نگاهی به فصل جدید سریال «روزگار جوانی» /بر باد رفته



بیست‌ودو سال پس‌از اتمام فصل سوم مجموعه «روزگار جوانی» در تابستان ۷۸، تهیه کننده این سریال نوستالژیک یعنی اصغر توسلی، فصل تازه این مجموعه را که به نوعی فصل چهارم آن هم محسوب می‌شد روانه آنتن پاییزی شبکه پنج سیما کرده است. البته چند ماه قبل ازآغاز پخش این مجموعه که اخبار مربوط به ساخت آن با این عوامل در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد نگارنده هم مانند بسیاری از دیگر همکاران عرصه نقد، مخدوش شدن یک اثر خوب و به یاد مانده دیگر را تا اندازه‌ای پیش‌بینی می‌کردند ولی با آغاز پخش مجموعه معلوم شد اوضاع آشفته‌تر از این هاست.
بگذارید از اینجا آغاز کنیم که نه تنها در تلویزیون و سینمای کشورمان که حتی در مقیاس‌های جهانی هم ساخت دنباله بر یک فیلم یا سریال موفق، از آن دست موقعیت‌های وسوسه‌آمیز و البته بغرنجی است که غالباً هم به نتیجه مطلوبی ختم نمی‌شود، دنباله‌های ضعیف و دور از انتظار سریال مهمی همچون «فرار از زندان» از میان نمونه‌های خارجی و سریال‌هایی مانند «دردسرهای عظیم ۲» و «شهرزاد» گواه‌های آشکاری برای تأیید این مدعا هستند اما در خصوص مجموعه «روزگار جوانی» ماجرا تا حدی متفاوت و البته تأسف آورتر است، این تأسف از آنجا ناشی می‌شود که پس از به پایان رسیدن فصل اول این مجموعه در آذر ماه سال ۷۷ که بر اساس متن درخشانی از اصغر فرهادی و تحت هدایت زنده یاد شاپور قریب به‌عنوان کارگردان ساخته شده بود ناگهان فرهادی و قریب از کار کنار گذاشته شدند، علی اکبر محلوجیان به جای فرهادی نویسندگی کار را برعهده گرفت و تهیه کننده مجموعه یعنی اصغر توسلی هم با برداشت اشتباه از مجموع دلایل موفقیت این سریال، خود علاوه بر تهیه کنندگی، مسند کارگردانی مجموعه را هم به دست گرفت، آن هم بدون هیچ سابقه مشخص و قابل دفاعی در حوزه کارگردانی سریال‌های تلویزیونی. نتیجه کاملاً فاجعه‌آمیز بود. محلوجیان که یک فیلمنامه نویس شاخص نسل پیش‌تر از فرهادی محسوب می‌شد با تمام تجربه و کسوت خود نتوانست در سرپانگهداشتن جهان خلاقانه‌ای که فرهادی ترسیم کرده بود موفق باشد، بردن افراطی داستان به درون زندگی یکی از کاراکترها بدون در نظر داشتن اینکه اساس سریال بر مناسبات هم خانگی و ارتباط آن پنج دانشجو خلق شده بود بزرگترین ضربه به کلیت آن مجموعه درخشان بود، توسلی تصور می‌کرد حالا که کار مجموعه با ترکیب پنج بازیگر دوست داشتنی اش یعنی کیهان ملکی (احد)، بهزاد خداویسی (مجید)، نصرالله رادش (حمیدرضا)، امین حیایی (افشین) و مهدی صبایی (شهریار) گرفته می‌توان با استفاده از همین ترکیب و همان لوکیشن خاطره انگیز کار را موفقیت‌آمیز پیش برد اما درعمل شکست سختی خورد به شکلی که در همان اواسط فصل دوم مجموعه بسیاری از مخاطبان ثابتش را از دست داد و عده بیشتری هم به تماشای فصل بد و مغشوش سوم سریال ننشستند. تمام این اشتباه ها البته در حافظه نمایشی مخاطبان پیگیر آثار نمایشی تلویزیون و کارشناسان این رسانه ثبت شد اگرچه ظاهراً توسلی با تصور فراموش شدن شان، یک بار دیگر تلاش کرد تا از جاذبه های« روزگار جوانی» بهره‌برداری مجددی بکند که البته تصور خامی بود.
اما برای توجیه پایین بودن کیفیت فصل تازه این مجموعه هم ادله آنچنانی لازم نیست، هر بیننده غیر کارشناسی که به‌عنوان یک بیننده عام مقابل قاب شیشه‌ای نشسته هم به سادگی متوجه می‌شود متن سریال تا چه اندازه ضعیف و نپخته است، نه خبری از مناسبات دلنشین میان کاراکترهای اصلی کار از علاقه یکی از آنها به دختر همسایه قلدر و بدقلق یعنی عباس آقا (بیوک میرزایی) تا کمک‌های بی‌شائبه پنج دانشجو به هم در قالب داستانک‌هایی جذاب در میان است و نه بازیگران نورسیده کار می‌توانند مایه‌ای هر چند ناچیز از کاریزما و نقش‌آفرینی خوب بازیگران فصل‌های قبل را بازآفرینی کنند، عباس آقا را هم بدون در نظر گرفتن الزامات نمایشی از آن فصول به فصل جدید منتقل کرده‌اند تا شمایی کمرنگ و نچسب از آن عباس آقای جاندار فصل اول مجموعه را بازنمایی کند، همه چیز بد، همه چیز ناپرورده و نپخته تا فقط گفته شود که بینندگان قدیمی‌تر تلویزیون می‌توانند با تماشای فصل تازه این سریال، نوستالژی هایشان را زنده کنند، اما آیا این زنده کردن نوستالژی است یا مخدوش کردن آن؟

مازیار معاونی/منتقد

منبع : روزنامه ایران

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «آخ نگفتن»

سایت بدون – آخ کمترین واکنش انسان به درد و رنج است آخ گفتن خیلی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *