ه بهانه اجرای نمایش «جان و جو» در عمارت نوفل‌لوشاتو/ دوستی‌ مستدام مطرودان

سایت بدون -آگوتا کریستوف در نمایشنامه «جان و جو» به مفهوم دوستی پرداخته. هر دو شخصیت محوری نمایش، یعنی جان و جو، تا به انتها دوست باقی می‌مانند حتی اگر بر سر برنده شدن در مسابقه بخت‌آزمایی کارشان به اختلاف، درگیری و مراجعه به پلیس کشانده شود. آنان شخصیت‌های مطرودی هستند که گویی نسبت اثرگذاری با شیوه مادی تولید جامعه‌ ندارند و شکایتی هم از این طردشدگی بر زبان نمی‌آورند. تقدیرباورانه سرنوشت خویش را در آغوش کشیده و بیش از آنکه تخیل‌ورزی کنند و رویابینی، بطالت زندگی روزمره را با رفتن به کافه، نوشیدنی ارزان‌قیمت و حرف‌های سطحی و تکراری از سر می‌گذرانند. آنان چشم‌اندازی پیش‌ روی خود متصور نیستند، همچنانکه برنامه‌ای هم برای تغییر دادن وضعیت فروبسته‌شان ندارند. به جای رقابت کردن با دیگران ترجیح می‌دهند به خلوت خویش پناه برده و قناعت بورزند. بنابراین با آدم‌هایی روبه‌رو هستیم که می‌توانند فارغ از فقری که از سر می‌گذرانند، اضطراب زمانه را پس‌ زنند و در کمال آرامش روزگار بگذرانند. نمایشنامه «جان و جو» جمع‌وجور است و فراز و فرود چندانی ندارد. محمدرضا چرختاب در مقام کارگردان تلاش دارد با دستکاری کردن ابعاد و احجام، چه اشیا و چه آدم‌ها، اندکی از این جمع‌وجور بودن فاصله بگیرد. چه به لحاظ زیباشناسی، چه از منظر سیاسی و جایگاه نمادین شخصیت‌ها، ما با چشم‌اندازی دگرگون‌ شده مواجه هستیم. میز و صندلی‌ها ارتفاعی نامعمول دارند، گارسون و مشتری‌ها بسیار بلند قد هستند و انتظامات کافه بسیار کوتاه قامت. جان و جو اما قامتی متعارف دارند و نسبت به فضای گروتسک کافه، وصله ناجوری به نظر می‌رسند. تلاشی که آن دو در هر بار نشستن روی صندلی‌های عظیم کافه از خود بروز می‌دهند کمیک و سیزیف‌وار است. گویی در جهانی یکسره نامتعادل به سر می‌بریم که معمولی بودن و کناره‌گیری از آن، به خلق شخصیت‌های مطرودی چون جان و جو منجر خواهد شد. وضعیتی اغراق‌ شده و به ‌شدت اسنوبیستی که زندگی متعارف را نمی‌پسندد و در نهایت سرکوب می‌کند. اما این جهان که از اندازه خارج شده، از طریق بخت‌آزمایی گاه گشایش‌هایی هر چند اندک مهیا می‌کند. کافی است شانس با شما همراه شود و برنده شوید. اتفاقی نادر که برای جان و جو رخ می‌دهد. حال دوستی آنان در معرض خطر است و برنده شدن کسی چون جان، می‌تواند نسبت و جایگاه آنان را تغییر دهد. با آنکه از منظر طبقاتی چیزی تغییر نکرده و همچنان هر دو آنان از مطرودان هستند، اما هزار فرانک می‌تواند به زندگی رنگ و بویی تازه بخشد. اما مشکل آنجا سر باز می‌کند که جان با بلیت جو برنده شده و در یک کنش غیراخلاقی او را از این بخت محروم کرده است. در ادامه جو به درستی پای اخلاقیات را پیش می‌کشد و رندانه موقعیت از کف رفته خویش را باز می‌یابد. اجرای جان و جو از نمایشنامه کریستوف، تا حد زیادی وفادارانه و خلاقانه است. حمید رحیمی و محمدرضا چرختاب در مقام بازیگر به خوبی توانسته‌اند فراز و فرود نقش‌های جان و جو را اجرایی کنند. نمایش پرمدعا نیست، اما روزمرّگی را به خوبی نشان می‌دهد.

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «باد به گلو انداختن»

سایت بدون – آدم ها وقتی می خواهند از موضع بالا صحبت کنند یا کسی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *