سایت بدون -دخترک در سمت چپ تصویر با شیطنت روی چمن نوکمپ از چنگ پدر که گویا روی او برگهای گل پاشیده است، میگریزد. صمیمیت پدر و دختری از تصویر میبارد. بدن هردویشان چرخشی خلاف هم یافته است، ولی گویادایرهای ساختهاند ابدی. آن دختر سانا نام دارد و آن پدر، لوییز انریکه[مربی سابق بارسا و تیم ملی اسپانیا] است. چند روز قبل بود که سرطان استخوان، سانا را در ۹ سالگی طی پنج ماه به زانو درآورد، فقط پنج ماه. با تماشای عکس و خواندن آن خبر یاد تکههایی از کتاب «قدیس فرودستان” نوشته کریستین بوبن افتادم… . “تب آلود زیر لحاف ضخیم دراز کشیده. آرام آرام از بستر بیماری برخاسته… مادر دستی با ملایمت در موهای پرپشتش فرو برده. دستی نورانی بر قلبی رنگ پریده… ولی بچه طعم این زندگی را دوست ندارد. ملافهها چروکیدهاند و تماس با آن ها پوستش را میسوزاند. نمیتواند با کسی حرف بزند، نمیتواند بگوید میخواهد این زندگی را ترک کند. یک آه بچه کافی است تا اهالی منزل به تکاپو بیفتند و دست به دامان فرشتگان شوند… چهرهاش رنگ پریده شده و شیری رنگ، اما درخششی در عمق چشمانش هویدا شده… زبانهای در تخم چشمانش که بسان آتشی پنهان است… و همه از آتشسوزی میترسند».