چرا گفت‌وگوی اجتماعی ضروری است

محمد فاضلی/عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی

سایت بدون -ما آدمیان چه زمانی گفت‌وگو می‌کنیم؟ ما چگونه جهان را تغییر می‌دهیم؟ پاسخ به این دو سؤال ایده‌هایی درباره ضرورت‌های گفت‌وگوی اجتماعی در دنیای امروز ما ایرانیان فراهم می‌کند. گفت‌وگو که در رایج‌ترین صورت آن بر پایه زبان صورت می‌گیرد (اگرچه صورت‌های دیگری نیز دارد و برای مثال با ابزار سینما، موسیقی یا حتی زبان بدن هم می‌توان به شکل غیرمستقیم گفت‌وگو کرد)، ابزار ارتباط‌ گیری است و حداقل می‌تواند برای چهار دسته کارکرد به‌کار گرفته شود.
اول، گفت‌وگو برای انتقال معانی و نمادهاست. این همان کارکردی است که در عرصه فرهنگ مد نظر است. گفت‌وگوی فیلسوفان، شاعران، عالمان فیزیک یا جامعه‌شناسی، و هر آن‌ گفت‌وگویی که برای انتقال شناخت‌ها و معانی به‌کار می‌رود، در این دسته قرار می‌گیرد.
دوم، گفت‌وگو برای انتقال احساسات و عواطف است. احساسات و عواطف فقط از طریق زبان و گفت‌وگو منتقل نمی‌شوند و لحظاتی از تجربه انسانی مملو از احساساتی است که با دیدن، شنیدن، لمس کردن یا تخیل پدید می‌آیند و منتقل می‌شوند. گفت‌وگو اما برای انتقال احساساتی که مبنای ارتباط اجتماعی هستند بنیادی است. گستردن ارتباطات هدف اول این نوع گفت‌وگوست.
سوم، گفت‌وگو کارکردی معطوف به مبادله کالا، خدمات و پول یا هر آنچه مادی است در بر دارد. هر انسانی برای معامله کردن و بهره بردن از خدماتی که جامعه در عرصه اقتصاد فراهم می‌کند به گفت‌وگو نیازمند است. مهم‌تر اینکه سامان‌یابی آنچه در عرصه اقتصاد رخ می‌دهد به انتقال معانی، ساماندهی ارتباطات و تنظیم روابط قدرت نیاز دارد که گفت‌وگو برای همه آن‌ها بنیادی است.
چهارم، گفت‌وگو برای کاستن از خشونت در روابط قدرت ضروری است. سیاست عرصه مناقشه، حل مناقشه، اعمال روابط قدرت، خشونت/کاستن از خشونت و همه کنش‌های دیگری است که با قدرت سروکار دارند. موجودیت‌هایی نظیر قدرت، زور و اقتدار در عرصه سیاست غلبه دارند. زبان و گفت‌وگو که از عرصه سیاست رخت بربندد، قانع‌سازی، مشروعیت و ظرفیت کاهش خشونت از میان می‌رود و آنچه باقی می‌ماند، زور خالص است.
این‌ها پاسخ‌هایی حداقلی به سؤال درباره کاربست گفت‌وگو است. زبان و گفت‌وگو برای انتقال معانی و نمادها، احساسات و عواطف، حل مناقشه و کاهش خشونت، و ارتباط‌ گیری با هدف دریافت خدمات و کالا، به‌کار برده می‌شوند. اختلال در هر یک از چهار دسته کارکرد مزبور، جامعه را با مشکلات عدیده مواجه می‌کند. جامعه هر گاه در هر یک از عرصه‌های اقتصاد، فرهنگ، سیاست و اجتماع به مشکل می‌خورد، می‌توان اطمینان داشت که فرآیندهای زبانی منجر به حل مسأله هم به میزانی مختل شده‌اند. حل هر مسأله‌ای در این عرصه‌ها نیازمند سطحی از کاربست زبان است و وقتی همه عرصه‌ها دچار مشکل جدی می‌شوند، بدان معناست که کارکردهای زبان بخوبی انجام نشده است.
سؤال دوم این بود که آدمیان جهان را چگونه تغییر می‌دهند؟ بخشی از تغییر جهان محصول نیروی مادی است که آدمی به طرق مختلف به جهان وارد می‌کند. تغییر طبیعت، برانداختن نظام‌های سیاسی و ایجاد نظام‌های سیاسی جدید، جنگ و تغییرات ناشی از توسعه‌ همگی با وارد آوردن نیروهایی که بتوانند این کارها را انجام دهند امکان‌پذیر است. اما تغییر جهان از مسیر اثرگذاری بر اذهان، عواطف، احساسات، شناخت‌ها و محتوای ارتباطی دیگران نیز صورت می‌گیرد. گفت‌وگو نیرویی فیزیکی بر جهان بیرون وارد نمی‌کند اما اذهانی را تغییر می‌دهد که آن‌ها قادرند جهان را تغییر دهند. کاربست زبان، ابزار غیرمستقیم تغییر جهان است. آدمیان فقط کار نمی‌کنند بلکه با کاربرد زبان هم جهان را تغییر می‌دهند، تغییری که غیرمستقیم واقع می‌شود، تغییری که از مسیر تأثیرگذاری بر شناخت‌ها، عواطف، سطح دانایی و ظرفیت ارتباطی و هم‌پیوندی دیگر آدمیان ناشی می‌شود.
گمان می‌کنم این بحث ابتدایی برای پرداختن به ضرورت گفت‌وگو و هم‌چنین طراحی راهبردهایی برای گفت‌وگوی اجتماعی ضروری است. گفت‌وگوی اجتماعی فراگیر در ایران امروز به دلیل اختلال در هر چهار کارکرد ضروری هر نظام اجتماعی ضروری است. نظام اجتماعی ایران امروز در انتقال معانی، نمادها و شناخت‌ها، عواطف و احساسات، ارتباط‌‌گیری بر محور استفاده از دنیای مادی، و سازوکارهای حل مناقشه، هماهنگی و بسیج سیاسی و همسویی برای دست یافتن به اهدافی که نیازمند عزم جمعی است، مشکلات جدی و فراوان دارد.
ما با جامعه‌ای روبه‌رو هستیم که بخش‌ها، قشرها، طبقات و گروه‌ بندی‌های مختلف آن به شکل فزاینده‌ای در سطح معانی و شناخت‌ها (تفسیر و شناخت‌شان از آنچه در این دنیا می‌گذرد، آنچه شایسته و درست است و قضاوت درباره وضع موجود و چشم‌انداز آینده) با هم اختلاف دارند. جامعه آرامش نسبی دارد اما اختلاف‌ها در درک جهان و معنایی که به آن نسبت داده می‌شود بشدت در حال واگرایی است. این واگرایی را می‌توان در احساسات و عواطفی که گروه‌های مختلف مردم تجربه می‌کنند نیز مشاهده کرد. مقوله احساسات مشترک (نسبت به بسیاری مسائل، از سیاست خارجی گرفته تا سیاست بدن و پوشش) هر چه بیشتر در معرض فرآیندهای واگرایانه است. همین واگرایی را می‌توان در آنچه مربوط به سیاست‌های اقتصادی یا بسیج سیاسی برای مواجهه با شرایط جدید سیاسی و اقتصادی ضروری به نظر می‌رسد نیز مشاهده کرد.
گروه‌های مختلف از دنیاهای متفاوتی سخن می‌گویند، تفاسیر گوناگونی از موضوعات واحد دارند و به همین نسبت نیز واکنش‌هایی متفاوت از خود بروز می‌دهند. این واگرایی‌ها اگر شدت بگیرند، بسیج کردن نیرویی که برای تغییر جهان ضروری است بسیار دشوار خواهد شد. تغییرات اجتماعی هدفمند و معطوف به ارتقای تاب‌آوری و کیفیت زندگی زمانی امکان‌پذیر می‌شوند که نیروهای غیرفیزیکی و غیرمادی – نظیر احساسات، شناخت‌ها و انگیزه‌های کنش – که بشدت تحت تأثیر فرآیندهای ارتباطی هستند، به نحو مؤثری بسیج شوند. اختلال در سازوکارهای ارتباطی، بسیج نیروی اجتماعی برای مقاصد مشخص را ناممکن یا دشوار می‌کند.
اختلال‌های موجود در هر چهار عرصه فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه ایران، به علاوه نیاز شدید به نیروی غیرمادی تغییر- که جبران‌کننده کاستی شدید منابع مادی تغییر اعم از سرمایه، فناوری و… – باشد، گفت‌وگو را به ضرورت بی‌بدیل جامعه امروز ایران مبدل می‌کند. جامعه‌ای که بشدت در معرض رسانه‌های اجتماعی تکثرساز، روندهای جهانی تضعیف‌کننده هر مرکزیت واحد، رویه‌های تنوع‌ ساز در زندگی روزمره و سازوکارهای واگرا کننده در همه عرصه‌هاست، بیش از هر زمان دیگری به تقویت سازوکارهای ارتباطی معطوف به رفع اختلال‌های ارتباطی نیازمند است.
زبان و گفت‌وگو شرط کافی تقویت انسجام اجتماعی، اجماع‌ سازی برای اتخاذ سیاست‌های منسجم، تولید انرژی عاطفی جمعی، بسیج اجتماعی و سیاسی و کارآمد کردن تولید و ارائه خدمات و کالاهای مادی نیست، اما بی‌گمان شرط ضروری است. جهان انسانی بر دو بال نیروی فیزیکی- مادی، و نیروی ذهنی- روانی بنا شده است و زبان در کارکردی ساختن نیروی دوم نقش حیاتی دارد و هیچ جامعه‌ای بدون ترکیب کارآمدی از هر دو نیرو، سر به سلامت نخواهد برد. اینجاست که گفت‌وگو در همه قالب‌هایش و بالاخص بر بنیان کاربست گسترده و آزادانه زبان در هر عرصه‌ای، ضرورت پیدا می‌کند.
راهبرد گفت‌وگوی اجتماعی نیز بر مبنای آنچه گفته شد بنا می‌شود. سؤال این است که گفت‌وگو را برای چه منظوری به‌کار می‌گیریم؟ منظور رسیدن به معنا و شناخت مشترک است یا خلق احساسات و عواطف مشترک میان شهروندان مد نظر است؟ کارکرد گفت‌وگو بسیج سیاسی است یا حل مناقشه مد نظر است؟ یا اصلاح سیاستی معطوف به بهتر ساختن نظام تولید، توزیع و مصرف کالا و خدمات دنیای مادی هدف است؟ هر یک از این عرصه‌ها راهبرد ارتباطی خاص خود را طلب می‌کنند و ابزارهای جداگانه‌ای می‌طلبند. ابزار یکی را باید در شعر، موسیقی یا نقد علمی جست و دیگری را باید در رواداری در قبال گفتار سیاسی جست‌وجو کرد.

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «قاپ قمارخونه‌است»

سایت بدون- قاپ یکی از ۲۶ استخوان پای گاو و گوسفند است که به شکل …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *