نگاهی به زندگی اخوان‌ثالث به بهانه سالروز درگذشت او/سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای

سایت بدون – شعر باید شعر خوب باشد تا به میان مردم برود. ما اگر هیچ نداشته باشیم شعر داریم. مردم ما با شعر پرورده می‌شوند. از روز اول تولد شعر در گوش آنهاست تا تعزیه، عروسی، زیارت، مدرسه و تا سنگ‌نوشته گورشان. شیوه نو، نوعی آسانی، فهم بهتر، زیبایی بیشتر با خود آورده است. اما باید آثار خوب آفرید.

سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای

حنانه جانمحمدی: «لحظه دیدار نزدیک است
باز من دیوانه‌ام، مستم، باز می‌لرزد، دلم، دستم، باز گویی در جهان دیگری هستم
های! نخراشی به غفلت گونه‌ام را، تیغ! های! نپریشی صفای زلفکم را، دست!
وآبرویم را نریزی، دل… ای نخورده مست
لحظه دیدار نزدیک است»
 برای مشتاقان ادبیات و کسانی که عاشق شعر هستند این شعر اخوان‌ثالث، آشنا و دوست‌داشتنی است. مهدی اخوان ثالث را شاعری حماسی‌سرا می‌دانند و او را با فردوسی مقایسه می‌کنند، کسی که در عمر ۶۲ ساله‌اش زندگی‌اش را وقف شعر و ادبیات کرد و توانست از خودش یادگاری‌های زیادی برجای بگذارد. در این گزارش به سراغ او و زندگی‌اش رفتیم تا به بهانه سالروز فوتش بتوانیم کمی از زندگی‌اش بدانیم. نگاهی داشتیم به گفت‌وگوهایی که اخوان ثالث با مجله آدینه داشته و از او این گفت‌وگو به یادگار مانده است.

معلمی که شاعر شد

مهدی اخوان ثالث در سال ۱۳۰۶ یا ۱۳۰۷در توس متولد شد. پدرش عطار طبیب و مادرش هم خانه‌دار بود. پدر او که علی نام داشت، یکی از سه برادری بود که از روستای فهرج در استان یزد به مشهد کوچ کرده بود و از این‌رو آنان نام خانوادگی‌شان را اخوان ثالث به معنی برادران سه‌گانه گذاشتند. در سال ۱۳۲۶ به تهران آمد و در ورامین آموزگار شد. بعد از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و آزادی از زندان کودتاگران در مطبوعات تهران به نویسندگی اشتغال داشت و از آن پس به اداره‌ رادیو ایران رفت و در آنجا به نوشتن برنامه‌های ادبی و هنری پرداخت.

آخرین کارهای اداری و نویسندگی او در تلویزیون ایران بود، چه در تهران و چه در خوزستان. در آخرین سال عمرش سفری چندماهه به کشورهای اروپایی داشت و در بازگشت پس از زمانی کوتاه زندگی را بدرود گفت و در توس در جوار آرامگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی، سراینده «شاهنامه» او را به خاک سپردند.

اخوان در قسمتی از زندگینامه خود چنین می‌گوید: «تحصیلاتم در مشهد بود. بعد از اینکه صنعتی آموختم پدرم گفت: که حالا دیگر خودت باید بروی و نانت را در بیاوری. ما هم به تهران رفتیم. دوستان و همکاران ما بعضی‌ها رفتند افسر پلیس شدند. بعضی‌ها هم به شرکت نفت رفتند. ولی من رفتم و معلم شدم. یک مدرسه‌ای در کریم‌آباد ورامین بود که ما آنجا درس می‌دادیم. در آنجا معلم ادبیات بودم… .»

روایت اخوان از شعر و ادبیات

اخوان در گفت‌وگویی که با مجله آدینه دارد درمورد شعر و ادبیات می‌گوید: «شعر محصول بی‌تابی آدم است. در لحظاتی که «شعور نبوت» بر او پرتو انداخته، حاصل بی‌تابی در لحظاتی که آدم در هاله‌ای از «شعور نبوت» قرار گرفته است.» درمورد شعر امروز می‌گوید:  «عمومی‌ترین شاخصه‌ کلی شعر امروز فارسی وضع آشفته و پریشان و درهمی است که دارد. شاید هیچ دوره‌ای از ادوار گذشته را تاریخ ادبیات ما به یاد نداشته باشد که در آن وضع شعر این‌طور پریشان و چندگونگی و دنیای آشفته‌ای را نشان بدهد. حتی در دوره‌ای معروف به «بینابین» که شعر ما از سبکی به سبک دیگر تحول پیدا می‌کرد و طبعا آشفتگی پیدا می‌شد. حتی در این دوره‌ها نیز پراکندگی و هزارشاخه و هزار شعله بودن شعر، تا این حد نبود. چون در دوره‌های گذشته «تحول» بود و آرام و با تأنی صورت می‌گرفت و در دو، سه نسل که می‌گذشت وضع شعر از حالی به حال دیگر می‌گذشت و به اصطلاح «تحول» شکل می‌گرفت و تحقق می‌یافت. می‌دانیم که این تحولات چندان با عمق و اصل ریشه کاری نداشت. مثلا سبک خراسانی طی دو، سه نسل کم‌کم به سبک عراقی تحول می‌یافت. اما امروز نه‌تنها دوره‌ تحول بلکه عصر «انقلاب شعری» را می‌گذرانیم. انقلابی به تمام معنای کلمه و به هرحال این تغییرات انقلابی، تغییراتی است در تمام جهت کیفی و کمی و با اعماق و اصول و ریشه‌های عناصر متشکله‌ «شعر» سروکار دارد و از این‌روست که این آشفتگی و پریشانی طبیعی و لازم است.»

حماسه‌سرای بزرگ

مهدی اخوان‌ثالث کار خود را در آغاز این دوره با سبک خراسانی آغاز کرده بود. با آنکه زاده خراسان و دلبسته میراث ادب کهن فارسی بود، خیلی زود راه نیما را پیدا کرد و به‌عنوان یکی از وفادارترین یاران وی با نشر مجموعه‌ «زمستان» در سال ۱۳۳۵ نشان داد که به شکل تازه‌شعر حماسی و اجتماعی دست یافته است و در مجموعه «آخر شاهنامه» روح شعر و شاعری خود را در واپسین سال‌های حیات نشان داد. صلابت و سنگینی شعر خراسانی، زبان ادبی و درمجموع تمثیل سرشار او از اشاره‌ها و سنت‌های حماسی و اساطیری کهن و علاقه ویژه اخوان به زبان حماسی و فکر فردوسی، سبک شاعری وی را متمایز می‌سازد. اخوان علاوه‌بر شعر، از همین دوره مهارت خود را در نقادی با نوعی دید اجتماعی و سیاسی نشان داد و از نخستین کسانی است که به‌خوبی به تجزیه و تحلیل شعر نو نیمایی، به‌ویژه از جهت وزن و قالب پرداخت و بعدها آثاری چند در این زمینه پدید آورد.

نظر اخوان درمورد ناصرخسرو

اخوان‌ثالث در همان گفت‌وگویی که با مجله آدینه دارد درمورد اشعار خراسان و شاعران خراسانی می‌گوید: «من تا ۲۰ سال در محیط ادبی خراسان پرورش یافتم. بعد هم متون ادبی را خواندم و از این زبان توشه‌ها برگرفتم. دیدم که مثلا ناصرخسرو چقدر زیبا می‌گوید: «تا کهنم کرد صحبت دی و بهمن» نمی‌گوید رفتن یا گردش دی و بهمن. شکل کامل‌تر آن را در سعدی، مخصوصا در بوستان ببینید. به‌مرور ملکه ذهن می‌شود. اما مسائل من با مسائل ناصرخسرو فرق دارد. من زمستان ۳۳ را می‌بینم یا تابستانی که در واقع زمستان بود. برایم مساله‌ای هم نیست اگر جا بیفتد این زیبایی. به‌قول فروغ فرخزاد یک کلمه امروزی درکنار کلمه‌ای که هزارسال اصالت و شناسنامه در شعر ما دارد، درکنار هم می‌نشینند و چیزی توی ذوق نمی‌زند. اینجا مساله ذوق و استعداد است. «تیپای بیغاره» جا می‌افتد و نظایر آن. من زبانم عقب‌مانده نیست از زمانه خودم. مسائلند که زبان را برای ابراز خود می‌جویند.»

شعر می‌گویم زمزمه‌وار

زمانی از اخوان‌ثالث پرسیدند، چطور شعر می‌گویی و او در جواب گفت: «شعر من همراه با وزنش، زمزمه‌وار به‌خاطرم خطور می‌کند. تا شکل آخرش را پیدا کند. شیوه قدیم تکلیفش معلوم است. اما به شیوه تازه نیز گفته‌ام که چاپ نشده یا تکه‌هایی از آنها منتشر شده. شعری دارم مثلا به نام «مار قهقهه» در شیوه تازه که هنوز نتوانسته‌ام چاپ کنم. قصه دارد و برداشتی است امروزی از یک قصه قدیمی در قالب نیمایی. «میهنم آینه‌ای سرخ است و… » از این شعرها دارم. هرچند این اواخر شعر به شیوه قدمایی بیشتر داشته‌ام. شعر من با وزنش می‌آید و جا می‌افتد. شروع می‌کنم به نوشتن. تمام که شد زیرش یک نقطه می‌گذارم و امضا و تاریخ. بعد می‌گذارم بیات شود. بازرسی می‌کنم. دوباره می‌خوانم. رتوش می‌کنم. تا دربیاید یا نیاید.»

او درمورد تفاوت شعر و نثر می‌گوید: «شعر لطیف‌تر و آسیب‌پذیرتر از نثر است. شعر از واحدهای کوچک تشکیل می‌شود. شعر نوعی جاذبه دارد، نثر نوعی جاذبه دیگر. نثر حالت قصه‌گونه دارد. قصه همیشه کشش، جاذبه و گیرایی دارد برای خواننده. خواننده دنبال می‌کند اگر نثر هم در مسائل جدی می‌خواست کله‌شقی کند به بلای شعر دچار می‌آمد. اما نثر حالت رهاتری دارد. گسترده‌تر است و توان برقرار کردن ارتباط بیشتر دارد. کم نیستند آثار نثری که از همین بلاها که بر سر شعر آمده لطمه خورده‌اند، بعدها معلوم می‌شود و اما نثر عادی میانه‌حال کمتر لطمه خورده. شعر آسیب‌پذیرتر از نثر است. خفقان ادبی و سانسور برای هر دو هست. شعر زودتر ارتباط برقرار می‌کند. بلافاصله بر سر زبان‌ها می‌افتد. سریع‌تر منتقل می‌شود، کوتاه‌تر است. به ذهن ‌می‌ماند و حساسیت روی آن بیشتر از نثر است. نثر دست به عصاتر راه می‌رود تا شعر.»

شعر نیمایی بین مردم جایش را پیدا کرده است

خیلی‌ها می‌گفتند اخوان نمی‌تواند شعر نو را بپذیرد اما او درمورد این سبک شعری می‌گوید: «شعر نو بیشتر در میان مردم رفته است. زمانی بود که گه‌گاه با خودم این تصور را داشتم که شعر نو آن‌طور که باید جا نیفتاده اما امروز فکر می‌کنم شعر نو بسیار پیشرفته است. این شعر سه نسل را به خود کشیده به همان نسبتی که سواد و درس‌خواندگی و گسترش فرهنگ بیشتر شده شعر نیمایی بدون‌تردید بین مردم رسوخ بیشتری یافته است. نمونه آثار نشان می‌دهد کتاب‌های شعر نو مرتب چاپ می‌شود. کتاب‌های مرا از چاپ هفتم به بعد کاغذ نمی‌دهند. شعر دیگران هم. به نسبت آن زمانی که آن حرف را گفته‌ام تاثیر شعر نو بیشتر شده است. شعر باید شعر خوب باشد تا به میان مردم برود. ما اگر هیچ نداشته باشیم شعر داریم. مردم ما با شعر پرورده می‌شوند. از روز اول تولد شعر در گوش آنهاست تا تعزیه، عروسی، زیارت، مدرسه و تا سنگ‌نوشته گورشان. شیوه نو، نوعی آسانی، فهم بهتر، زیبایی بیشتر با خود آورده است. اما باید آثار خوب آفرید. بنده رفتنی‌ام. نسل بعد من باید کار تازه بیاورد. کار تازه و خوب را مردم استقبال می‌کنند. همین منظومه آقای مصدق به چاپ چهارم رسید.

آرش کمانگیر یادتان هست؟ قصه هم جان دارد و هم زیبایی حماسی. هرچند ایراداتی دارد از نظر زبان و حتی زبان حماسی که باید شلاق‌کش باشد اما لطف روایت دارد در شروع و خاتمه‌اش. مردم این شعر را پسندیدند. در کتاب درسی هم آمد و… پس باید آثار خوب خلق شود تا بین مردم برود. اما آثار دست‌وپاشکسته، چرند و بی‌محتوا، بی‌هیچ یک از عناصر خلاق زیبایی، کنار گذاشته می‌شود. مثل غزل‌های صائب، غزل دارد ۱۸ و گاه ۲۲ بیت اما به دشواری یک یا دو بیت می‌توانی پیدا کنی که درخور باشد.»

نگاه دیگران به شاعر خراسانی

اخوان بین شاعران زمانه خود بسیار محبوب بود و همه او را دوست داشتند، چون همیشه سعی می‌کرد دوستانش را حتی با یک بیت شعر خوشحال کند.

جمال میرصادقی، داستان‌نویس و منتقد ادبی، درباره اخوان می‌گوید: «من اخوان را از آخر شاهنامه شناختم. شعرهای اخوان جهان‌بینی و بینشی تازه به من داد و باعث شد نگرش من از شعر به کلی متفاوت شود و شاید این آغازی برای تحول معنوی و درونی من بود.»

نادر نادرپور، شاعر معاصر که در سال‌های نخستین ورود اخوان به تهران با او و شعرش آشنا شد، معتقد است که هنر م.امید در ترکیب شعر کهن و سبک نیمایی و سوگ او بر گذشته مجموعه‌ای به وجود آورد که خاص او بود و اثری عمیق در هم‌نسلان او و نسل‌های بعد گذاشت. نادرپور می‌گوید: «شعر او یکی از سرچشمه‌های زلال شعر امروز است و تاثیر آن بر نسل خودش و نسل بعدی مهم است. اخوان میراث شعر و نظریه نیمایی را با هم تلفیق کرد و نمونه‌ای ایجاد کرد که بدون اینکه از سنت گسسته باشد بدعتی بر جای گذاشت. اخوان مضامین خاص خودش را داشت، مضامینی در سوگ بر آن‌چه در دلش وجود داشت – این سوگ گاهی به ایران کهن برمی‌گشت و گاه به روزگاران گذشته خودش و اصولا سرشار از سوز و حسرت بود- این مضامین شیوه خاص اخوان را پدید آورد به همین دلیل در او هم تاثیری از گذشته می‌توانیم ببینیم و هم تاثیر او را در دیگران یعنی در نسل بعدی می‌توان مشاهده کرد. اما خود اخوان زمانی گفت نه درصدد خلق سبک تازه‌ای بوده و نه تقلید و تنها از احساس خود و درک هنری‌اش پیروی کرده: «من نه سبک‌شناس هستم نه ناقد… من هم از کار نیما الهام گرفتم و هم خودم برداشت داشتم. در مقدمه زمستان گفته‌ام که می‌کوشم اعصاب و رگ و ریشه‌های سالم و درست زبانی پاکیزه و مجهز به امکانات قدیم و آنچه مربوط به هنر کلامی است را به احساسات و عواطف و افکار امروز پیوند بدهم یا شاید کوشیده باشم از خراسان دیروز به مازندران امروز برسم… .»

هوشنگ گلشیری، نویسنده مهدی اخوان‌ثالث را رندی می‌داند از تبار خیام با زبانی بیش و کم میانه شعر نیما و شعر کلاسیک فارسی. گلشیری می‌گوید: «تعلق‌خاطر اخوان را به ادب کهن هم در التزام به وزن عمومی و قافیه‌بندی، ترجیع و تکرار می‌توان دید و هم در تبعیت از همان صنایع لفظی قدما مانند مراعات‌نظیر و جناس و… .»

ابراهیم گلستان درمورد دوستی ۲۴ساله‌اش با اخوان‌ثالث می‌گوید: «من می‌گویم اخوان شاعر خیلی خوبی بود. آدم خیلی خوبی هم بود. آدمی بود که درس فنی خوانده بود و یک انضباط فنی در کارش و در فکرش رفته بود. تمام مدتی که برای من کار می‌کرد، نسبت به دیگران از منظم‌ترین کسانی بود که با من کار می‌کردند. آدم خیلی منظمی بود.»

او همچنین درمورد ملیت‌گرایی در شعر اخوان می‌گوید: «ملیت‌گرایی هرکسی را در حد خودش باید شناخت. اشخاصی که به‌خاطر این مسائل به اخوان گرویدند، ممکن است اشتباه کرده باشند. ممکن است همان ملیت را بد فهمیده باشند و یک‌جور ملیت دیگری را با این ملیت مخلوط کرده باشند. من اخوان را در این زمینه‌هایی که حرف می‌زنم به ملیت‌گرایی خودم، به آنجایی که به ملت خودم و به تاریخ ایران علاقه‌مند هستم، در آن حد می‌شناسم.

آن ملیت‌گرایی مقاله‌ای، ملیت‌گرایی فاشیستی، ملیت‌گرایی این‌جوری ندارم. ملیت برای من مردم هستند که در یک محوطه تاریخی و فرهنگی زندگی می‌کنند. خیلی مشکل است که ما در یک گفت‌وگوی کوتاهی بتوانیم این محوطه‌ها را معین کنیم و اشخاص مختلف را در این محوطه‌ها بگذاریم. برای همین باید از خیلی مسائل تربیتی، فکری، ژنتیکی و نسلی برای همه آگاه باشیم و همه را با همین اندازه‌گیری‌ها اندازه بگیریم و بشناسیم.

تازه در همان اندازه‌گیری‌ها هم ممکن است اشتباه کنیم. این‌جوری همه را با این لغت تقسیم‌بندی نکنید. بله، اخوان سحرشده گذشته تصوری خودش بود. ما هیچ نمی‌دانیم آن گذشته‌ای که فرض کنید در شاهنامه بیان می‌شود، واقعا وجود داشته یا به کمک اندیشه‌های همین ملیت‌گرایی فردوسی این‌طور از آب درآمده.»

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «قاپ قمارخونه‌است»

سایت بدون- قاپ یکی از ۲۶ استخوان پای گاو و گوسفند است که به شکل …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *