سایت بدون – بی شک «کیهان کلهر» یکی از صاحب سبک های کمانچه نوازی و یکی از بهترین موزیسین های حال حاضر ما است. علت اینکه او را به عنوان یکی از بهترین نوازندگان کمانچه نام نبردم، این است که نوازنده ی حرفه ای با توانایی هایش در نواختن در قطعات آهنگسازان دیگر سنجیده می شود و کلهر در این زمینه فعالیت چندانی نداشته؛ اما او را می توان از برترین های اجرای صحنه ای (کنسرت) دانست.
در کنار یکی-دو آلبوم و اجرای زنده ی موفق، شاید بتوان محبوبیت کلهر را حاصل فعالیت های برون مرزی اش دانست. در متن پیش رو، یکی از همین فعالیت ها که آلبومی است به نام «هنوز پاییز است» (اثر رامبرانت تریو و کیهان کلهر) را به صورت نقد قطعه به قطعه تحریر کرده ام. امیدوارم سازنده باشد.
قطعه ی اول: در همان ثانیه های ابتداییِ مجموعه، می توان به چیره دستی نوازنده ی پیانو پی برد. آلبوم، با ارائه ی فضایی جذاب توسط تریو شروع می شود. این فضا کاملاً با آن چه به عنوان پیش فرض از چنین تریویی در ذهن مخاطب وجود دارد، متفاوت است و این برای من، خوشایند بود. شخصاً علاقه مندم از آنسامبل ها صدایی بشنوم که نتوانم صدای سازها را از هم تفکیک کنم و این توقع، به سختی در من برآورده می شود؛ اما قطعه ی اول این ویژگی را داشت؛ به طوری که سازها گویی به وحدت صوتی رسیده اند. در اختیار داشتن چنین فضایی، برای هر بداهه نوازی ایده آل است.
کلهر روی این فضا، به فضاسازی با فلاژوله های کمانچه می پردازد که کمی کلیشه ای به نظر می رسد. اما سپس بداهه نوازی خود را با جمله ای زیبا و تأثیرگذار آغاز می کند. بداهه ی بدون ریتم با جملاتی ادامه پیدا می کند که برای هر مخاطب ایرانی شاید تکراری و معمولی باشد و این جملات، با پاساژهای خاص پنجه ی کلهر همراه می شود. دقیقاً زمانی که قطعه برای من کم کم ملال آور می شد، تریو فضا را با تپش های پیانو و کوبه ای تغییر داد تا تنوعی باشد و قطعه ی دوم آغاز شود.
در قطعه ی دوم فضای هارمونیک و تپنده، استراحتی به گوش می دهد و بیشتر حالت گذر دارد تا قطعه ای مستقل. کلهر در این قطعه، به همان فلاژوله های تکراری می پردازد اما بعد، به زیبایی با ریتم نوازی روی سیم ها (و نه پیتزیکاتو) تریو را همراهی می کند که این استفاده برای من بسیار خوشایند بود.
قطعه ی سوم با ریتم هفت ضربی زیبا توسط پیانو آغاز می شود و توسط سولوی کنترباس ادامه پیدا می کند. سولوی «تونی اووِرواتر» (نوازنده ی کنترباس) با وجود اینکه کمی شلوغ و پرحرف می نماید، اما با داشتن صدای شفاف و پخته ای که از این ساز به گوش می رسد، قابل تحمل است. پس از سولوی کنترباس، جمله ای نواخته می شود که شبیه ده ها ملودی دیگری است که از کلهر بارها شنیده شده؛ اما هم نوازی یونیسونی که از پیانو همراه با کمانچه می شنویم، بسیار پخته است که با تنظیم زیبای کنترباس، ملودی را به نحو احسن و پخته به گوش مخاطب می رساند.
بعد سولوی نوازنده ی پیانو که با شکست هایی در ریتم و هارمونی، استانداردِ قطعه را چند درجه بالا می برد. همراهیِ سازِ کوبه ای در سیمبال ها کاملاً درست و بجاست و موجب شده صدای زیباتری از سیم اول کمانچه -حتی در بخش های خیلی زیر- شنیده شود. کلهر بداهه ی خود را در بخش هیجانی موسیقی آغاز می کند؛ اما نواختن در موسیقی های هیجانی هرگز تخصص او نبوده است. شاید چنین فضاهایی را باید کمتر برای بستر بداهه های خود انتخاب کند. سپس قطعه با ضربه هایی (نه چندان خوش صدا) بر سیم های کمانچه و همراهی تریو بر آرپژهای کنترباس فرود می آید.
قطعه ی چهارم: این فضایی است مناسب برای درخشش کمانچه ی کلهر. پس از هشت آرپژ زیبا و ایستای کنترباس و تغییر آکوردهای سردرگم پیانو، کمانچه روی درجه ی پنجم آغاز می کند. تمپوی بداهه ی کلهر کمی تند است، اما جملات خود را زیبا می نوازد. شاید اگر در ایستادن روی درجات مختلف، کمی با طمأنینه ی بیشتر حرکت می کرد و نوازنده ی پیانو هم این قدر سردرگم آکورد ها را تغییر نمی داد، فضا زیباتر هم می شد. ادوات کوبه ای فضا را رویایی کرده و تنوع خوبی به آن بخشیده اند. «پلانیه» (نوازنده ی کوبه ای) با اوج گرفتن کلهر در محدوده زیر، به خوبی اوج می گیرد تا کمانچه ی خوش صدا و شفاف کلهر در این منطقه، به زیبایی تمام جلوه کند. پس از اوج زیبای کمانچه، اولین ملودی دلنشینِ آلبوم توسط «فرایش» (نوازنده ی پیانو) نواخته و با استقبال و همراهی کمانچه، قطعه ی پنجم آغاز می شود.
شاید قطعه ی پنجم اولین جایی باشد که کمی مخاطب با موسیقی همراه شده و سری تکان دهد. قطعه آغاز بسیار مطبوعی دارد. همراهی کمانچه و پیانو -که ملودی ای بسیار زیبا (ساخته ی آرا دینکجیان) را می نوازد- لذت بخش است. پیانو با جملاتی (به ظاهر بداهه) در گردش آکوردی از پیش مشخص، قطعه را ادامه می دهد. کمی هم با دُرّاب ها و حالات متنوع نوازندگی اش خودنمایی می کند. اما این کار چنان باسلیقه انجام می شود که اصلاً در ذوق نمی زند. نت های کشیده ی کلهر مانند موج های دلچسب بر مضراب های نرم پیانو می زنند تا فضا را هرچه بیشتر تلطیف کنند. با تکرار همان ملودی زیبا، قطعه پایان می یابد.
ششمین قطعه: شاید بتوان یکی از تخصص های تریوی رامبرانت را توانایی در ایجاد اتمسفر و فضاهای بسیار بدیع و مسحورکننده دانست. لمس سیمبال ها، ریزمضراب های پیانو، فلاژوله ی کنترباس و قطرات فلزیِ هارمانیوم فضایی ساخته که مخاطبِ حرفه ای را قطعاً با شنیدن این طراحی خوش سلیقه -که با چیره دستی نوازنده ها همراه شده- حیرت زده می کند. کلهر پس از همان فلاژوله های کلیشه ای -که این بار با صدای گروه بهتر میکس شده- بداهه ی شیرینی را می نوازد. البته بنده شک دارم این بداهه با کمانچه معمولی نواخته شده یا «کمانچه ارهو» (از سلسله سازهای ابداعی آقای پیتر بیفین)؛ اما هرچه باشد، این انگشتان و حالِ درونیِ کلهر است که روح را در چوب و پوست ساز می دمد.
قطعه ی هفتم: شاید اگر مترجم انگلیسی آلبوم، کلهر را به عنوان آهنگساز قطعه ی هفتم معرفی نمی کرد، بهتر می بود. این قطعه از قطعات فولکلور ارمنی است که توسط کلهر روایتی جدید می شود؛ گرچه این شاید یکی از ضعیف ترین روایاتی باشد که من شنیده ام. آرشه کشیِ کلهر به گونه ای است که تمام آرشه های چپ و راست به صورت کرشندو- دکرشندو (ضعیف به قوی، سپس قوی به ضعیف) اجرا شده و این نوع آرشه کشی، ملودی را از نظر آرتیکولاسیون (جمله بندی) و ریتم بی حال و بی تأثیر کرده است.
قطعه ی هشتم: شروع آهنگ متفاوت با قطعات دیگر است و گوش را جذب می کند. (اگرچه شروع ترک در مرحله ی مسترینگ خیلی چسبیده به پیتزیکاتوی کنترباس و می بایست کمی فضای خالی از ترک قبل در نظر گرفته می شد). سونوریته ی اووِرواتر دلچسب است؛ خصوصاً که با هم نوازی پرکاشنی همراه شده که از نظر نوانس و تایمینگ (در ریتم نواختن) بسیار توانا است. همراهی پخته ی پیانو و کمانچه، این قطعه را به یکی از شنیدنی ترین قطعات آلبوم تبدیل می کند.
قطعه ی نه: شاید بتوان بیشترین ناهماهنگی بین اعضای تریو را در این قطعه مشاهده کرد. مثلاً در کیک درام و پیانو، یا اچلراندو بین کوبه ای و کنترباس و چندین جای دیگر. اما با توجه به اینکه این قطعات به صورت گروهی اجرا شده، این مسائل قابل چشم پوشی است. کلهر دوباره در بخش هیجانی قطعه، بداهه ای می نوازد که همان طور که عرض کردم، این گونه بداهه ها اصلاً نقطه ی قوت نوازندگی او نیست. گرچه صدای ساز -که حالا مطمئن شدم کمانچه ارهو ساخته ی بیفین است- و آرشه کشی بسیار زیبا و گوش نواز است. پس از بداهه، آرشه های ناهماهنگ کمانچه و پیانو شنیده می شود و سپس نوازنده ی کوبه ای که تا اینجا بسیار نامرئی و ماهرانه کار خود را انجام داده بود، به بداهه نوازی ای می پردازد که یکی دیگر از نقاط قوت آلبوم را رقم می زند. پایانی بسیار مناسب برای کنسرت تا مخاطب به وجد آمده و با هیجان سالن را ترک کند.
لزوم نوشتن متن: گرچه جامعه ی موسیقی قبل از نشر و شنیدن این آلبوم، بزرگ نمایی و تبلیغ فراگیری برای اثر کرده بودند، اما پس از نشر و شنیده شدن، اثر با سکوتِ سنگینی مواجه بود. نقد من تلاشی بود در جهت شکستن این سکوت. بنده هرگز علاقه مند به نقد آثار جوانان نوپا -که با بودجه ی شخصی موسیقی کار می کنند- نداشته و ندارم؛ چرا که این جوانان نیاز به حمایت دارند و از طرفی، اگر اثر غیرحرفه ای ای هم منتشر کنند، چندان لطمه ای به موسیقی کشور نخواهد داشت. اما این پیشکسوتان ما هستند که خواسته یا ناخواسته معیار ارزش یا ضدارزش برای موسیقی ما تعیین می کنند. پس نقد آثار پیشکسوتان واجب و ضروری است؛ چرا که آینده ی کشور را رقم می زنند. دومین قشری که از نظر من نقد آثارشان مجاز است، کسانی اند که با بودجه های دولتی کار می کنند که توضیح این نکته در این مکتوب نمی گنجد.
جمع بندی: به طور کلی اثر «هنوز پاییز است» در کنسرت و اجرای صحنه ای قطعاً بسیار جذاب تر از آلبوم صوتی است؛ چرا که بعضی فضاها که کمی خسته کننده اند، در کنسرت به واسطه ی دیده شدن نمایش و اکت نوازنده جالب تر خواهند بود. همچنین دو بخش شدن اثر در آلبوم -خصوصاً اینکه هر دو بخش ساختاری مشابه دارند- برای مخاطب خسته کننده است؛ خصوصاً اینکه بخش اول با قطعه ای زیبا تمام شده و بخش دوم با دو قطعه ی بسیار کم حال و کند شروع می شود، این شکاف در آلبوم صوتی اصلاً خوشایند نیست.
مسأله ی دیگر اینکه آلبوم مذکور برای مخاطب غیرایرانی قطعاً جذاب تر از مخاطب ایرانی است. چرا که ملودی ها و بداهه های ایرانی ای که در این مجموعه شنیده می شود، بسیار کلیشه ای و ضعیف هستند؛ ولی همین ملودی ها قطعاً برای خارجی ها جذاب خواهند بود.
به طور کلی، کیهان کلهر از افتخارات ملی و شاید یکی از لایق ترین سفرای فرهنگی ما است و امیدواریم همچنان با آثار خوب در جهان بدرخشد و برای ما افتخارآفرینی کند.
مصباح قمصری، نوازنده و آهنگساز