چرخش گروه‌های مرجع در«جوامع اورژانسی»/آیا هنرمندان جای روشنفکران را خواهند گرفت؟



سایت بدون -وقتی می‌خواهم از«هنر» حرف بزنم با این پرسش مواجه می‌شوم که «اکنون چه وقت حرف زدن از هنر است؟! جامعه‌شناس باید این روزها در مورد مطالبات اجتماعی، پرونده معیشتی، بحران‌های ‌زیست‌محیطی و فساد و… صحبت کند و نباید خود و مردم را به جای پرداختن به مسائل اساسی جامعه، با موضوعات حاشیه‌ای سرگرم کند.» پاسخ من به این اعتراض این است که ما «جامعه اورژانسی» هستیم بنابراین شرایط امروز جامعه، شرایط خاص و عجیبی نیست؛ چراکه ما همیشه در این «اورژانس اجتماعی» زندگی کرده‌ایم؛ «ما جامعه چهارشنبه‌سوری هستیم». بنابراین، من منتظر صلح و آرامش اجتماعی نمی‌مانم تا از هنر حرف بزنم. اما می‌دانم در همین لحظات اورژانس، لحظات خاص‌تر و اورژانس‌تری هم هست و ما نمی‌توانیم نسبت به آن بی‌توجه باشیم و از کنار آن بی‌تفاوت بگذریم. در این فضا، اتفاقاً می‌توان از «هنر» حرف زد؛ اما هنری که درگیر مسائل اجتماعی است؛ چون هنرمند شهروند هم هست؛ بنابراین او هم شاهد فقر اجتماعی، شکاف طبقاتی و دیگر مسائل این روزهای جامعه هست و شرایط اجتماعی را می‌بیند و صرفاً به «بازتاب» آن در هنرش بسنده نمی‌کند و به «بازنمایی» مسائل و بحران‌های جامعه در آثارش هم می‌پردازد. به این اعتبار، هنرمند مادامی که به بازنمایی مسائل بسنده کند کاری جامعه‌شناختی انجام داده است اما هنرمند باید از این فراتر رود. حتی می‌توان چنین تعبیر کرد که ضمن آنکه هنرمند واقعیت را بازنمایی می‌کند در عین حال از واقعیت فراتر می‌رود. از این رو، برای من جامعه‌شناس، هنرمند به لحاظ خلاقیت و چشم‌اندازهای جدیدی که باز می‌کند، جایگاه والایی دارد. به‌همین دلیل است که جامعه‌شناس، به هنرمند نیاز دارد تا چشم‌انداز دیگری را بر واقعیت‌ها بیفزاید.

«هنر اجتماعی» امروزه دیگر چندان مفهوم گویایی نیست؛ مفهومی است که بسیاری می‌توانند آن را برای سبک هنری خود به‌کار برند. در نتیجه ضرورت دارد که مشخص کنیم از کدام «هنر اجتماعی» صحبت می‌کنیم؟ اما آیا اصطلاح «هنر اجتماعی» مفهوم جدیدی است؟ خیر، این مفهوم در قرن ۱۹ در اروپا مطرح شد؛ به این اعتبار، همسن جامعه‌شناسی و انقلاب فرانسه و جامعه صنعتی است. در ایران هم اصطلاح «هنر اجتماعی» مفهومی قدیمی است. در دوره‌ای که مسأله اجتماعی مطرح می‌شود، خود مسأله اجتماعی بستری برای به وجودآمدن «هنر اجتماعی» می‌شود.
«هنر اجتماعی» در واقع واکنشی به دو جریان مسلط بود؛ نخستین جریان «هنر آکادمیک» بود؛ هنر نهادینه‌ای که بخشی از گفتمان رسمی و در راستای قدرت بود. در نتیجه، «هنر اجتماعی» با قرار دادن خود در برابر «هنر آکادمیک» سعی می‌کرد جسورانه‌تر عمل کند.
دومین جریان مسلط، «هنر برای هنر» بود؛ یعنی، هنرهای هنرمندمحور، هنرمندانی که به هیچ‌چیز دیگری بجز هنر خودشان مقید نیستند، هنرمندی که در حال و هوای فردی و شخصی خودش زندگی می‌کند.بنابراین، هنر اجتماعی در برابر «هنر آکادمیک» و «هنر برای هنر» شکل گرفت. آرمانش هم هنر برای مردم، درآمیختن هنر با زیست روزمره جامعه و مداخله کردن هنر در همه پرونده‌های اجتماعی است.

همیشه یکی از بحث‌های من در دپارتمان‌های جامعه‌شناسی این است که ما هیچ گاه نفهمیدیم «جامعه» چیست؟ چون تمام تاریخ ما زیر سیطره «سیاست» و «دین» بوده است. در نتیجه، وقتی از ما خواسته می‌شود که «تحلیل اجتماعی» انجام دهیم، تحلیل سیاسی می‌کنیم. اما باید پرسید و دانست که امضای یک «تحلیل اجتماعی» چیست؟ چه چیزی یک تحلیل اجتماعی را از یک تحلیل سیاسی متمایز و نه منفک می‌کند؟ امر سیاسی منفک از امر اجتماعی نیست اما متمایز از آن است. بنابراین، از آنجا که ما «امر اجتماعی» را هیچ گاه بدرستی درک نکردیم، اغلب «هنر سیاسی» را به جای «هنر اجتماعی» به‌کار بردیم. هنر سیاسی، هنری است که درگیر ایدئولوژی‌ها است. اما «هنر اجتماعی» می‌تواند مفهوم جدیدی هم باشد چون امروز ما در شرایط ظهور مسأله جدید اجتماعی هستیم؛ چرا که پرونده جامعه دو بار برای ما برجسته می‌شود؛ یکی در دوره انقلاب صنعتی که مسأله اجتماعی برجسته می‌شود و ضرورت پیدا می‌کند که علمی برای توضیح این مسائل اجتماعی شکل بگیرد. و بار دوم در قرن بیست و یکم در شرایطی که نظم سرمایه‌دارانه شکل گرفته است و مسائل دوباره وجهی اجتماعی به خود گرفته‌اند. به همین دلیل است که معتقدم اگر تا دیروز ما همه مسائل‌مان را سیاسی می‌خواندیم، امروز پرونده‌های ما بیش از پیش جامعه‌شناختی شده است؛ مسأله زنان، اقوام، محیط‌ زیست و… سیاسی نیست؛ اینها پرونده‌های اجتماعی است و چون در زمانه ما پرونده‌های اجتماعی مجدد فعال شده‌اند به همان اندازه «هنر اجتماعی» هم فعال شده است، اصولاً هر فراخوانی به اجتماع و هنر اجتماعی، یک فراخوان نوآورانه و ضروری است.

بحرانی که امروز در نظم جدید فناورانه به وجود آمده است پرسش از همبستگی‌ها است. برخی امروز از اتمیزاسیون حرف می‌زنند و می‌گویند که بافت اجتماعی در حال سست شدن است و فردگرایی‌های خودخواهانه برجسته شده است. از این‌رو است که من بر این باورم که در این شرایط، صحبت کردن از «هنر اجتماعی» و هر چیزی که وجه اجتماعی دارد، از اهمیت بسیاری برخوردار است. اما کدام هنر اجتماعی؟

به نظر می‌رسد که امروز هنر اجتماعی مسلط، هنر پروپاگاندا، تبلیغاتی و رسمی است. اما اگر بخواهیم از هنر اجتماعی به‌عنوان «هنر طردشدگان» حرف بزنیم باید به سراغ «هنر جامعه» برویم. در یک دوره‌ای (بهار عربی) در کشورهای عربی همچون تونس، سوریه و مصر، اتفاقاً هنرمندان کنشگران جدید اجتماعی می‌شوند؛ دقیقاً کاری که در یک دوره، روشنفکران و مبارزان سیاسی می‌کردند امروز هنرمندان و هنرهایی چون گرافیک، نقاشی، تئاتر و… انجام می‌دهند؛ یعنی هنرهایی که در جامعه‌شناسی هنر با عنوان «هنرهای غیرمشروع» خوانده می‌شوند. این هنرهای غیرمشروع امروزه خیابان‌ها را تصرف کرده‌اند و به رسانه‌ای برای شورش‌ها و مطالبات مردم بدل شده‌اند. واقعیت این است که نهاد مشروع هنر نمی‌تواند به این چهره دینامیک هنر بی‌توجه باشد. امروزه هنرمندان و هنر، رسانه‌های جنبش‌های اجتماعی شده‌اند. چهره مسلط انتقادی هنر اجتماعی، هنرهای غیرمشروع است. هنرهایی که در آکادمی جایی ندارند اما دینامیسم و حیات هنری در دست آنها است. اینها بازیگران جدیدی هستند که باید به آنان توجه کرد. اینها کسانی هستند که در بازار هنر جایی ندارند اما مورد توجه سیاست، جامعه‌شناسی و دیگر رشته‌ها قرار می‌گیرند. اما همچنان که ما در رشته‌های علوم‌انسانی با چهره‌هایی بیرون از آکادمی که وارد آکادمی شده‌اند، رو به رو شده‌ایم، در آینده، هنرهای غیرمشروع هم خود را بر هنرهای آکادمی تحمیل خواهند کرد و آکادمی ناگزیر خواهد شد که پایان‌نامه‌های خود را به این وجه زنده هنری اختصاص دهد.

دکتر سارا شریعتی/استاد جامعه‌ شناسی دانشگاه تهران

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «قاپ قمارخونه‌است»

سایت بدون- قاپ یکی از ۲۶ استخوان پای گاو و گوسفند است که به شکل …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *