سایت بدون -زمانی که جروم دیوید سلینجر ۱۸ ساله بود و هنوز اثری منتشر نکرده بود، ساعتها پشت ماشین تحریرش مینشست و مینوشت. همان زمان بود که نامهای از سوی یکی از هوادارانش دریافت کرد: «داستان شما پذیرفته شد. داستانتان شاهکار است. یک هزار دلار در پاکت گذاشتهایم. دفتر انتشاراتی کرتیس.» واقعیتش را بخواهید نامه را ناشری نفرستاده بود و سالها بعد بود که سلینجر از این دست نامهها دریافت کرد. نامه را مادرش نوشته بود؛ یک شب وقتی صدای تایپ کردنش را شنیده بود نامه را از زیر در اتاقش به داخل هل داده بود. سلینجر تا ۷۳ سال و تا زمان مرگش در سال ۲۰۱۰ از آن نامه نگهداری کرد.
حالا آن نامه در نخستین نمایشگاه آرشیو شخصی سلینجر در کتابخانه عمومی نیویورک به نمایش گذاشته شده است. این نمایشگاه که جمعه، هجدهم اکتبر افتتاح شد تا نوزدهم ژانویه سال ۲۰۲۰ برپا خواهد بود، شامل بیش از ۲۰۰ قطعه از وسایل و متعلقات سلینجر میشود که از نماینده ادبیاش به امانت گرفته شده است. از جمله این وسایل میتوان به کاسه فلزیای که با دقت چکشخورده و خود سلینجر در کودکیاش آن را ساخت، مکاتباتش با دوستان، اعضای خانواده، طرفداران و نویسندگان و ویراستاران برجسته از جمله ارنست همینگوی و ویلیام مکسول اشاره کرد. همینگوی در سال ۱۹۴۴ در نامهای برای سلینجر نوشته بود: «تو نویسنده خیلی خوبی هستی و چشم انتظارم هر چیزی که بنویسی را بخوانم.» همچنین نسخه اصلی تایپ شده «ناتور دشت» و «فرنی و زوئی» با حاشیهنویسیها و بازنویسیهای او در معرض دید بازدیدکنندگان قرار دارد. «ناتور دشت» سال ۱۹۵۱ منتشر شد و خیلی زود به محبوبترین رمان بدل شد. بیش از ۵۵ میلیون نسخه از این کتاب به ۳۰ زبان فروخته شده است. در چین ۲۰۰ هزار نسخه در روز از این کتاب به فروش میرسد.
برخی از این متعلقات دریچهای به روند خلاقه سلینجر محسوب میشوند و برخی دیگر دریچهای کمنظیر رو به زندگی خصوصی اوست؛ دفترچههای یادداشتی که سلینجر در آنها متون معنوی نوشته بود. قفسههای کتابهایی که اواخر عمر در اتاق خوابش نگهداریشان میکرد چون میخواست دم دستش باشند؛ کتابهایی از طب شرقی و طب سوزنی، آثاری از آگاتا کریستی، آرتور کانن دویل، مایکل گیلبرت، ایوان تورگنیف، پنهلوپه فیتزجرالد و آنتون چخوف. کتابهای قطوری از علوم هندو، تائوئیست، مسیحیت و آیینهای ذن بودیست. عکسهایی که نوههایش را به آغوش کشیده و نامههای صمیمانهاش به پسرش، مت سلینجر که به راهاندازی این نمایشگاه کمک کرد.
مت سلینجر میگوید: «فهمیدهام که شاید او فقط پدر دو بچه بود اما هزاران هزار خواننده دارد که با خواندن آثارش رابطهای گرم و صمیمی با او دارند و سالهاست به دنبال فرصتی هستند تا او را بهتر بشناسند.»
جی. دی. سلینجر که در طول عمرش شدیدا از زندگی خصوصیاش محافظت میکرد و از قرار گرفتن در کانون توجه بیزار بود، احتمالا اگر حالا زنده بود به برگزاری چنین نمایشگاهی اعتراض میکرد. اما پسرش با قصد نمایش ابعادی از شخصیت پدرش که سالهای سال نادیده گرفته شدند یا به غلط نمایش داده شدند، این نمایشگاه را برگزار کرده است. او به خبرنگار نیویورک تایمز توضیح داده است: «حاصل کار کمی شخصیتر از آن چیزی شد که فکرش را میکرد.» همچنین درباره معنا و مفهومی که این وسایل برای پدر و خانوادهاش دارند، صحبت کرده است.
یکی از اشیای به نمایش گذاشته ضمیمه شهادتنامهای از دعوی قضایی است. سلینجر سال ۱۹۸۲ از استیون کنز، شیادی که تلاش کرده بود متن گفتوگویی ساختگی با سلینجر را به مجله People بفروشد. این گفتوگو هرگز منتشر نشد. مت سلینجر برای برپایی این نمایشگاه فقط اشیای هیجانآفرین یا گنگ را انتخاب نکرده است: «این سند منضبط بودن و بدخلقیاش را نشان میدهد. وقتی حرف از حرفهاش میشد میتوانست بدخلقترین آدم روی زمین باشد. شدیدا از حرفهاش محافظت میکرد. داشتن چنین نامههایی برای حفظ تعادل نمایشگاه لازم است.» او درباره آزار و اذیتهای طرفداران پدرش گفته است: «هر کدام از این گرفتاریها ضربهای به او وارد میکردند. هر چقدر معنویات او را از دنیا جدا میکردند، این مسائل او را به سمت مخالف میکشاند.»
مت سلینجر میگوید: «مدتها این موضوع را مورد نظر قرار دادم که آیا عکسها را در نمایشگاه بگذارم یا نه، چون اینها چیزهایی است که قطعا خودش اجازه نمایششان را نمیداد. اما این نمایشگاه ابعادی از پدرم را به نمایش میگذارد که هرگز نشان داده نشده یا به غلط نمایش داده شدهاند. فکر میکنم بهترین راه برای این کار نمایش تکههایی از حقیقت است. او دوستداشتنی، شوخطبع و متفکر بود.»
مت سلینجر میگوید: «همیشه چند دفترچه یادداشت در جیبش جا میداد. متون هر کتاب معنوی را که در حال خواندنش بود، نگه میداشت. در تختخوابش آنها را در دفترچهاش مینوشت و بعد به آنها برمیگشت و خطوطی را که به ذهنش رسیده بود، هایلایت میکرد. حدود ۲۰ دفترچه داشت. دوست دارم روزی با این دفترچهها کاری کنم. پدرم فکر میکرد این دفترچهها در زندان جایی که آدم نمیتواند زندگی عادیای داشته باشد، بدرد بخورند چون غیر از اینکه به درون بروی کجا میتوانی بروی.»