معرفی فیلم/ دست خدا؛ پارادیزوی سورنیتنو

ناپولی داشت قهرمان می‌شد و او تلویزیون را خاموش کرد و از میان هواداران شادمان رفت تا شهر را،عشق را،خانواده را و حتی مارادونا را ترک کند…او می‌خواست کارگردان شود!
سورنتینو در فیلم دست‌خدا،سینماپارادیزوی خودش را ساخته است،حکایت هنرمند شدن،روایتی مکرر از گذشتن ها برای متلاشی نشدن‌ها
می‌گویند بیت اول هر شعر هدیه خدایان است
وخدایان گویی جز درد،جز حسرت و جز رنج ،چیزی برای کسانی که روح حساس‌تری دارند،کادو پیچ نمی‌کنند،کسی که به درد می‌رسد ،همان گنگ خواب دیده است،می‌خواهد بگوید رنجش را،می‌خواهد همه دنیا را گریه کند اما ابزارش را ندارد پس روحش از درون می‌گرید،از درون ابزار برایش می‌سازد و تبدیل به هنر می‌کند
این درد،این رنج ،این است که فابینتو که معنای فابیوی کوچک را می دهد تبدیل به فابیو می کند
درد و حرمان به تعالی منجر می‌شود ،چه سالواتوره سینما پارادیزو باشد چه فابینیتوی دست خدا
چرا که هنرمند مجبور است وقتی تلویزیون چیز مطلوبش را نشان نمی‌دهد،کانال را عوض نکند و در ذهنش چیزی را می‌سازد که بشود با آن دنیا را تحمل کرد،چیزی بر پایه درد

افشین خماند

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «کف دست مو نداره»

سایت بدون – این ضرب‌المثل به طور غیرمستقیم به شرایطی اشاره دارد که فرد هیچ‌چیز …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *