سایت بدون -ساعت یک و بیست و سه دقیقه ی روز ۲۵ آوریل ۱۹۸۶ شهر چرنوبیل از شهرهای اوکراین که نزدیک مرز بلاروس بود لرزید. مردمی که سراسیمه بیرون آمدند رنگین کمانی عجیب و غریب دیدند که از فراز نیروگاه اتمی نزدیک شهر تا بالای ابرها کشیده شده بود. ساکنان این شهر و شهر پریپات که برای کارکنان نیروگاه تأسیس شده بود چندان احساس خطر نمی کردند؛ نیروگاه از لحاظ ایمنی بی نقص بود و به شدت تحت کنترل قرار داشت. آن شب که رنگین کمان به پرتوی آبی رنگ تغییر شکل داد خاکستری با باد سمت شهرها حرکت کرد و مردم که از دور شاهد نور نارنجی آتش سوزی در چرنوبیل بودند، آن را به حساب آتش سوزی های معمول درون نیروگاه گذاشتند.
بسیاری از مردم آن شب مطلع شدند که سقف قسمتی از نیروگاه سوخته و آتش نشان ها در حال کنترل آتش اند. با این همه احتمال خرابکاری و حتی حمله ی آمریکایی ها می رفت. آن روزها که شوروی درگیر جنگ سرد بود شهرهای اتمی شوروی بیش از همه در معرض تهدیدهای دولت رونالد ریگان بودند. بنابراین اولین حدس برای این آتش سوزی احتمال نفوذ به درون نیروگاه و خرابکاری بود. چند ساعت بعد معلوم شد که آتش سوزی در پی یک مانور معمول صورت گرفته؛ آن شب متصدیان راکتور می خواستند مشخص کنند در صورت قطع شدن برق آیا رآکتور می تواند برق خود را تأمین کند یا نه. توضیح ماجرا کمی تخصصی است. حادثه زمانی آغاز شد که در ساعت ۱۰:۱۱ شب ۲۵ آوریل ۱۹۸۶ نیروگاه چرنوبیل دستور کاهش میزان قدرت رآکتور برای تست را دریافت و نیروگاه شروع به کاهش قدرت رآکتور شماره چهار تا ۳۰ درصد کرد. دو اشتباه باعث آتش سوزی شد؛ اولین اشتباه زمانی بود که کنترل کننده ی رآکتور به اشتباه و بر اثر عدم تنظیم کردن میله های جذب نوترون، نیروی رآکتور را تا یک درصد کاهش داد و رآکتور بیش از پیش افت قدرت پیدا کرد.
در اینجا بود که پرسنل دومین اشتباه خود را انجام دادند و میله های کنترل را از داخل رآکتور بیرون کشیدند. این کار مثل این بود که اتومبیلی در آن واحد هم گاز بدهد هم ترمز بگیرد. در این زمان و با وجود نبود میله های کنترل کننده ی قدرت در داخل منطقه فعال نیروی رآکتور به ۷درصد افزایش پیدا کرد. در ۱:۲۴ صبح یک انفجار اولیه پوشش ۱۰۰۰ تنی بالای رآکتور را بلند و راه را برای خروج مقدار زیادی بخار آب داغ هموار کرد و این مقدمه ای بود بر انفجار دوم ناشی از هیدروژن. انفجار دوم سقف رآکتور را پاره کرد و ۲۵درصد از تأسیسات هسته رآکتور را از بین برد. گرافیت سوزان و مواد داغ هسته که در اثر انفجار بیرون ریخته بود، باعث ایجاد حدود ۳۰ آتش سوزی جدید شد و این شامل سقف قیراندود و قابل اشتعال واحد دیگری هم می شد که کنار واحد۴ قرار داشت. با این اتفاق بود که آتش و مواد رادیواکتیو در سراسر نیروگاه پخش شد.
آن شب باران نم نمی هم بارید و باد ملایمی وزید و همه چیز دست به دست هم داد تا مواد رادیواکتیو در شهرهای مجاور پخش شود. بعدها معلوم شد که کل ناحیه ی اسکاندیناوی بر اثر این انفجار آلوده شده است. ولی در ساعت های اولیه دولت شوروی دستور داد که از انتشار اخبار جلوگیری شود، ارتش برای کنترل اوضاع چرنوبیل و پریپات وارد منطقه شود و دانشمندان و کارکنان نیروگاه تلاش کنند جلوی خسارت زیاد را بگیرند. ولی تا صبح مشخص شد که میزان آلودگی بسیار گسترده بوده است. اگرچه در ساعت های اولیه تنها دو کارگر آسیب دیدند ولی کمی بعد معلوم شد که ۱۳۲ نفر نشانه های آلودگی برابر تشعشعات را نشان دادند. بعدها اعلام شد که حدود ۵ میلیون نفر از عوارض این انفجار آسیب دیده اند. دو شهر نزدیک نیروگاه خالی از سکنه شد و ۶ سال طول کشید تا کمی از آلودگی کنترل شود. می گویند انفجار چرنوبیل ۴۰۰ بار قوی تر از بمبی بود که در هیروشیما منفجر شد، اگرچه آزمایش های اتمی که آمریکا طی سه دهه انجام داده بود، ۱۰۰۰ برابر قوی تر از حادثه ی چرنوبیل ارزیابی می شد.
آن چه سریال نشان می دهد
سریال «چرنوبیل» براساس این واقعه شکل گرفت؛ سال ۲۰۱۷ بود که شبکه ی اچ بی او به دنبال ساخت یک پروژه ی جذاب و هیجان انگیز بود و می خواست مینی سریالی را تولید کند که درباره ی یک فاجعه ی انسانی باشد. همان زمان بود که با پیشنهاد ساخت «چرنوبیل» مواجه شد؛ اما نکته این بود که ایده ی اصلی را فیلمنامه نویسی پیشنهاد کرده بود که سابقه ای در تولید چنین پروژه هایی نداشت. کرک مزین، کارش را از سال ۱۹۹۷ با نوشتن فیلمنامه ی یک فیلم کمدی نوجوانانه شروع کرده بود و بعدتر بیشتر شهرتش را مدیون نوشتن و کارگردانی فیلم های طنز بود. او نویسنده ی «فیلم ترسناک ۳ و ۴ » و دو قسمت «خماری» بود و آخرین فیلمنامه ای را هم که نوشته بود «شکارچی: جنگ زمستانی» بود. او در شرایطی نوشتن «چرنوبیل» را شروع کرد که همه گمان می کردند از عهده ی کار برنیاید؛ مزین یک ویژگی مطلوب داشت و آن هم شناخت دقیق موقع های دلهره آور بود؛ او حتی در کمدی هایش هم از تعلیق استفاده می کرد. اینجا اگرچه با یک ژانر تازه سروکار داشت ولی عمده ی تلاش اش باید صرف بازتولید واقعیت در دل یک قصه ی معمایی می شد. بنابراین او طی شش ماه سخت روی پنج اپیزود این سریال کار کرد تا متن اولیه آماده شد. آن روزها اچ بی او دنبال یک کارگردان جوان و متفاوت برای این پروژه بود؛ با وجود ریسک بالای تولید این اثر، آنها مایل بودند از چهره های جدیدتر دنیای نمایش استفاده کنند. برای همین بود که جان رنک انتخاب شد؛ جان رنک سوئدی البته کارگردان گمنامی نبود؛ او سه اپیزود از سریال «برکینگ بد» را کارگردانی کرده بود و یک قسمت از «مردگان متحرک» هم ساخته ی او بود. ولی بیشتر شهرتش را مدیون ساخت کلیپ برای خوانندگان مختلف بود. او که ۵۷ ساله است از طرف اچ بی او برای ساخت «چرنوبیل» انتخاب شد؛ سریالی که قرار بود هم به یک حادثه ی مهم تاریخی اشاره کند، هم سیاست در آن پررنگ باشد و هم تعلیق و معما در آن به چشم بیاید.
چرنوبیل چه جور سریالی است
«چرنوبیل» ترکیبی از همه ی آن چیزهایی است که در جهان واقعیت حادثه ی اتمی را شکل داد؛ هم مسئله ی سکوت دولت شوروی در آن مطرح است هم قرنطینه ی شهر و نیروگاه و هم بحران محیط زیست و مردن آدم ها و حیوانات. آن طور که بعدها گفته شد طبیعت آن ناحیه پس از انفجار نیروگاه تغییر کرد و شکل و رنگ برگ ها و درختان و حتی هیکل جانواران به کلی دگرگون شد. ولی این ها فقط یک بخش از مصیبت انفجار اتمی بود؛ ماجرا این بود که در دل بحران روابط سیاسی آمریکا و روسیه و فضای رسانه ای آمریکا علیه این کشور، «چرنوبیل» فرصت طرح مسائل پیچیده ای را فراهم می کرد که می توانست افکار عمومی را علیه روسیه برانگیزد. در یک کلام تولید «چرنوبیل» مثل هر اثر تاریخی دیگر ارجاعی به امروز هم داشت.
اما این ها فرع ماجرای سریال است؛ «چرنوبیل» در دو قسمت اول داستان افرادی را پی می گیرد که در این حادثه نقش داشته اند؛ یا عامل رخ دادن آن بودند یا امدادرسان بودند یا درباره ی آن تحقیق می کردند. نکته اینجاست که سریال خودش را اسیر یک ژانر نکرده، با وجود طرح مسئله به شکل یک اثر کارآگاهی، خیلی زود وجه ترسناک آن بر تمام وجوه غالب می شود و کم کم تماشاگر را می هراساند. ولی کمی بعد به حادثه بها می دهد. همه ی اینها هم در شرایطی است که ما را با خانواده ها آشنا می کند و به مرور نگرانی آنها از جان افراد درگیر به یک دلواپسی عمده بدل می شود. «چرنوبیل» ترکیب ژانرهای مختلف است که از همان سکانس های اولیه تماشاگر را به شدت درگیر ماجرای تلخ خود می کند و کم کم در سطوح مختلف گسترده می شود. مهم تر این که سریال در فضاسازی موفق است؛ «چرنوبیل» با آرامش ترس را به جان مخاطبش می اندازد با نشان دادن صریح و بدون تفسیر ماجرا و درگیر کردن احساسات تماشاگر. اگر به این ها صحنه پردازی های باشکوه و اجرای دقیق و بسیار حساب شده را اضافه کنید، می فهمید که با چه چیزی روبه رو هستید.
موفقیت انتقادی سریال
میدانید که شبکهی اچبیاو پخش «چرنوبیل» را از سه هفته مانده به پایان «بازی تاجوتخت» شروع کرد و درست وقتی که تماشاگران آن سریال به افت «بازی تاجوتخت» معترض بودند، با این سریال اکشن و تاریخی دل آنها را به دست آورد. درحالیکه مخاطبان جان اسنو و مادر اژدها امضا جمع میکردند تا دوباره فصل آخر سریال ساخته شود، چرنوبیل به شکل غافلگیرکنندهای پرمخاطب شد. سایت متاکریتیک که میانگین آرای منتقدین و تماشاگران را ثبت و گزارش میکند، اعلام کرده که از ۲۴ نقد نوشتهشده ۲۲ نقد مثبت بوده و تنها دو نقد آن را متوسط ارزیابی کردهاند. بنابراین اصلاً عجیب نیست که سریال از ۱۰۰ امتیاز میانگین ۸۳ را دریافت کرده است. این امتیاز دربارهی مخاطبان بالاتر هم هست؛ در حال حاضر تماشاگران تلویزیون امتیاز ۹,۵ از ۱۰ را به آن دادهاند که اتفاقی بیسابقه است. سایت روتن تمیتو که سایت مرجعی در ارزیابی کیفی است، ۹۵ از ۱۰۰ را به سریال اختصاص داده و مخاطبان IMdb هم امتیاز ۹.۶ را به آن دادهاند. اینها یعنی «چرنوبیل» از دید منتقدان هم مردم سریال محبوبی است. آماری که از پخش دو قسمت اول سریال منتشر شده نشان میدهد که اپیزود اول ۷۵۶ هزار تماشاگر داشته و اپیزود دوم آن یک میلیون نفر؛ یک رشد بیسابقه که نشان میدهد محبوبیت سریال در حال بالا رفتن است.
چه کسانی در آن بازی میکنند
جرد هریس: مهمترین چهرهی سریال که درواقع قصه با او هم شروع میشود، جرد هریس است؛ بازیگری با چهرهی آبلهگون که بیشتر با نقشهای فرعی یا نقشهای مکمل شناخته شده؛ او را قبلتر در «مرد مرده»، «لینکلن»، «مورد عجیب بنجامین باتن» و… دیدهایم. او بازیگر نقش واسلی آلکسویچ لگازوف، شیمیدان و مسئول بررسی پروندهی حادثهی چرنوبیل است. بعد حادثهای که برای او پیش آمد، یکبار شبکهی بیبیسی سریالی داستانی از زندگی این شخصیت ساخت. اما جرد هریس اینبار او را در قالب یک کارشناس کارکشته بازنمایی کرده است. کسی که همه چیز را دربارهی ماجرا فهمید و طاقت نیاورد.
استلان اسکارشگورد: بازیگر سوئدی که کلی فیلم در کارنامهاش دارد؛ از «رونین» گرفته تا «ملانکولیا»، «ثور» و البته «بیخوابی». او بعد سالها حضور در سوئد راهی هالیوود شد و کلی نقش در فیلمهای مختلف تجاری و هنری بازی کرد. اسکارشگورد در «چرنوبیل» نقش بوریس یلتسین را بازی میکند؛ کسی که سخنگوی شروری بود و مدتی هم سرپرستی گروه تحقیق ماجرای چرنوبیل را برعهده گرفت.
امیلی واتسون: او بازیگر نقش یک شخصیت کاملاً خیالی است؛ اولانا خومیاک، دانشمند انرژی هستهای اهل بلاروس که برای تحقیق عضو گروه دولتی میشود. واتسون چندان نیازی به معرفی ندارد؛ از «اسب جنگی» تا مگاسفورد پارک»، از «آناکارنینا» تا «تئوری همه چیز» او را در حال درخشیدن دیدهایم.