سایت بدون – خبر بازگشت کارگردانهای برجسته مجموعههای نمایشی به تلویزیون اتفاقی قابل پیشبینی بود که دیر یا زود رقم میخورد. پیش از این دلایل شکست پروژههای نمایش خانگی در «وطنامروز» مطرح شد. مساله کپیرایت، عدم شکلگیری صنعت سریالسازی، محدودیتهای بستر اینترنت، ورود پولهای مشکوک و افزایش شگفتآور دستمزدها و هزینه تولید فیلم در کنار سرخوردگی کارگردانهای برجسته در شبکه نمایش خانگی، موجب میشود رقابت این شبکه با تلویزیون بهعنوان اصلیترین پلتفرم نمایش سریال محکوم به شکست باشد. هرچند شاید بتوان تلویزیون را در صندلی ردیف اول دادگاهی نشاند که کارگردانهای صداوسیما را به شبکه نمایش خانگی کشانده بود اما بستر ناقصالخلقه این شبکه موجب شده است شخصیتهایی چون داوود میرباقری، مهران مدیری و حسن فتحی هماکنون در آستانه بازگشت به تلویزیون باشند. دور از ذهن نیست که سایر کارگردانهای برجسته نیز که پیش از این شرایط تولید سریال در تلویزیون برای آنها مهیا نبود و به دامن موجود ناقصالخلقهای چون شبکه نمایش خانگی پناه برده بودند به رسانه ملی با مخاطب ۸۰ میلیونی آن بازگردند.
سرشکستنک!
از ورود شگفتانگیز «قهوه تلخ» در شبکه نمایش خانگی تا پایان ناقص آن و نیمهکاره گذاشتن مخاطبان شبکه نمایش خانگی در قدم اول، تنها چند ماه زمان زمان برد تا اولین ناکامی برای چهره صاحبنامی چون مهران مدیری رقم بخورد؛ تجربه تلخی که با «عطسه»، «ویلای من»، «شوخی کردم» و… نیز همچنان تداوم پیدا کرد. گفته میشود جز ۵ الی ۶ سریال، تمام محصولات شبکه نمایش خانگی از نظر مخاطب و میزان فروش با شکست مواجه شدند. «ابله» کمال تبریزی، «عشق تعطیل نیست» بیژن بیرنگ، «عالیجناب» سام قریبیان، «دندون طلا» داوود میرباقری، «ساخت ایران ۲» برزو نیکنژاد، «گلشیفته» بهروز شعیبی، «۱۳ شمالی» علیرضا امینی، «نهنگ آبی» فریدون جیرانی و… تنها بخش کوچکی از آثار کارگردانهای برجسته تلویزیون بود که در شبکه نمایش خانگی با شکست مواجه شدند. این سرخوردگی و شکستهای مکرر در حالی است که شبکه نمایش خانگی نتوانسته است بستر مناسبی را برای جلب مخاطب حداکثری فراهم کند.
آب و صابونهای پولشویی!
آغاز پروژه شهرزاد و سرمایهگذاریهای کلان محمدامامی و هادی رضوی روی این پروژه پرهزینه حساسیتهای بسیاری را برانگیخت. بسیاری معتقدند سرمایههای اولیه در ۳ فصل شهرزاد نتوانسته جبران شود و منبع این هزینههای کلان برای بسیاری سوال شده بود. ورود پولهای مشکوک به دلایل مختلف از جمله پولشویی، کسب شهرت برای سرمایهداران و… امری بود که برای بسیاری مسجل شده بود اما همچنان عوامل این سریالها باور به چنین مسالهای نداشتند و پس از برگزاری دادگاهها نیز سکوت پیشه کردند. به نظر میرسد این سکوت بیشتر به همان سرخوردگی بازمیگردد که عوامل این سریالها را ناتوان از پاسخگویی کرده است. خیز دوباره آنها به سمت تلویزیون نشانگر این مساله است که فضای شبکه نمایش خانگی به دلیل حجم عظیم ورود سرمایههای مشکوک و ترس از رسوایی آن دیگر محل امن و آسودهای برای ساخت سریال نیست؛ محلی که پیش از این تنها به افزایش درآمد بازیگران و هزینههای تولید منجر شد و ارزش افزوده چندانی نسبت به تلویزیون نداشت.
کشور تلویزیون و دهکده نمایش خانگی!
با برآوردهای انجامشده میتوان ادعا کرد در بهترین حالت بازار شبکه نمایش خانگی چه در فضای رسمی و چه در فضای غیرقانونی و نقض کپیرایت به یک میلیون نفر نخواهد رسید، این در حالی است که عمده کارگردانهای تلویزیونی با مخاطبان چندده میلیونی روبهرو هستند. از اساس میتوان ادعا کرد بهترین سریالهای شبکه نمایش خانگی از نظر مخاطب قابل قیاس با ضعیفترین سریالهای تلویزیون هم نیست. مخاطبان ۸۰ میلیونی تلویزیون در سراسر ایران پراکندهاند، در حالی که نمیتوان ادعا کرد محصولات شبکه نمایش خانگی براحتی در تمام شهرها و روستاهای ایران در دسترس بوده و تکنولوژی استفاده از آنها نیز موجود است. تلویزیون به عنوان فراگیرترین رسانه میتواند بهترین بستر برای نمایش مجموعههای جذاب سریالی باشد اما نبود تعامل ۲ طرفه میان تلویزیون و هنرمندان که به هر دو در این زمینه نقد وارد است موجب شده این مهم جامه عمل به تن نکند. اهمیت صداوسیما به سریالسازی و در اولویت قرار دادن سرگرمی موجب شده هنرمندان پس از تجربه ناموفق شبکه نمایش خانگی به تلویزیون بازگردند.
صعود در سقوط!
با مشاهده فرآیند رو به زوال شبکه نمایش خانگی میتوان ادعا کرد این شبکه در آستانه ورشکستگی قرار دارد. این فرآیند موجب شده بسیاری از عوامل سریالساز که پیش از این در تلویزیون بوده و هماکنون در شبکه نمایش خانگی مشغول به کارند بتدریج با کاهش فعالیتهای تولیدی مواجه شوند. این اتفاق رکودی در صنعت سریالسازی محسوب میشود که عوامل را به تلویزیون بازخواهد گرداند؛ بازگشتی که قطعا برای شخصیتهای برجسته شبکه نمایش خانگی پیش از سقوط قطعی و حتمی آن خواهد بود. این اتفاقات در واقع موجب میشود بتدریج کارگردانها و عوامل به خانه اصلی خود بازگردند و در این نقطه حساس بازگشت، نقش تلویزیون نیز حیاتی میشود. صداوسیما با کارگردانهایی مواجه است که به نوعی فرزند رسانه ملی محسوب میشوند و فراهم کردن شرایط ساخت سریالهای «الف» میتواند بار دیگر سرمایههای تلویزیون را در مواجهه با مخاطب تقویت کند و در غیر این صورت افسردگی و عزلتنشینی راه سومی است که یک کارگردان برجسته در شرایط «از آنجا رانده و از اینجا مانده» انتخاب میکند.