یادداشت گابریله مارکوتی درمورد قهرمانی های مکرر بایرن مونیخ/ هشت نفرت انگیز

سایت بدون – وقتی صحبت از سلطه بایرن‌مونیخ بر فوتبال آلمان می‌شود، چاره‌ای جز پذیرش نیست. این یک واقعیت است که بوندس‌لیگا از سال ۱۹۶۳ تأسیس شده و بایرن‌مونیخ با ۳۰ قهرمانی به تنهایی بیش از همه تیم‌های دیگر بر قله این رقابت‌ها قرار گرفته است. این یک واقعیت است که سپر قهرمانی که سه‌شنبه شب به دست آوردند، هشتمین جام متوالی‌شان بود و اینکه هفت قهرمانی قبلی را با میانگین ۶/۱۴ امتیاز اختلاف به دست آورده. این یک واقعیت است که از ۲۵ سال پیش که بوندس‌لیگا برای هر برد سه امتیاز در نظر می‌گیرد، از هشت بار قهرمانی با بیشترین امتیاز هفت بار به بایرن‌مونیخ تعلق دارد (با فرض اینکه از دو بازی باقی‌مانده یکی را ببرد، این عدد هشت از نه می‌شود).
اما شاید باارزش‌ترین واقعیت درباره سلطه همه‌جانبه تکراری مونیخی‌ها این باشد که اوضاع آنچنان طبق برنامه‌ریزی پیش نرفته. برای دومین بار در سه سال گذشته، مربی‌شان را وسط فصل اخراج کردند و جای او را به یک کمک‌مربی باتجربه دادند که از سال ۲۰۰۵ نفر اول هیچ نیمکتی نبوده. آنها در پست‌های کلیدی مصدومان زیادی داشتند؛ گران‌ترین خرید تاریخ باشگاه، لوکاس ارناندس فقط ۹ بار در ترکیب اصلی قرار گرفت و دومین خرید گران تاریخشان، کورنتین تولیسو فقط ۷ بار. نیکلاس سوله که قرار بود زوج هرناندس در دفاع بایرن باشد، اواخر مهر چنان مصدوم شد که فصل را از دست داد. فیلیپه کوتینیو که سالانه ۳۰ میلیون دلار بابت دستمزد و حق انتقال قرضی‌اش خرج روی دست باواریایی‌ها گذاشته و انتظار می‌رفت بازیکن کلیدی‌شان باشد، از اواسط مهر تنها در دو بازی ۹۰ دقیقه در زمین بوده و اینکه تا ماه قبل کاپیتان و دروازه‌بان تیم، مانوئل نویر نمی‌خواست قراردادش را تمدید کند چون باشگاه الکساندر نوبل را از شالکه خریده به عنوان اینکه جانشین آینده نویر باشد.
با همه اینها چند بازی به پایان فصل قهرمان شده‌اند.
قبل از اینکه از بهانه کلیشه‌ای نبود رقابت در بوندس‌لیگا حرف بزنیم، باید توجه داشته باشیم که لایپزیگ به یک‌چهارم ‌نهایی لیگ قهرمانان اروپا صعود کرده و بوروسیادورتموند که فصل قبل با دو امتیاز اختلاف قهرمانی را از دست داد، در تابستان سرمایه‌گذاری سنگینی برای جذب یولین برانت، تورگان آزار و متز هوملز انجام داد و در ژانویه امره جان و ارلینگ هالند را اضافه کرد.
از دو طریق می‌شود این موضوع را بررسی کرد و هر دو می‌تواند درست باشد.
اول اینکه قهرمانی بایرن دستاورد شگفت‌انگیزی است با توجه به سختی‌هایی که این تیم مجبور به غلبه بر آن بوده. فکرش را بکنید که بارها از اهمیت ثبات مربی، مصدوم نشدن بازیکنان و نقش تصمیمات مهم مدیریتی در یک باشگاه و همچنین صرف هوشمندانه پول حرف زده‌ایم. بله بایرن بر همه این مشکلات پیروز شده و از ۵۴ امتیاز ممکن از ماه دسامبر ۵۲ تا را گرفته. به هانسی فلیک آفرین بگویید، به بازیکنان آفرین بگویید و به قدرت و اراده موجود در فرهنگ برنده این باشگاه آفرین بگویید یا به هر چیز دیگر که می‌خواهید اما لطفاً به آنها آفرین بگویید چون وقتی این همه مشکل داری و اینطور قهرمان می‌شود، کار ویژه‌ای انجام داده‌ای. اما مسأله دیگری که باید به آن توجه کرد این است که اینها اصلاً طبیعی نیست. در واقع در تاریخ فوتبال تا همین اواخر طبیعی نبوده. فوتبال اروپا مثل ورزش‌های حرفه‌ای آمریکا نیست. آنجا خیلی انتظار برابری و رقابت نمی‌رود و همه پذیرفته‌اند بعضی تیم‌ها بزرگترند و منابع مالی بهتری دارند و بنابراین بیشتر می‌برند. وقتی بیشتر می‌برند یک چرخه ایجاد می‌شود که طی آن پول بیشتری به دست می‌آورند و بازیکنان بهتری می‌خرند و به پیروزی‌های‌شان ادامه می‌دهند اما وقتی یک تیم با سختی‌هایی از آن دست که بایرن در این فصل داشت، چه خودساخته و چه واردشده از بیرون، شما منطقاً انتظار رقابت تنگ‌تری دارید.این دیگر تنها مسأله بوندس‌لیگا نیست. پاری‌سن‌ژرمن در هشت سال اخیر هفت بار قهرمان فرانسه شده، یوونتوس برای نهمین قهرمانی متوالی‌اش در ایتالیا می‌جنگد و بارسلونا و رئال مادرید در ۱۵ سال اخیر ۱۴ بار قهرمان لالیگا شده‌اند. حتی در لیگ برتر که قراردادهای حق پخش تلویزیونی به شکلی است که تیم‌های پولدار بیشتری به وجود می‌آیند، تنها دو بار در پنج فصل یکی از «شش بزرگ» از جمع شش تیم اول جدول نهایی بیرون مانده‌اند.
همه اینها را شنیده‌اید. ترکیبی از عوامل از جهانی‌سازی و قراردادهای تجاری پرسود گرفته تا افزایش چشمگیر حق پخش و قانون بوسمن به قطبی شدن بی‌سابقه‌ای منجر شده است. اینها باعث خاراندن سر و تلاش برای یافتن راه حل در سقف دستمزد و مالیات‌های سنگین و برگزاری سوپرلیگ شده است.
خیلی از اینها بر دو فرض استوار است که از دو سر یک طیف بیرون می‌آیند. یکی اینکه اینها تا حدی از نظر اخلاقی به روح رقابت که شالوده ورزش است، لطمه می‌زند. دیگر اینکه یک الزام تجاری است که لیگ را هیجان‌انگیز و همراه با سختکوشی می‌کند و کمی برابری و شباهت برای این تجارت لازم است و لیگی که یک عده هر سال برنده‌اش می‌شوند، خسته‌کننده می‌شود.
هر دو طرفداران خودش را دارد اما هر دو طرف بخشی از واقعیت را نادیده می‌گیرد. اگرچه خطر بی‌تفاوتی و خودخواهی وجود دارد، بحث اخلاقی و ورزشی جذابیت چندانی ندارد. باشگاه‌های بزرگ در همه سطوح قدرتمندند. از یوفا گرفته تا لیگ برتر تا امثال یونان و اسکاتلند، تیم‌های بزرگ با این استدلال که پول بیشتری می‌آورند، می‌خواهند از درآمد سهم شیر بردارند. در مورد بحث «آسیب به تجارت» باید گفت این یک روال شده. آلمان نمونه خوبی است. درآمد بوندس‌لیگا از سال ۲۰۱۲ دوبرابر شده، دقیقاً از همان وقتی که هژمونی باواریا شروع شده. حضور تماشاگران همچنان فوق‌العاده است و صندلی خالی به ندرت دیده می‌شود البته قبل از شیوع کرونا. هواداران هوای تیمشان را دارند و مایلند برای تماشای بازی‌شان پول بدهند. اگرچه این لزوماً به معنای رضایت آنها از نبود جنبش اجتماعی در تیمشان نیست اما این انگیزه به تنهایی برای دورکردنشان کافی نیست.
یک چیز دیگر هم هست که تفاوت عمیق ورزش‌های آمریکایی با فوتبال اروپا بخصوص بوندس‌لیگا -که حتی یک مالک را پیدا نمی‌کنید که نگران بازگشت سرمایه‌اش باشد- را آشکار می‌کند. شاید این لیگ سودآورتر باشد اگر مدل متفاوت تقسیم درآمدها باعث ایجاد تیم‌های مدعی بیشتری شود اما در عوض وقتی به جای یک مالک به دنبال سود، یک هیأت مدیره وجود دارد که هدفش سرمایه‌گذاری در باشگاه است، ضرورت کمتری برای دوشیدن این گاو شیری شکل می‌گیرد.
البته این مثال عمومیت ندارد و مالکانی هستند که از سود باشگاه برای هزینه‌های خودشان استفاده می‌کنند (خانواده گلیزر در منچستریونایتد نمونه آشکار آن است). بعضی دیگر با شیوه‌های نه چندان شفاف برای باشگاه پول در می‌آورند اما در مجموع مالکان به دنبال سودشان هستند و ترجیح می‌دهند با شهرت، کار شبکه‌ای و نشستن روی یک صندلی در کنار میلیاردرهای دیگر به هدفشان برسند.
واقعیت این است که دو طرف یک رقابت برابر-مالکان و هواداران- در همه اروپا به یک اندازه قوی نیستند بخصوص در بوندس‌لیگا. برای همین باید عادت کنیم به اینکه بایرن‌مونیخ مربی‌اش را اخراج کند، سه بازیکن اصلی‌اش بیشتر فصل را از دست بدهند، پول زیادی برای فوق‌ستاره‌ای خرج کند که یک بازیکن بی‌فایده می‌شود و با همه اینها لیگ را با اختلاف امتیاز دورقمی می‌برد.
منبع: ESP

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «گاف دادن»

سایت بدون – اصل کلمه گاف از زبان فرانسه است و به معنای حرف ناپسند …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *