بهتازگی رمان «پشت چلهخانه شیخ صفی» نوشته ساناز حاجی محمد حسین نویسنده بااستعداد کشورمان را خواندهام که بسیار هم مورد توجهم قرار گرفت.
در معرفی کتاب میتوانم بگویم کتاب داستانی عاشقانه و البته تاریخی دارد که در جغرافیای آذربایجان و اردبیل اتفاق میافتد. در طول خواندن کتاب به این فکر میکردم که روایت عشق چه روایتی است که با آنکه رفاقتها و دوستیها در آن مدام تکرار میشود اما باز خواندن دربارهاش روح و فکر آدمی را تلنگر میزند تا انسان بهتری باشیم. این رمان حکایت عباسقلی نوازنده آکاردئونی ست از خانوادهای اشرافی که به کار پدریاش کفشدوزی و کفش فروشی مشغول است و ماجرا از دیدار اتفاقی او با دختری از محلات فقیرنشین و عاشق شدنش در بستر تاریخی اردبیل دهه سی و سنتهای رایج مردمان آن دوره شروع میشود.
ماجراهای این رمان با وقایع تاریخی مثل کشف حجاب، ممنوعیت عزاداری، کودتای بیست و هشت مرداد و… تلاقی پیدا میکنند. رمان تضاد طبقاتی سنتی ایران را در زمان شاه به تصویر میکشد و آیینهای تمام نما از شخصیتهای تاریخی حقیقی اردبیل با پیرنگهایی خیالی روبهروی خواننده میگذارد.
در «پشت چله خانه شیخ صفی» به این دلیل که سر و کار نویسنده با عموم مردم است از زبانی ساده و عامیانه استفاده شده اما در عین سادگی، پیچیدگیهای خود را نیز داراست چرا که میخواهد با مطالب و تناسبات تاریخی همخوان باشد و برای این همخوانی بیشک نویسنده بهدنبال مدارک و مستندات تاریخی رفته تا تاریخی تحریف شده یا اشتباه را پیش روی خواننده نگذارد و همین موضوع نشان میدهد که نویسنده برای این کار بسیار زحمت کشیده و انرژی بسیاری صرف کرده است. خواننده با خواندن این اثر خود را میهمان رسم و رسوم و فرهنگ و سنتهای نیاکانش میبیند و چه بسا دلش میگیرد از اینکه چرا دیگر آن همه سادگی و بود و نبودهای زیبا جایش خالی است
اتابک نادری
بازیگر و کارگردان