سایت بدون-کتاب «پردهخوان» بخشی از مهمترین سالهای کودکی گرت هوفمان در آلمان نازی از دهه سی تا اواسط دهه چهل میلادی است. پدربزرگ هوفمان یک پردهخوان بود. پردهخوان در سالهای اولیه اختراع سینما به کسی اطلاق میشد که در مقابل پرده سینما میایستاد و داستان فیلم را برای تماشاگران تعریف میکرد. این سنتی بود که پس از ناطقشدن سینما از مُد افتاد و عملا فراموش شد؛ چرا که با ناطقشدن سینما دیگر کسی نیازی به شرح داستان فیلمها نداشت. پدربزرگ او نیز از این قاعده مستثنی نبود. هر چند طبق توصیف هوفمان، او بسیار کوشیده است که جلوی نمایش فیلمهای ناطق را در شهر محل زندگی خود بگیرد. «پردهخوان» گرت هوفمان شرح این تراژدی کوچک تاریخ سینماست. او در این کتاب با دستاویز قراردادن زندگی کارل هوفمان، پدربزرگش و روابط شخصیاش با او بخشی از تاریخ ملتهب امپراتوری رایش را نیز روایت کرده است. «پردهخوان» رمانی است که احتمالا به مذاق سینمادوستان بسیار خوش میآید.
در بخشی ازکتاب می خوانیم:«در آغاز نور بود. چراغ ها خاموش می شد. من مقابل پرده می ایستادم، تک و تنها. به جمعیت نگاه می کردم. چندنفری بیشتر نبودند. علامت شروع را می دادم! آن وقت ها توی همهٔ فیلم ها، حتی آنها که در فضاهای بسته می گذشت، انگار باران می بارید. مال این بود که انگشت های آپاراتچی حلقه های فیلم را خراب می کرد. بابابزرگ دستم را گرفته بود. یقه ام را مرتب کرد و گفت: «لرزش صحنه ها روی پرده از لرزش آپارات نبود. از نفس کشیدن تماشاچی ها هم نبود. از تپش قلب کسی بود که حواسش به همه چیز بود، قلب پرده خوان، قلب من.»