نگاهی به فیلم ۱۹۱۷، ساخته سم مندس/ فیلمساز زیر سایه هیبت فیلمبردار

 فیلم ۱۹۱۷ بزرگ‌ترین ضربه را از همان نقطه قوتش می‌خورد. سم مندس پشت نام بزرگ راجر دیکینز هنرش گم ‌می‌شود. فیلمبرداری در مقابل اثر قد‌علم کرده و سایه‌اش روی فیلم سنگین است. راحت‌تر بگویم: فیلمنامه کم می‌آورد. شاید بهترین کار برای نوشتن از ۱۹۱۷ این است که به‌طور غیر‌معمول از فیلمبردار شروع کرده و بعد به اثر بپردازیم.

فیلم ۱۹۱۷ با دو نمای بلند حدودا یک ساعته روایت خود را بیان می‌کند. قطعا به تصویر
در آوردن فضای جنگ با آن ناهمواری زمین، سقوط هواپیما و ریزش آوار بدون کات، کار بس دشواری است و دیکینز شاهکاری دیگر پس از «رستگاری در شائوشنگ»، «جایی برای پیرمردها نیست»، «بلید رانر» و… در لیست بلند بالای آثاری که فیلمبرداری کرده است، نشانده اما در مقابل سم مندس در اثر گم شده و ناپیداست. بازی بازیگران به‌طور محسوسی ضعیف است. بلیک به هیچ عنوان نمی‌تواند مصمم بودنش در اتمام فریضه را نشان دهد، او تنها مسیر را طی می‌کند، اما در ایجاد حس تعهد به تکلیف قاصر است. جورج مک کی اما نقش سربازی را که بسیار ترسیده اما در راه رسیدن به هدف قاطع است، به خوبی اجرا می‌کند. فیلمنامه بسیار چیده شده و طی کردن مسیر از آنچه به نظر می‌رسد آسان‌تر است. عملا هیچ نیروی دشمنی در مقابل اسکافیلد و بلیک نمی‌بینیم و همان تعداد انگشت‌شمار موجود به راحتی ناپدید می‌شوند! احتمالا اگر تاکید بر فیلمبرداری اثر به شیوه سکانس‌پلان نبود شاهد فضای واقعی‌تری از جنگ و کلوزآپ‌های بیشتری از چهره بازیگران برای ایجاد حس همزادپنداری عمیق‌تر با شخصیت‌ها بودیم و همه‌ چیز به این آرامی و به این اندازه حساب شده که کارگردان با خود بگوید نکند در زمان فیلمبرداری چالشی پیش آید تا مجبور به کات دادن شویم پیش نمی‌آمد.

روایت ۱۹۱۷ با اینکه اقتباسی از خاطرات پدربزرگ سم مندس است اما داستانی کلیشه‌ای و فاقد اثرگذاری است. فیلم «زیرشن» اثر «مارتین زاندولیت» فیلمنامه‌ای قوی و تاثیرگذار داشت؛ روایتی از چند جوان که برای زنده ماندن و به خانه برگشتن تلاش می‌کنند البته که در پرداخت دارای ضعف‌هایی بود، اما فیلمنامه قدرتمند پوشاننده تمام کاستی‌های اثر شد در مقابل سادگی بیش از حد فیلمنامه و روایت اثر سم مندس بدون وجود هیچ دیالوگ نیرومند، تاب و توان تحمل قدرت فیلمبرداری هنرمندانه‌اش را ندارد. سکانس فرار جورج مک‌کی و گریز از دست نیروهای دشمن با آن موسیقی زیبا و نورپردازی فوق‌العاده، تیره و روشن شدن آسمان بر اثر پرتاب نورافکن در آن لوکیشن خاص و دویدن میان ویرانه‌ها، به سبب زیبایی تصویری سال‌ها و سال‌ها در ذهن بیننده خواهد ماند. تلفیق حس ترس و شجاعت در این صحنه مثال‌زدنی است. تصور کنید اگر صحنه‌هایی بیشتر از این دست در طول اثر می‌دیدیم قطعا ۱۹۱۷ به فیلمی فراموش ناشدنی بدل می‌شد. حالا اما سم مندس را در مقام فیلمساز و خالق فیلم «۱۹۱۷» باید به رقاصی تشبیه کرد که به نفع خودنمایی بیش از حد لباسش و خراب نشدن زرق و برق آن حرکات خود را محدود می‌کند و در ورای هنر دیکینز چیزی برای رو کردن ندارد.

ن. شاه‌بنده /اعتماد

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «تا باران نیاید، رنگین‌کمان پیدا نمی‌شود»

سایت بدون – ضرب‌المثل «تا باران نیاید، رنگین‌کمان پیدا نمی‌شود» اشاره به این دارد که …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *