بدون دانستن حق شماست ، بیشتر بدانید
سایت بدون – اسکروچ را به خاطر دارید؟فرقی نمی کند که او را به شکل آن اردک خسیس در انیمیشنی همیشه پخش شده در تلویزیون به خاطر بیاورید یا آن فیلم با بازی هنرمندانه جیم کری …اسکروچ شخصیتی است که استاد چالز دیکنز در داستانی به نام «سرود کریسمس » ساخته است ، اسکروچ شخصیتی است که در خلسه میان مرگ و زندگی ، فرصت پیدا می کند تا بازگردد و کارهایی که باعث عذابش می شود را جبران کند ، این یک ایده قدیمی است ، یعنی نیاز انسان به بازگشت برای جبران …این ایده حتی در اولین فیلم های فارسی موفق روزگار خودش یعنی «شب نشینی در جهنم » با بازی ارحام صدر یا یکی از فیلم های خوب بهروز افخمی یعنی «روزفرشته » هم سوژه برای یک روایت دراماتیک بود…انسان ها همیشه به دنبال فرصت برای بازگشت به موقعیت قبلی هستند ، فرصتی برای جبران …آیا مهدی تاج قصه اسکروچ را خوانده است؟
حالا اگر خبرها درست باشد، مهدی تاج هم در همین موقعیت است، گیرم که در همه آن روایت های داستانی ، لابی ها و چماق تعلیق کاره ای نبودند اما در روح قصه هیچ تفاوتی ندارد، مهدی تاج دوباره فرصت گرفته ، فرصتی برای جبران ، فرصتی برای خیلی کارها …
من خیلی با آن هایی که می گویند ، مهدی تاج مدیرخوبی برای فوتبال نبوده ، موافق نیستم …تاج مدیریت قابل دفاعی دارد، از عملکرد تیم های پایه تا حفظ کی روش ، از حرکت به سمت قانون گرایی تا نظم بیشتر ، همه و همه تاج را از خیلی مدیران پیش از خودش موفق تر می کند اما اکنون که احتمالا فرصت ماندن برای تاج مهیا شده ، آن هم نه به صورت ابدی ، دو سه سال فوقش ؛بهترین زمان برای این است که او با خودش دودوتا چهار تا کند که چه شده ، این همه از رفتن او خوشحال می شدند، این همه برای رفتن او تمام توانشان را گذاشتند، زمان آن است که تاج با خودش صادق باشد …
شاید گام اول شفافیت باشد ، مهدی تاج شاید حالا فهمیده باشد که این روزها هیچ چیز از هیچ کس مخفی نمی نماند ،همیشه یک نفر هست که اسناد درون سازمانی را بیرون بدهد ، در این دوران شاید بهتر است خود تاج به سمت شفافیت حرکت کند ، دست از کدخدامنشی بردارد و مردم را در جریان همه چیز قرار دهد ، گام دوم ، شاید اقتدار اجرایی باشد ،گام سوم غربال آدم های شبهه ناک و …همین طور گام هایی که باید در یک زمان محدود طی شود، گام هایی که می تواند مهدی تاج را به جای برساند که وقتی که دوران مدیریتش به پایان رسید ، همه آن هایی که در این روزها از رفتنش به جشن رسیده بودند ، بغض را در آغوش بگیرند و بگویند؛ افسوس !
افشین خماند
