سایت بدون – خواجهنظامالملک توسی، در میان سیاستمداران و دیوانسالاران تاریخ ایران بعد از اسلام، شخصیتی برجسته و شناخته شده است. کتاب سیاستنامه او، نه فقط در عرصه ادبیات بلکه در حوزههای دیگر علوم انسانی، مانند تاریخ، حکمت، سیاست و علوم اجتماعی، منبعی ارزشمند محسوب میشود که قرنهاست نظر صاحب نظران را به خود جلب میکند. او در دوران پرتلاطم حکومت سلجوقیان زندگی میکرد؛ دورانی که الگوی ملوکالطوایفی خاندان سلجوقی، ایران را مستعد تجزیه کرده و در هر گوشهای، شاهزادهای با ادعای زعامت قوم برخاسته بود و دعوی مهتری و برتری میکرد. سلجوقیان که ایران را به حدود جغرافیایی عهد هخامنشی نزدیک کرده بودند، تجربهای در زمینه کشورداری نداشتند و امور دیوانی را عموماً به دیوانسالاران ایرانی واگذار میکردند؛ دیوانسالارانی که وابسته به خاندانهای ریشهدار این مرز و بوم بودند و از پسِ کارها خوب بر میآمدند. همین دیوانسالاران بودند که فضای رقابتی را با هوش سیاسی خود تقویت و زمینه قدرتگیری مخدوم خود را فراهم میکردند. طبعاً، این رقابتها، در بیشتر مواقع، فرجام خوشی نداشت و گاه و بی گاه، قتل شاهزاده یا دیوانسالاری را رقم میزد؛ با این حال، نظامالملک در دوران طولانی و ۲۹ ساله وزارت خود، توانست از دامهای مهلک مخالفان و دشمنانش بگریزد و برای سه دهه، قدرت اصلی را در ایران، در اختیار داشته باشد.
وزیر مقتدر،همشهری مشهدی ها
ابوعلی حسن بن علی بن اسحاق توسی، ملقب به نظامالملک، طبق گزارش هندوشاه نخجوانی، در سال ۴۰۸ هـ.ق، در نوغان از توابع توس، زاده شد. امروزه نوغان بخشی از شهر مشهد است و به همین دلیل، مشهدیها باید نظامالملک را همشهری خودشان بدانند. اجداد نظامالملک، جملگی از دهقانان خطه توس بودند و طبق گزارش بیهقی، اسحاق، جد نظامالملک، دهقان و مالک قریه «انکو» در نزدیکی نوغان بود. نظامالملک از کودکی برای کارهای دیوانی تربیت شد؛ نقلی شبیه افسانه درباره او وجود دارد که در ایام نوجوانی، با خیام و حسن صباح، هم کلاس بوده است. او در زمان اعتلای غزنویان، مدتی در دربار غزنه به امور دیوانی اشتغال داشت و پس از افول ستاره بخت این دودمان، به سلجوقیان پیوست و بعد از مدتی کارآموزی نزد ابوعلی بن شاذان، مسئول امور مالیات بلخ، به مقامات بالاتر راه یافت و در رقابتی تنگاتنگ با عمیدالملک کُندری، وزیر دانشمند آلبارسلان سلجوقی، وی را از معرکه بیرون راند و خود بر منصب وزارت امیر سلجوقی تکیه زد و از سوی آلبارسلان، به عنوان معلم ولیعهد او، یعنی ملکشاه سلجوقی، برگزیده شد. به این ترتیب، نظامالملک حال و آینده را توامان به دست آورد. او در کسوت معلم ملکشاه، نزد او مقامی بس رفیع داشت؛ آنگونه که گاه برخلاف رسم آن دوران، با وی به عتاب و خطاب سخن میگفت و حتی امیر را از خود میآزرد. تا مدتها، همین حق استادی نظامالملک که در نگارش اثر فخیم سیاستنامه برای ملکشاه جلوهگر است، مانع از فروکاستن مقام سیاسی وی میشد اما کوتاه زمانی پیش از ترور خواجه، وی به واسطه سخنچینی بدخواهان و کدورتی که ملکشاه از وی به دل داشت، از منصب وزارت عزل شد.
چالشهای درون دربار
نظامالملک نفوذی عجیب و غریب در دربار سلجوقیان داشت؛ آنگونه که برای خود سپاهی ۲۰ هزار نفره تدارک دیده بود که بسان گارد مخصوص وی بودند و به آن ها مواجب پرداخت میکرد. او که در امور اداری، به تمرکزگرایی و انجام کارها به وسیله یک سیستم واحد اعتقاد داشت، در برابر اُمرای تُرکنژاد و مرکز گریز سلجوقی با چالشی عمده روبهرو بود که جز با تدارک سپاه، نمیتوانست بر آن چیره شود. در همین حال، نظامالملک میکوشید از ابزار «طلا» هم، برای مهار اُمرا استفاده کند؛ چنانکه در آغاز صدارت، حقوق فرماندهان سپاه را دوبرابر کرد و به سپاهیان نیز، عطایای فراوان بخشید. او به خوبی کارکرد پول و جای مصرف آن را میدانست، اما آگاه بود که تنها با پول نمیتوان قدرت و محبوبیت خرید. در دربار سلجوقی، افزون بر اُمرا، خاتونها نیز سیطرهای قدرتمندانه داشتند. تَرکانخاتون، همسر ملکشاه، خود یک تنه حکومتی درون دربار داشت و میخواست پسرش محمود را به عنوان ولیعهد معرفی کند. این در حالی بود که نظامالملک، به ولیعهدی برکیارق، پسر دیگر ملکشاه که مادرش زبیده خاتون بود، نظر داشت. به این ترتیب، جدالی سهمگین میان خواجه و خاتون درگرفت؛ جدالی که برخی از مورخان، آن را سرآغاز ویرانی اساس اقتدار سلجوقیان میدانند. تنش میان نظامالملک و تَرکانخاتون چنان بالا گرفت که حتی در متن سیاستنامه نیز، ردپای این دلخوری و کدورت، قابل احصاست. ترکانخاتون که زورش به اقتدار دیوانی نظامالملک نمیرسید، کوشید تا امیران سلجوقی را علیه وی تحریک کند؛ اقدامی که البته بیپاسخ نماند و خواجه، متقابلاً با تحریک اُمرای طرفدار خود و انداختن آن ها به جان طرفداران ترکانخاتون، به این اقدام ملکه جواب داد. این درگیریها، ملکشاه را که به نظامالملک برای اداره امور سخت وابسته بود، کلافه میکرد. هرچند که ترکانخاتون در بیشتر مواقع، مغلوب جنگ با نظامالملک میشد اما به دلیل جایگاهش در دربار ملکشاه و محبوبیتی که از آن برخوردار بود، نمیخواست معرکه را ترک کند و به این درگیری، تا هنگام درگذشت خواجه ادامه داد.
تقویت سازمان جاسوسی
خواجه نظامالملک در دربار و در میان نظامیان، مُنهیان و جاسوسان فراوان داشت و اصولاً همیشه از رقبا، یک گام پیشتر بود. این رویکرد به او اجازه میداد که در برابر اقدامات مخالفانش، پاسخهای مناسب بیابد و به هنگام، آن ها را از معرکه عقب براند. او برای خود دوستانی ثابت داشت که به وقت نیاز، به کمکش میآمدند و تعدادی از آن ها، مریدان خواجه بودند؛ چنانکه مشهور است وقتی وی در ۱۰ رمضان سال ۴۸۵، در نزدیکی نهاوند، به دست دو فرد مشکوک به اسماعیلی بودن ترور شد، همین دوستان بر آن بودند که ملکشاه برای کشتن نظامالملک دسیسه چیده و مستحق مرگ است و هنگامی که به فاصله کوتاهی، ملکشاه درگذشت و آتش بر بوته خشک امارت سلجوقی افتاد، برخی باور داشتند که این مرگ، طبیعی نیست و پای طرفداران خواجه نظامالملک در میان است. خواجه در رقابت با دیگر دیوانسالاران ایرانی طالب قدرت نیز، مؤثر عمل میکرد. او سیاستورزی تیزهوش بود و کوچک ترین عملی از سوی مخالفان را به خوبی رصد و پاسخی مناسب برای آن آماده میکرد.
برچسببدون خواجه نظام الملک سایت بدون
مطلب پیشنهادی
ریشه و داستان ضرب المثل «قاپ قمارخونهاست»
سایت بدون- قاپ یکی از ۲۶ استخوان پای گاو و گوسفند است که به شکل …