تراژدی، همیشه بستر آماده ای برای روایت فاجعه است. شکل گیری گره های درام در زمینه تراژدی، گاهی چنان با قدرت اتفاق میافتد که تلنگرهایی جدی به مخاطب وارد میسازد.
نمایش «مرگ خنده دار یک دوچرخه سوار استقامت» یک تراژدی است. برشی است بلند از روایت نسلی تشنه تجربه جهان، اما گماشته شده به ماموریتی ظاهرا مهم (ولی بیهوده). ماموریتی که هم حاصلی در پی ندارد و هم فرصت تجربیات اولیه زندگی را از او میگیرد. درست همینجا تراژدی شکل میگیرد؛ قرائتهایی متفاوت، جهانهایی گوناگون و رنگهایی متنوع، دست در دست هم فاجعه را رقم میزنند. همانطور که جهان منفک رستم از سهراب و همانطور که عشق سخت نابخردانه اتللو.
میتوان در سفری خیالی، تصور کرد که مجید ظروفچیِ سوته دلان، از سفر رازآلودش به امامزاده داوود بازمیگردد و به زندگی خویش میرسد. آنگاه یکی از احتمالات بسیار قوی سر راهش، سرنوشت قهرمان نمایش «مرگ خنده دار …» بود. آن هم در جایی که ضدقهرمان واقعی نمایش، در کشف و شهودی خلسه وار، همانند «سندباد» بهرام بیضایی در هشتمین سفر، به تک گویی مفصلی میپردازد که غایت آن همان جستجوی خوشبختی است.
و این سرنوشت تمام کسانی است که به چوب دست تقدیر یا به ضرب غفلت، برای خود ماموریتی تعریف میکنند که در نهایت به تعبیر سعدی:«دریغا که باد در چنگ است».
نمایش «مرگ خنده دار یک دوچرخه سوار استقامت» چنین روایتی است. قصه محرومیت از زندگی؛ عشق ورزیدن، دنیا دیدن، برخورداری از سلامت، عزت نفس، خندیدن و آرام گرفتن به سودای خیال سوداییان.
و شگفتا که چرخه باطل هماره دوچرخه سواری خواهد یافت چون رهایی از سودای سوداگران سودایی به راحتی میسر نیست.
در این نمایش بازی سپیده جعفری، حتما شگفتزدهتان خواهدکرد. علی نیکزاد نقش آفرینی متفاوت و در لحظاتی سخت را ارائه میکند و گروه کارگردانی و موسیقی به رهبری حامد رحیمی نصر، نوشته چند سال پیش سید جواد موسوی را به خوبی به اجرا در می آورند.
دکتر مرتضی وجداندار/استاد دانشگاه