سایت بدون -«هارمونیهای ورکمایستر» بر اساس رمانی با نام «مقاومت مالیخولیایی» نوشته لاسلو کراسناهورکایی «(۱۹۸۹) با شیوه منحصربه فردی بهکارگردانی «بلا تار» مجاری ساخته شد. «مقاومت مالیخولیایی» که میتوان آن را به مالیخولیای مقاومت نیز تعبیر کرد در یکی از نقطههای اوج فیلم کاملاً درهم میشکند. یکی از انحصارات فیلم این است که با وجود ۳۹ نمای آهستهگام و چند نمای طولانی بیننده را دچار ملال نمیکند و حتی در نماهای طولانی، بیننده با تعداد بالای اشخاص همگام میگردد. نقطههای اوج داستان بسیار آهسته و بدون تنش هستند. در واقع به گونهای ناباورانه تنشزدا هستند. بازی درخشانِ لارس رُدولف در نقش یانوش و موسیقی قابلِ مدحِ فیلم ساخته «میالی ویگ» در همراهی بیننده با فیلم قطعاً نقطههای روشنِ دیگری در فیلم هستند که نمیتوان به آنها بیتوجه بود.
این فیلم هارمونیک ماجرای غریبی در یکی از شهرهای کوچک متروک و ویرانه مجارستان را در دوران کمونیستی به تصویر میکشد. شهری که خود غریب و ناشناخته است و با آدمهای عجیبی پر شده. آدمهای سودازدهای که در کشاکش مقاومت خود از عقلانیت فاصله گرفتهاند و گویی دیگر هیچ چیز برایشان اهمیت ندارد. یانوش شاهدیست که بیانگیزگی، تسلیمشدن و ناامیدی مردم شهرش را میبیند. او اما سرسپرده نیست و با وجود آنکه مبهوت تمام رخدادهاست بیآنکه در صدد تغییر چیزی یا حتی تغییر خود باشد، در جست و جوی چیزیست و میخواهد با واقعیتها روبهرو شود.
رنگها، نورها، بیاتفاقیها، بیهیجانیها، شخصیتها، اشیا و هر آنچه در فیلم میبینیم همگی نمادهایی پرمحتوا هستند. نمادهایی که پیوستگی میانشان وجودشان در فیلم را ارزشمندتر میکند. رو به رویی یانوش با ذات انسانیت که در شرایطی اینچنینی خود را هویداتر میکند.
هارمونیهای ورکمایستر داستان به ظاهر پرماجرایی نیست، اما فیلم فراتر از ماجراپردازیست. روایت ترسناکیست از هویت پرماجرای ذهن آدمی، روایتی غمگین از آنچه جبر میخوانندش و تسلیمش میشوند. بلاتار چون همیشه با فُرم خاص فیلمبرداری و روایتش و با آمیختن معنادارش با خودِ داستان، درگیر «مفهوم زمان» میشود و به قول سوزان سانتاگ، که همیشه تار را تحسین میکند، کار او «جدال با زمان» است.
این فیلم هارمونیک ماجرای غریبی در یکی از شهرهای کوچک متروک و ویرانه مجارستان را در دوران کمونیستی به تصویر میکشد. شهری که خود غریب و ناشناخته است و با آدمهای عجیبی پر شده. آدمهای سودازدهای که در کشاکش مقاومت خود از عقلانیت فاصله گرفتهاند و گویی دیگر هیچ چیز برایشان اهمیت ندارد. یانوش شاهدیست که بیانگیزگی، تسلیمشدن و ناامیدی مردم شهرش را میبیند. او اما سرسپرده نیست و با وجود آنکه مبهوت تمام رخدادهاست بیآنکه در صدد تغییر چیزی یا حتی تغییر خود باشد، در جست و جوی چیزیست و میخواهد با واقعیتها روبهرو شود.
رنگها، نورها، بیاتفاقیها، بیهیجانیها، شخصیتها، اشیا و هر آنچه در فیلم میبینیم همگی نمادهایی پرمحتوا هستند. نمادهایی که پیوستگی میانشان وجودشان در فیلم را ارزشمندتر میکند. رو به رویی یانوش با ذات انسانیت که در شرایطی اینچنینی خود را هویداتر میکند.
هارمونیهای ورکمایستر داستان به ظاهر پرماجرایی نیست، اما فیلم فراتر از ماجراپردازیست. روایت ترسناکیست از هویت پرماجرای ذهن آدمی، روایتی غمگین از آنچه جبر میخوانندش و تسلیمش میشوند. بلاتار چون همیشه با فُرم خاص فیلمبرداری و روایتش و با آمیختن معنادارش با خودِ داستان، درگیر «مفهوم زمان» میشود و به قول سوزان سانتاگ، که همیشه تار را تحسین میکند، کار او «جدال با زمان» است.
زهرا نیچین/نویسنده و مترجم