یاسمن خلیلی فرد
«مارموز» یک کمدی سیاسی به کارگردانی کمال تبریزی است؛ فیلمسازی که پیشتر نیز تجربه ساخت چنین فیلم هایی را در کارنامه اش داشته است.
اگر «مارموز» را با «مارمولک» مقایسه کنیم، قطعاً سر و گردنی پایین تر از
آن فیلم قرار می گیرد. «مارمولک» به رغم آن که براساس نمونه ای غیرایرانی
ساخته شده بود، اما فیلم بسیار روان، جذاب و هوشمندانه ای بود که المان ها و
وجوه طنز در آن به خوبی ایرانیزه شده بودند و شوخی هایش بامزه تر و بکرتر
از «مارموز» بود. «مارموز» اما فیلم صریح تری است. بیش از آن که هدفش
برجسته ساختن المان های کمدی آن باشد، به بخش های غیرکمیک و در واقع سیاسی
متکی است. فیلم کوشیده است تا با لحنی طنز، مضامین سیاسی مدنظرش را به شکل
جذاب تری مطرح کند و در این زمینه تا حد زیادی موفق عمل کرده است. در واقع
فیلم به شکلی کاملاً مستقیم، به بحران ها و مشکلات سیاسی در جامعه می
پردازد.
آیدین سیارسریع، فیلمنامه «مارموز» را نوشته است. همین جاست که می توان بر
این ادعا مهر تایید زد که هرکس طنزپرداز و روزنامه نگار خوبی باشد، الزاماً
یک فیلمنامه نویس موفق نیست. فیلمنامه «مارموز» به طبع جای زیادی برای
بهتر شدن داشته است. البته این را نباید فراموش کرد که نوشتن فیلمنامه ای
«کمدی- سیاسی» ابداً کار راحتی نیست؛ آن هم با توجه به برخی محدودیت ها و
خطوط قرمز که رعایت آن ها الزامی است.
فیلمنامه، ساختاری کاملاً کلاسیک دارد. روایت با معرفی کاراکتر اصلی آغاز
می شود، خرده اتفاقاتی منجر به شکل گیری رویکردی تازه در زندگی شخصیت اصلی
می شوند و سپس گیر افتادنِ کاراکتر در موقعیتی اشتباه و بروز سوتفاهم ها
موقعیت او را دشوار کرده و در داستان گره هایی می اندازد که اوج بخش کمیک
کار همین موقعیت هاست. حل و فصل و گره گشایی فیلمنامه به همان شکلی اتفاق
می افتد که انتظارش را داریم و در میان همه این رویدادها، یک داستانک
عاشقانه البته کمرنگ نیز چاشنی کار می شود تا فیلم در روایت خود دچار
یکنواختی نشود.
شخصیت پردازی های فیلم، از نقاط قوت آن است. شخصیت قدرت الله صمدی (با نام
کاملاً نمادینش)، می تواند ترکیبی از چند شخصیت حقیقیِ سیاسی باشد که البته
به لحاظ ظاهر و برخی خصوصیات اخلاقیِ غالب، کاملاً یادآور رئییس جمهور
دولت قبلی است. فیلمنامه نویس به ظرافت، سلسله تحول کاراکتر را به واسطه
اتفاقاتی که دور و برش رخ می دهد به تصویر درآورده و می کوشد تا از مثبت یا
منفی جلوه دادن او پرهیز کند و در واقع از الگوهای قهرمان پروری دوری
گزیند. در واقع آن چه شاید خصوصیت اصلی بیشتر آدم های قصه باشد، منفعت
طلبی، دورویی و دورنگی آنهاست؛ آدم هایی که ماهیتشان با آن چه به نظر می
رسد تفاوتی صد و هشتاد درجه ای دارد. این آدمها تنها در پی کسب منافع
بیشترند و مردم برایشان از کمترین میزان اهمیت برخورداند. این خصوصیت
دورنگی و منفعت طبلی، اتفاقاً در قدرت کمرنگ تر از دیگران است و شاید همین
صداقت و سادگی اوست که در نهایت او را به آن وضعیت فلاکت بار می رساند.
درواقع قدرت نه به جهت زرنگی، بلکه از سر سادگی خود را به دام بالادستی
هایی می اندازد که از او به عنوان ابزاری در جهت رسیدن به اهداف خود
استفاده می کنند.
در «مارموز» موقعیت های بامزه ای برای کاراکتر رخ می دهد که البته از مولفه
های آشنای فیلم های تبریزی است؛ مثلاً سکانس خرید کت و شلوار برای قدرت از
سوی دیبا جزو بامزه ترین سکانس های فیلم است؛ همین طور بخشی که قدرت،
فریدون نصرت (عضو حزب) را با نصرتِ نوچه خود اشتباه می گیرد … از این نمونه
سکانس ها در فیلم کم نیست و همین سکانس ها لحن کمیک خوشایندی را به فضای
سیاسی کار تزریق می کنند.
انتخاب حامد بهداد، انتخابی هوشمندانه است. همان قدر که پرویز پرستویی در
موفقیت «مارمولک» نقشی بسزا داشت، حضور حامد بهداد نیز در موفقیت «مارموز» و
جذابیت آن بسیار موثر است. او به بهترین نحو ممکن نقش خود را ایفا کرده و
از کلیشه همیشگی خود کاملاً فاصله گرفته است. «مارموز»، مجموعه درست و
جذابی از انتخاب بازیگران دارد. مانی حقیقی شاید دور از ذهن ترین گزینه
برای نقشی باشد که ایفا کرده است. آزاده صمدی و ویشکا آسایش نیز انتخاب های
مناسبی هستند که بازی های خوبی را هم ارائه کرده اند.
«مارموز» فیلم نسبتاً خوبی در کارنامه سینمایی کمال تبریزی است؛ فیلمی که
یادآور کمدی های جذاب او همچون «لیلی با من است»، «مارمولک» و «طبقه حساس»
است. فیلمی که قطعاً به لحاظ متن و فرم جای بهتر شدن داشت، اما در حال حاضر
نیست. فقط می توان از آن به عنوان یک کمدی سالم و جالب نام برد که می
تواند مخاطب را با رضایتی نسبی از سالن خارج کند.
برچسبحامد بهداد سایت بدون کمال تبریزی مارموز مارمولک
مطلب پیشنهادی
پایداری باور؛ چرا ما مقابل تغییر در عقایدمان مقاومت داریم
سایت بدون – مقاومت در برابر تغییر باور، که به اثر بازگشتی یا محافظهکاری مفهومی …