانی
زندگی شیران و درگیری درونی او با خودش میپرداخت. اسکورسیزی جذابیت این
داستان را در این میدید و میبیند که «این داستان روزهای آخر است. داستان
آخرین کار.»
مارتین اسکورسیزی وقتی حرف به فیلمهای ابرقهرمانی، حضور زنان در فیلمهایش
یا جایگاهش در صنعت سینمای دنیا میکشد، مثل کسانی حرف میزند که چیزی
برای از دست دادن ندارند. با این حال همین که با بیش از نیم قرن سابقه
میتواند فیلمی مانند ایرلندی را تولید کند، یعنی که نمیخواهد خود را در
این جایگاه نگه دارد. او میگوید که انگیزهاش برای ادامه کار ترس از مرگ
نیست، بلکه فهم این واقعیت است که مرگ برای همه پیش خواهد آمد: «به قول
قدیمیها همینه که هست و باید آن را با آغوش باز پذیرفت.»
خانه اسکورسیزی هم مانند خودش مظهر فیلمسازی است. در و دیوار اتاق نشیمن
پر است از پوستر فیلمهایی از ژان رنوار و ژان کوکتو و دیگر سینماگرانی که
دوست دارد و آنسوتر هم اتاق ناهارخوری است که فیلمهای ایرلندی، سکوت و
گرگ والاستریت را آنجا تدوین کرده است. او یک عاشق تمامعیار سینماست که
زندگیاش به فیلم ساختن و خواندن و دیدن و حفظ مدارک و خاطرات فیلمهای
سینمایی گذشته است.
او که کودکیاش را در محله ایتالیای کوچک نیویورک گذرانده، بعد از ورود به
دنیای سینما به شدت از چیزهایی الهام گرفته است که در کودکی روی او
تاثیرگذار بودهاند: پدر و مادر، کشیشهای کلیسای کاتولیک و البته گروههای
خلافکاری که جلوهشان را مثلا در «خیابانهای پایین شهر» دیدهایم. او
البته همواره متهم بوده است که دنیای خشن جنایتکاران را بسیار باشکوه و
جذاب به تصویر میکشد که ظاهرا خودش هم مخالف این امر نیست: «خب دنیای آنها
باشکوه و جذاب است دیگر، بهخصوص اگر جوان و احمق باشی که من هم بودم.»
نگاه به مرگ و اهمیت این اتفاق در فیلمهای اسکورسیزی نیز مرهون دوران
نوجوانی او است که بهعنوان عضو گروه کُر در کلیسای محله حضور مییافت و
نیز به یکی از دوستانش که در دفتر برگزارکننده مراسم کفنودفن کار میکرد،
کمک میکرد: «حقارت مرگ روی من تأثیر زیادی داشت. الان نمیتوانم بگویم
چه تأثیری، فقط میدانم که باعث شد تغییر کنم.»
اسکورسیزی میگوید که علاقهاش به جزئیات دنیای جنایتکاران انگیزه خلق
آثارش بود، تا روزی که داشتند سکانس قتل وحشیانه و دفنکردن جو پشی را در
فیلم کازینو فیلمبرداری میکردند که آنجا دچار تردید شد: «حس کردم دیگر
نمیتوانم این مسیر را ادامه دهم.»
در ٢٠ سال بعدی اسکورسیزی دیگر سراغ داستانهای مافیایی نرفت.
البته به استثنای فیلم مردگان که بازسازی فیلمی هنگکنگی بود و نخستین
اسکار اسکورسیزی را نیز موجب شد. او در این فاصله فیلمهای متنوعی ساخت که
خودش میگوید در سه فیلم با استودیوها به مشکل برخورد که خواهان کوتاهشدن
فیلمها بودند. در این بین مشکل فیلم هوانورد جدیتر بود و حتی میرفت باعث
دوری همیشگی اسکورسیزی از سینما شود: «در دو هفته آخر تدوین هوانورد داشتم
از نگرانی دیوانه میشدم تا جایی که به خودم گفتم اگر فیلمسازی این است،
من دیگر سراغش نخواهم رفت.»
او مسیرش را تغییر داد
اسکورسیزی البته از سینما کناره نگرفت، اما مسیرش را تغییر داد و به
سرمایهگذاران مستقل روی آورد. انگار فهمیده بود که او و استودیوها دشمنان
خونی هم هستند. تا هنگامی که رابرت دنیرو با منبع الهام «ایرلندی» به او
نزدیک شد که حتی اینجا هم اسکورسیزی حس نکرد این فیلم بازگشت او به ژانر
جنایی- مافیایی را رقم خواهد زد: «ترسیده بودم. فکر میکردم خواهند گفت
فلانی یک فیلم مافیایی دیگر ساخته است.» اما ایرلندی چیزی داشت که
اسکورسیزی را جلب کرد: «فیلم میتوانست درباره زندگی و وجود چیزهایی
بگوید.» پس دیگر این داستان را که درباره جنایتکارانی بود که روحشان عذاب
اعمالشان را میکشد، پس نزد: «مرا یاد ترانه دنیای جنگل بروس اسپرینگستن
میانداخت که از زخمهای آدمی میگفت.» اسکورسیزی میگوید که «ایرلندی
تکرار درامهای جنایی قبلیام نیست. حتی راوی پشیمانی کاراکترهای آن
فیلمها هم نیست. یکجور داستان بنبست است. داستان تمام آدمها، وقتی دیگر
وقتی برایشان نمانده.»
دنیایی که نمیشناسیم
اسکورسیزی مرد دنیای امروز نیست و این را در فیلمهایش هم میتوان دید.
دنیا تغییر کرده است و آدمهایی مانند اسکورسیزی دیگر این دنیا را
نمیشناسند. اما با این حال حاضر به همکاری با نتفلیکس میشود که
۱۶۰میلیون دلار هزینه کرده است تا ایرلندی ساخته شود. با این شرط که فیلم
پس از یک اکران محدود در سامانه استریمینگ نتفلیکس عرضه خواهد شد و این خود
به این معناست که بسیاری از تماشاگران فیلم سه ساعت و نیمه اسکورسیزی را
نه در یک نشست که ممکن است تکهتکه به تماشا بنشینند. اسکورسیزی البته
میگوید که مشکلی با این موضوع ندارد و همین که فیلمش در جایی حتی اگر شده
بهطور محدود عرضه میشود، راضی است: «حتی اگر در یک گوشه خیابان باشد، خوب
است. شاید هم روزی در یک برنامه مرور آثار نمایش داده شود.»
نتفلیکس گزارش داده که در نخستین هفته انتشار ایرلندی، بیستوشش-
هفتمیلیون اکانت این فیلم را تماشا کردهاند، اما اسکورسیزی میگوید که
دنیای تلفنهای هوشمند و تبلتها را نمیشناسد. با این حال اسکورسیزی نشان
داده که خوب میتواند خودش را با شرایط تطبیق دهد. مثلا در زندگی خانوادگی
که حالا پنجمین ازدواجش ٢٠ سال دوام آورده است. البته اگر موضوع درباره
سینما نباشد، چون او در مورد سینما اهل مسامحه و کنار آمدن نیست و این را
در ماجرای حملات همهجانبهاش به فیلمهای ابرقهرمانی که به قولش «سینما
نیستند» به همگان نشان داد.
آخرین حرفهایش امید را توأم با خستگی دارند: «میخواهم یکسال استراحت
کنم، کتاب بخوانم، موسیقی گوش دهم، با رفقایم بیرون بروم، بهخصوص این آخری
که دیگر وقتی نداریم. یکییکی داریم میرویم. داریم میمیریم.»
و این هم جملات آخر مارتین اسکورسیزی: «زمان محدود است، انرژی محدود است و
ذهنمان هم محدود است، اما خدا را شکر کنجکاوی پایانناپذیر است»…