معرفی فیلم/علفزار؛روزمرگی‌های یک بازپرس



سایت بدون – فیلم سینمـایی «علفزار» بــــه یـــــــــــــک روز از زندگی پرتلاطم یــــــک بازپرس می‌پــــردازد اما در میان طوفان پرونـــــــــــده‌های ملتهب اجتماعی درمی ماند و نمی‌تواند خط زندگی او را برجسته و مهم کند.
کاظم دانشی در نخستین تجربه فیلم بلند سینمایی براساس فیلمنامه‌ای از خودش سراغ پرونده‌های واقعی مردمان امروز رفته و تلاش کرده چند موضوع داغ و مبتلابه اجتماعی را با محوریت کاراکتر یک بازپرس مورد بسط و گسترش قرار دهد.
از خطای یک مأمور سر صحنه دستگیری یک خلافکار تا تلاش یک زوج معتاد برای گرفتن شناسنامه برای فرزند نامشروع و البته پرونده محوری که تعرض و تجاوز به یک یا چند زن را در یک میهمانی خارج شهر طرح می‌کند.
معضلاتی مهم که کمتر راه به اخبار و آمار رسمی پیدا می‌کنند و تنها در شنیده‌ها و حرف‌های درگوشی باقی می‌مانند. فیلم این امتیاز ویژه را دارد که این حرف‌های درگوشی را بلند ادا می‌کند تا به گوش همه برسد. اما مشکل اصلی این است که جسارت در طرح موضوع را فدای طرح معضلات و پرونده‌های مختلف می‌کند و به همین دلیل از تمرکز و آسیب شناسی بازمانده و در واقع در همان طرح موضوع متوقف می‌ماند.
مهمتر از همه اینکه نمی‌تواند کاراکتر محوری خود را که بهانه‌ای برای سرک کشیدن به این پرونده‌ها و طرح موضوع است، فراتر از تصویر یک بازپرسِ درگیرِ محیط کار برای مخاطب ملموس و شفاف کند.
مخاطب از این بازپرس با بازی حساب شده و هوشمندانه پژمان جمشیدی چیزی بیش از این نمی‌داند که در تلاش برای انتقالی به تهران از این شهر حومه‌ای کوچک است تا بتواند درمان فرزندش را دنبال کند.
بهانه‌ای کلیشه‌ای که تنها کارکردش تحت فشار بودن بازپرس و اصرارهای او به مافوقش را برای انتقالی به‌دنبال دارد و تمهیدی دراماتیک برای اینکه بر سر دوراهی کلاسیک عشق (فرزند) و وظیفه (قانون/وجدان) قرار بگیرد.
فراتر از این چیزی از زندگی شخصی کاراکتر محوری نمی‌بینیم و تنها در بطن پرونده‌هایی که در یک روز کاری به او مراجعه می‌شود، کشمکش‌های درونی او را در لحظاتی کوتاه شاهد هستیم که به تصمیماتی خطیر حتی در خلاف جهت منافع خودش منتهی می‌شود. این جای خالی در پردازش شخصیت که می‌توانست ارتباط مخاطب را با قهرمان و داستان یک روز ملتهب از زندگی اش تنگاتنگ‌تر کند، با تعدد پرونده‌هایی پر شده که درام را دچار انباشتگی و تعدد خط قصه کرده است.
در عین حالی که نقاط تلاقی این خطوط تنها بازپرس است و این امکان وجود داشت که با ایجاز تمرکز داستانی روی یک موضوع محوری برجسته‌تر و مهمتر قرار گیرد؛ یعنی همان تجاوز و تعرض و تلاش یک زن برای شکایت از متجاوز یا متجاوزان ورای از دست رفتن آبرو در خانواده‌ای متنفذ و شهری کوچک و سنتی و حتی طلاق و از دست دادن فرزند. اما فیلمساز این کار را نکرده و به همین دلیل در بخش میانی با قصه‌ای عریض و پرشاخه روبه‌رو هستیم که نگرانی برای چگونگی پایان بندی و جمع کردن تور قصه را زیاد می‌کند. آنچه در پایان اتفاق می‌افتد مؤید این نکته است که نگرانی بیهوده نبوده است چراکه این تعدد خطوط و کاراکترها و مهمتر از همه طرح معضلات اجتماعی در پایان، نیاز به یک نقطه ثبات نسبی دارند تا پرونده فیلم بسته شود.
اما می‌بینیم که پایان و چگونگی بسته شدن پرونده کاراکترها کش می‌آید و در چند مرحله با ایست‌هایی ناگزیر، چاره‌ای جز رها کردن کاراکترها در وضعیتی معلق و واگذار کردن سرانجام آنها به ذهن مخاطب و نریشن روی فید سیاه باقی نمی‌ماند.

سحر عصرآزاد/منتقد سینما

منبع:روزنامه ایران

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «گربه تنبل را موش طبابت می‌کند»

سایت بدون – ضرب‌المثل «گربه تنبل را موش طبابت می‌کند» نمادی از وضعیت‌هایی است که …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *