فیلم سینمایی «بی مادر» با محور قرار دادن یک سوژه ملتهب اما تکراری میتوانست معطوف بر زاویه نگاهی جدید، تبدیل به ملودرامی همراهی برانگیز شود که حسهای انسانی مخاطب را درگیر کند اما این اتفاق نیفتاده و فیلم با کاستیهایی همراه است. سیدمرتضی فاطمی در اولین فیلم سینمایی کارنامهاش سراغ سوژه دراماتیک رحم اجارهای رفته که در دهه گذشته فیلمها و سریالهای متعددی با کیفیت و رویکردهای مختلف بر اساس آن ساخته شده و به نوعی تازگی خود را از دست داده است. البته که این انتخاب نمیتواند نقطه ضعف یک فیلم محسوب شود. رفتن سراغ چنین موضوعی این انتظار را ایجاد میکند که نویسنده- فیلمساز سویه و روایتی جدید را معطوف به آن کرده و اهمیت اصلی را به زاویه نگاه متمایز و تازه خود بدهد. اما فیلم «بی مادر» این انتظارات را برآورده نمیکند و در همان نگاه آشنا و تکراری متوقف میماند.
تصویری که از دو سویه درگیر این معامله ارائه میشود، دکتر روانشناس (امیر آقایی) و همسرش، پزشک زنان و زایمان (میترا حجار) و زن جوانی که درگیر بیماری کلیه پسر خردسالش است (پردیس عابدینی)، پرداختی کلیشهای از این کاراکترها است.
این تصویر تکراری که روی کاغذ خلق شده، در اجرا و کارگردانی هم با خوانشی متداول همراه شده و همه چیز در تقابلی سیاه و سفید ترسیم شده، از زندگی زن و پسر خردسالش تا زوج دکتر فیلم که به شکلی غیر کاربردی دچار تضاد نمایشی هستند.
نه منطق ترسیم آن فضای مهیب از خانه برادر زن در محلهای فرودست با تعداد زیادی سگ در قفس مشخص میشود و کارکردی در درام پیدا میکند، نه زندگی لوکس نمایشی دکتر و همسرش که عشق و علاقه و رابطه منحصر به فردشان محدود به کلام و دیالوگ مانده است. این تضاد اولیه برای رسیدن به نقطه تلاقی اجباری این دو خط قصه، به گونهای که زن جوان برای پول عمل کلیه پسرش حاضر به اجاره رحم خود میشود، قرار است در ادامه به شکلگیری یک مثلث عشقی ختم شود که در ترسیم آن هم ظرافتی به کار نرفته و زمینهپردازی منطقی ندارد. در طول فیلم با کاراکترها و داستانکهای فرعی مواجه میشویم که بود و نبودشان تفاوتی ایجاد نکرده و به گفته بهتر وارد بافت درام نمیشوند. در رأس آنها هم کاراکتر برادر زن با بازی پژمان جمشیدی و گریم خاص او قرار میگیرد که بهعنوان یک اهرم فشار وارد و بعد هم ناپدید میشود و این رفت و برگشتهای انتخابی نه منطقی، تا پایان ادامه دارد. همین نکته در مورد کاراکتر علی اوجی و همسر و فرزندش هم صدق میکند که هویتی نمییابند و در دو سکانس ظاهر و بعد هم فراموش میشوند بدون آنکه حضورشان اهمیت و کارکردی در درام بیاید و منطق داشته باشد.
به تبعیت از این نگاه، بازیگران حرفهای فیلم هم حضور گرم و چشمگیر و باورپذیری ندارند و نمیتوانند مخاطب را با این موقعیت احساسی همراه کنند. درحالی که فیلم قابلیت این را داشت که با نگاهی حساب شده و ظریف تبدیل به یک ملودرام متداول برای جذب مخاطب شود.
سحر عصرآزاد/منتقد سینما