سایت بدون – آن روز مثل روزهای قبل که به اداره آمدم، زنی سراسیمه با در دست داشتن نامه ای از دادگاه به من مراجعه کرد و سراغ رئیس پلیس را از من گرفت. وقتی از ماجرای نامه اش جویا شدم، مثل این که همدمی پیدا کرده باشد، اشک از چشمانش سرازیر شد.
این مادر رنجور بیان کرد: از مهرماه سال گذشته برای تقویت دروس دخترم و آماده شدنش برای کنکور تصمیم گرفتم او را برای کلاس خصوصی ثبت نام کنم. با تحقیقات و پرس و جویی که از دوستان دخترم کردم، یکی از استادان را که مرد جوانی بود و تعریفش را زیاد شنیده بودم که کلاس های خصوصی زیادی در موسسات معروف و بنام دارد، به من معرفی کردند.
بالاخره تصمیم خود را گرفتم و بدون هیچ پرس و جوی دیگری، دخترم را در یکی از همین موسسات ثبت نام کردم و از هفته بعد دخترم در کلاسهای این موسسه شرکت کرد. او خیلی از استاد جدیدش تعریف می کرد؛ از روابط اجتماعی بالایی که داشت، نحوه تدریساش و این که چه روش تدریس خوبی دارد و او بهتر مفاهیم را می فهمد.
با این تعاریفی که دخترم از استادش می کرد، من هر روز از انتخابم بیشتر احساس رضایت می کردم و همین باعث شده بود تا اعتمادم روز به روز به این موسسه و این استاد بالاتر برود و به قول قدیمی ها ذره ای آب توی دلم تکان نخورد.
روزهایی که دخترم کلاس داشت او را به موسسه می بردم و پس از پایان کلاس به دنبالش می رفتم و هر روز آینده خوب و خوشی را در ذهنم برای دخترم رقم می زدم تا این که در اوسط بهمن سال گذشته متوجه تغییر رفتارهایی در دخترم شدم. او مثل سابق از استادش تعریف نمی کرد . از آن دختر پرشور و حالی که قبلا وقتی از موسسه می آمدیم با ذوق و شوق شروع به تعریف کردن از کلاسش می کرد، دیگر خبری نبود.
منبع :سایت رکنا