سایت بدون – کانال تلگرامی منتسب به استاد شفیعی کدکنی به مناسبت سالروز تولد فروغ فرخزاد بخشی از کتاب با چراغ و آینه را که درباره این شاعر است که با هم می خوانیم
از آزادگی و شهامتِ کمنظیر او – که در نخستین دفترهای شعرش بهروشنی احساس میشد – اگر بگذریم در قلمروِ شعرِ محض، سرودهای آخرین دیوانِ او از دیدگاههای مختلف قابل بررسی و ستایش است:
۱. گرایش به نوعی شعرِ محض،
بیآنکه اندیشهٔ قبلیِ مشخصی مسیرِ خیال و احساسِ او را رهنمونی کند. در این شیوه اگرچه او بنیادگذار نیست، اما نمونههایی ارجمند به شعرِ فارسی بخشیده است. در دنبالهٔ همین ویژگیِ شعرِ او باید از نوع ارائهٔ تصویرها در جایجای شعرش یاد کنیم، تصویرهایی که یک سوی آن را نوعی دیدِ انتزاعی میآفرید:
و به آوازِ قناریها
که به اندازهٔ یک پنجره میخوانند.
۲. قلمروِ خاصّ شعریِ
او نیز از گوشههای برجستهٔ کارِ وی به شمار میرود.
فروغ نمایندهٔ برجستهٔ نسل روشنفکر این مرز و بوم و گزارشگرِ راستین و صمیمی لحظههای زندگی این گروه بود: تنهایی، آوارگی، تسلیم و سکوت:
خانهٔ خالی
خانهٔ دلگیر
خانهٔ دربسته بر هجومِ جوانی
خانهٔ تاریکی و تصوّرِ خورشید
خانهٔ تنهایی و تفأل و تردید
خانهٔ پرده، کتاب، گنجه، تصاویر.
۳. با اینهمه گرایش به لحظههای فردی، جنبهٔ اجتماعی شعرش خود جای گفتگوی بسیار است که چگونه در مرز دریافتهای اجتماعی، شعرِ او با شعر تواناترین گویندگان معاصر(اخوان، شاملو) برابری میکند.
خورشید مرده بود
خورشید مرده بود و فردا
در ذهنِ کودکان،
مفهومِ گنگِ گمشدهای داشت.
آنها غرابتِ این لفظِ کهنه را،
در مشقهای خود،
با لکهٔ درشت سیاهی،
تصویر مینمودند.
۴. زبان مشخّص و ویژهٔ شعری، که این استقلال را فقط نیما دارا بود و پس از او اخوان ثالث و احمد شاملو(در بعضی از شعرهای منثورش)، و این تشخّص محصول کوشش چندین جانبهٔ فروغ است: نخست سادگی زبان و نزدیکی به حدود محاوره و گفتار؛ دیگر آزادی در انتخاب واژهها به تناسب نیازمندی در گزارش دریافتهای شخصی و کمالِ قدرت در احضارِ کلمات؛ سوم توسّعی که در مقولهٔ وزن قائل بود و مسئلهٔ وزن، در شعرهای دیوان اخیر او خود جای گفتگوی بسیار دارد.
ادبیات فارسی سالها باید در انتظار بماند تا چهرهای به مانندِ فروغ بر صحایف پریشان و آشفتهٔ آن _که میدان ادعاهای بیجا و آشفتهکاریهای متشاعرچَگانِ پیر و جوان است_ بتابد و چه دیر خواهد بود تا چهرهای چون او در شعر ما روی نماید!
محمدرضا شفیعی کدکنی
با چراغ و آینه، سخن، صص ۵۶۴_۵۶۶