معرفی کتاب /تازه‌ترین اثر بلقیس سلیمانی «پیاده»؛ آغوشی کاملاً ناامن و ناشناخته


سایت بدون -رمان پیاده تازه‌ترین اثر بلقیس سلیمانی است که کمتر از یک ماه از انتشار آن می‌گذرد.‌ بلقیس سلیمانی پیش از این در سایر آثارش نشان داده که دهه شصت و تحولات سیاسی و اجتماعی آن دوران برایش اهمیت ویژه‌ای دارد و به نوعی موتیف تمام آثار اوست. اما در دو اثر متأخرش روی دیگر نویسندگی خویش را به رخ می‌کشد. رمان پیاده علیرغم این‌که در دهه شصت و روزهای فعالیتهای سیاسی و ناآرامی‌ها و جنگ می‌گذرد، به‌طور خاص به جهان شخصی زنی به نام انیس می‌پردازد. زنی که آنچنان درگیر برآوردن ابتدایی‌ترین نیازهای خود است که چیزی بیرون از کالبد خود نمی‌بیند. زنی روستایی و بی‌سواد که ازدواج او را به تهران کشانده. اما چرا تهران؟ انتخاب هوشمندانه تهران به عنوان آغوش کاملاً ناشناخته دایه‌ای که باید از کودک سرراهی‌‌ای مثل انیس نگهداری کند، شکل مؤنث شهر تهران را در کنار همه زنان داستان حضوری معنادار می‌­بخشد. آدم‌های داستان انیس بیشتر از هرچیز با جنسیت خود شناخته می‌شوند. همان‌طور که شهرها. گوران هویتی مردانه دارد. بی­رحم و پس‌زننده و نامهربان. اما تهران که نمادش در کنش‌ها و رفتار حاج خانم سیفی و یا زهراخانم و یا افسر دیده می‌شود هویتی کاملاً زنانه دارد. وجهه تهران به عنوان یک زن در داستان تثبیت می‌شود چرا که تنها زنان داستان هستند که مهر و شفقت دارند. تهران انیس را پناه می‌دهد و شکم گرسنه او را سیر می‌کند. برعکس مردان که انگار برای آزار زنان پا پیش می گذارند. مردان همه مانند گورانِ انیس هستند. انیس در گوران شکم را با نان و کشک پر می‌کرد. نصیب او از گوران مردی مطلقه و عقیم می‌شود. مردی بددل که بدترین تهمت را به او می‌زند. شوهر دوم انیس هم مرد بی­‌عرضه و وارفته‌ای است که دست بزن هم دارد. پدر انیس مردی است که از ذوق داشتن پسری ذوقمرگ شده است. برادر انیس که خود او را بزرگ کرده قاتل انیس می‌شود. این است که باید پذیرفت تهرانِ پیاده بدون شک هویتی زنانه دارد.مسأله دیگر این عدم توجه سلیمانی به شرایط جامعه آن روزگار است. چشمان انیس حتی در خیابان حجله جوانان شهید آن روزها و کمیته‌های مساجد را نمی‌بیند. اخبار جنگ و صدای آژیر نمی‌شنود. انیس در خیابان­ها دنبال نیازهای اولیه برای ادامه حیات خود است. تابستان امسال با بلقیس سلیمانی مصاحبه‌ای داشتم که گفته بود او قصد نوشتن داستان سیاسی ندارد. اما مگر می‌شود سلیمانی چیزی بنویسد که مبتلا به امر سیاسی نباشد؟ ذکاوت سلیمانی آنجایی به زیبایی می‌درخشد که از کشته شدن نوه زهراخانم می‌گوید. تنها اشاره انیس به مرگ جوانی در دوره سربازی و سال‌های جنگ، جوانی‌ است که اصلاً به جنگ نرفته. تفنگ دست نگرفته و به خطوط مقدم نرفته. تنها رفته تا با چهارپایی برای رزمندگان آذوقه ببرد و چهارپا از دیدن ماری رم کرده و جوان و چهارپا با هم ته دره رفته و تلف شده‌اند. مرگ جوانی که انیس روایت می‌کند از قضا زیرکانه‌ترین نگاه سیاسی داستان است. ناتورالیسم جاری در کتاب شاید کتاب را تلخ و تاریک کرده باشد اما وقتی فکرش را می‌کنم که زنی با سواد و دانش و جهان‌بینی بلقیس سلیمانی بتواند اینقدر عالی و تحسین برانگیز از زبان زن روستایی و به عامی‌ترین شکل ممکن بنویسد به احترام نویسنده اثر کلاه از سر برمی‌دارم و خدا را شکر می‌کنم که در زمانه بلقیس سلیمانی هستم و شانسش را دارم که از نزدیک او را ببینم و هم‌کلامش شوم.

مطلب پیشنهادی

پایداری باور؛ چرا ما مقابل تغییر در عقایدمان مقاومت داریم

سایت بدون – مقاومت در برابر تغییر باور، که به اثر بازگشتی یا محافظه‌کاری مفهومی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *