سایت بدون – دو برادر که پدرشان سالها قبل در یک حادثه کار جان باخته بود به دلیل کینه از صاحبکار وی پس از ۱۲ سال با ربودن پیرمرد او را به قتل رساندند.
۲۱ مهر امسال مرد میانسالی به اداره چهارم پلیس آگاهی پایتخت رفت و از ناپدید شدن برادر ۷۹ سالهاش خبر داد. او گفت: فیروز مرد ثروتمندی است و کارگاه در و پنجرهسازی دارد و در کار ساخت و ساز نیز است. ۱۸ مهر به کارگاهاش رفت و پس از اتمام کار راهی خانه شد، اما بعد از آن هیچ کسی از فیروز خبر ندارد و نمیدانیم چه اتفاقی برای برادرم رخ داده است.
زن ناشناس
با شکایت مرد میانسال، تحقیقات به دستور بازپرس محمدرضا صاحب جمعی آغازشد و در نخستین گام کارآگاهان اداره چهارم به بازبینی دوربینهای مداربسته اطراف کارگاه پرداختند.در ادامه با دنبال کردن خودروی سمند فیروز مشخص شد که او پس از پایان کار به سمت جاجرود حرکت کرده است و یک زن در خودرواش بوده است.در حالی که بررسیها برای یافتن فیروز ادامه داشت خودروی او در اطراف تهران رها شده کشف شد و همین مسأله، احتمال قتل و انتقامگیری از پیرمرد را مطرح کرد.
جسد سوخته
همزمان با تحقیقات پلیسی، بازپرس شعبه ششم دادسرای امور جنایی تهران دستور بررسی پرونده اجساد ناشناس را صادر کرد که مشخصات آنها با مشخصات مرد ثروتمند شباهت داشته باشد. در میان پروندهها، کارآگاهان اداره چهارم پلیس آگاهی به پرونده جسد سوخته مرد ناشناسی رسیدند؛ پیرمردی که مشخصاتش مشابه با مشخصات فیروز بود و جسد سوختهاش در بیابانهای اطراف دماوند کشف شده بود. در ادامه بررسیها و با انجام آزمایشات از سوی متخصصان پزشکی قانونی، اعلام شد که جسد سوخته متعلق به همان مرد ناپدید شده است.
دستگیری متهمان
بررسیهای تیم جنایی ادامه داشت تا اینکه پلیس متوجه شد از حساب مقتول ۵۰ میلیون تومان برداشت شده است و کارآگاهان پی بردند که زن ۴۶ سالهای به نام سارا با مراجعه به طلافروشی و خرید سکههای طلا، پول را از حساب مقتول برداشت کرده است.
زن جوان بازداشت شد و در تحقیقات گفت: پسر خاله هایم افشین و اشکان کارت را در اختیارم قرار داده و از من خواستند تا برایشان سکه خریداری کنم. مشخصات روی کارت پاک شده بود و افشین با این عنوان که کارت برای خودش است آن را در اختیار من قرار داد.
با اعتراف زن جوان، افشین و برادرش بازداشت شدند. متهمان ابتدا منکر قتل بودند،اما زمانی که با مدارک پلیسی مواجه و متوجه شدند که جسد پیرمرد کشف شده، به قتل او با انگیزه انتقامگیری اعتراف کردند.
گفتوگو با متهم اصلی
افشین، متولد ۱۳۷۷، متهم اصلی و قاتل است، پسری که بهخاطر کینه ۱۲ سالهای که در دل داشت با همدستی برادرش این جنایت را طراحی و اجرا کرد.
مقتول را از کجا میشناختی؟۱۲ سال است یا بهتر بگویم ۱۱ سال و ۸ ماه است که او را میشناسم و کینه مقتول را بهدل داشتم. اسفند سال ۸۸ پدرم کارگری میکرد که از طبقه پنجم ساختمان در حال ساختی به پایین افتاد. فیروز صاحبکارش بود و علت این حادثه هم نداشتن وسیله ایمنی و رعایت نکردن اصول ایمنی بود. من و برادرم آن زمان دو پسر ۱۰ و ۱۲ ساله بودیم و کسی را نداشتیم که پیگیر کارهای پدرم باشد، اگر فیروز اصولِ کاری را رعایت کرده بود، ما یتیم نمیشدیم. ما زندگی سختی داشتیم. مقتول هم بدون توجه به سرنوشت تلخی که برای فرزندان و خانواده کارگرش رقم زده بود به زندگی خود ادامه داد و ما با حسرت نداشتن پدر و کینه از فیروز بزرگ شدیم.
نقشهتان برای انتقام چه بود؟سارا، دختر خالهمان آرایشگر است. روز حادثه به سراغ او رفتم و از سارا خواستم مرا به شکل یک زن گریم کند. سارا اصلاً از نقشه ما خبر نداشت. بعد سوار خودروی اشکان شده و باهم بهسمت کارگاه فیروز به راه افتادیم. در نزدیکی کارگاه، زمانی که فیروز در راه برگشت به خانه بود جلوی او را گرفتیم و از او خواستیم کارهای تعمیراتی ویلایمان در نزدیکی جاجرود را انجام دهد. ابتدا مخالفت کرد اما خیلی اصرار کردیم و قیمت پیشنهادیمان را خیلی بالاتر از قیمت بازار گفتیم و در نهایت پیرمرد را راضی کردیم با ما همراه شود.
بعد چه اتفاقی افتاد؟او را به خانه بردیم و حبس کردیم، بعد سوار خودروی او شده و در یکی از شهرستانهای اطراف تهران رها کرده و دوربینها تصویری که گرفته بودند تصویر من با ظاهر زنانه و برادرم اشکان داخل خودروی فیروز بود.می خواستیم او را تنبیه کنیم و پول بگیریم، اما پیرمرد گفت که پولی ندارد و کارت عابر بانکش را خودش در اختیارمان قرار داد که ۵۰ میلیون تومان بیشتر موجودی نداشت.
پس چرا او را به قتل رساندید؟روز سوم، حال فیروز بد شد و سکته کرد. من هم او را سوار بر خودروی برادرم کرده و به سمت دماوند به راه افتادم. در بیابانهای دماوند توقف کردم و ظرف بنزینی را که همراهم بود بیرون آوردم تا او را بترسانم، اما فیروز خودش بنزین را روی خودش ریخت. او گفت همه اموالش را به بچههایش بخشیده و هیچ آرزویی ندارد. از حرفهایش عصبانی شده بودم، از روی عصبانیت فندک را روشن کردم که یک دفعه شعله ور شد و پیرمرد در میان آتش جان خود را از دست داد.