فرزانه ابراهیمزاده
پژوهشگر تاریخ
سایت بدون-چشمهای نایبالسلطنه به در مانده بود. او در تنهایی مغلوب بیماری کهنهای شده بود که سالها همراهش زندگی کرده بود. حالش از ساعتی پیش وقتی بعد از نماز به زیارت امام غریب رفت دگرگون بود. بیماری کهنه بعد از نبرد هرات باز به سراغش آمده بود و او تا همین هفته پیش تلاش کرده بود تا با آن مبارزه کند تا طبیب فرنگی از راه برسد. اما از هفته پیش که خبر قبض روح طبیب را در مزینان شنیده بود، اطمینان داشت که رویای تاجگذاری را بهگور خواهد بود و تاریخ نام او را در کنار اسم سایر شاهان ثبت نخواهد کرد؛ او در آن لحظه ولیعهدی به شمار میرفت که در اتاقی تنها بعد از سالها تلاش برای کنار زدن رقیبانی که برادران خونیاش بودند، میمیرد. در آن لحظات آخر او به تنها چیزی که فکر نمیکرد میراثی بود که برای جانشینانش خواهد داشت؛ بیماریای که او را از پا در آورد.
عباس میرزا نایبالسلطنه روز سوم آبان ۱۲۱۲ شمسی در تنهایی در حالی که در دارالحکومه مشهد فقط علیاصغرخان خواجه کنارش بود تمام کرد. این پایان، آغازی تازه برای جنگی بود که او پیشتر توانسته بود از آن پیروز بیرون بیاید، جنگ برای جانشینی؛ بحرانی که ریشه در بنیانگذاری سلسله قاجاریه داشت و تا پایان این سلسله نیز ادامه پیدا کرد. با این همه این بحران هیچ وقت به اندازه یک سال و یک روز کمتر از مرگ عباس میرزا کشور را به سمت یک جنگ داخلی میان فرزندان فتحعلیشاه پیش نبرد؛ جنگی که تفسیر ماده ۷ عهدنامه ترکمانچای و وصیتنامه منسوب به آغامحمدخان باعث شد تا فرزندان عباس میرزا بتوانند تاج کیانی را برای پنج نسل بر سر نگهدارند. تاجی که با بیماری خود او به بازماندگانش رسید. کمتر کسی هست که به این میراث پرداخته باشد؛ اما تقریباً به جز ناصرالدینشاه، شاهان قاجار بعد از عباس میرزا به سن پنجاه و پنجسالگی نرسیدند و همه آنها از بیماری رنج میبردند که در نهایت آنها را از پای در آورد. این بیماری برخلاف تصور بسیاری از منابع بیماری قند یا تنفسی نبود؛ جانشینان عباس میرزا مانند او از نوعی بیماری کلیه و پروستات رنج میبردند که در نهایت باعث از کار افتادن کلیهها و مرگ آنها میشد.
براساس مدارک تاریخی این بیماری از بدو تولد با عباسمیرزا همراه بود. بهطوری که گفته میشود زمانی که شش- هفتساله بود در اثر این بیماری مدتی دچار فلج شده بود و تنها تشویق گرم آغا محمد خان قاجار(که او را بسیار دوست میداشت) باعث شد تا از بستر برخیزد. اولین شاه قاجار از نمایندگان سفارتهای فرنگی خواست تا طبیبی برای درمان ولیعهد بعدی بیابند و این طبیب انگلیسی- دکتر کارمیک- کسی بود که بیماری او را پیدا کرد و توانست بیماری را آنچنان عقب براند که او نه تنها راه بیفتد که بتواند به مدت ۱۵ سال فرمانده سپاه باشد. بیماری عباس میرزا در میانه جنگ دوم ایران و روس به جایی رسید که اگر جان کارمیک، پزشک انگلیسی نبود در همان سال ۱۲۰۲ درگذشته بود. افسردگی بعد از شکست و دغدغه فکری ماجرای هرات او را ضعیفتر کرده بود؛ به طوری که ماههای آخر زندگی را بیشتر اوقات با درد طی کرد.
اما این بیماری چه بود؟ ما از عوارض بیماری عباس میرزا چه میدانیم؟ ورم شدید و دردهای زیادی او را از پا انداخته بود. این دقیقاً عوارضی بود که در پرونده مظفرالدین شاه هم دیده شد. این بیماری در پرونده مظفرالدینشاه نوعی نارسایی کلیه است که باعث میشود کلیه اوره را به جای دفع داخل خون وارد کند و رسوب آن در کلیه باقی بماند. این عارضه باعث تورم بدن میشود. محمدشاه در هنگام مرگ متورم بود. محمدعلیشاه و احمدشاه نیز هر دو در اثر از کار افتادن کلیه درگذشتند.
پژوهشگر تاریخ
سایت بدون-چشمهای نایبالسلطنه به در مانده بود. او در تنهایی مغلوب بیماری کهنهای شده بود که سالها همراهش زندگی کرده بود. حالش از ساعتی پیش وقتی بعد از نماز به زیارت امام غریب رفت دگرگون بود. بیماری کهنه بعد از نبرد هرات باز به سراغش آمده بود و او تا همین هفته پیش تلاش کرده بود تا با آن مبارزه کند تا طبیب فرنگی از راه برسد. اما از هفته پیش که خبر قبض روح طبیب را در مزینان شنیده بود، اطمینان داشت که رویای تاجگذاری را بهگور خواهد بود و تاریخ نام او را در کنار اسم سایر شاهان ثبت نخواهد کرد؛ او در آن لحظه ولیعهدی به شمار میرفت که در اتاقی تنها بعد از سالها تلاش برای کنار زدن رقیبانی که برادران خونیاش بودند، میمیرد. در آن لحظات آخر او به تنها چیزی که فکر نمیکرد میراثی بود که برای جانشینانش خواهد داشت؛ بیماریای که او را از پا در آورد.
عباس میرزا نایبالسلطنه روز سوم آبان ۱۲۱۲ شمسی در تنهایی در حالی که در دارالحکومه مشهد فقط علیاصغرخان خواجه کنارش بود تمام کرد. این پایان، آغازی تازه برای جنگی بود که او پیشتر توانسته بود از آن پیروز بیرون بیاید، جنگ برای جانشینی؛ بحرانی که ریشه در بنیانگذاری سلسله قاجاریه داشت و تا پایان این سلسله نیز ادامه پیدا کرد. با این همه این بحران هیچ وقت به اندازه یک سال و یک روز کمتر از مرگ عباس میرزا کشور را به سمت یک جنگ داخلی میان فرزندان فتحعلیشاه پیش نبرد؛ جنگی که تفسیر ماده ۷ عهدنامه ترکمانچای و وصیتنامه منسوب به آغامحمدخان باعث شد تا فرزندان عباس میرزا بتوانند تاج کیانی را برای پنج نسل بر سر نگهدارند. تاجی که با بیماری خود او به بازماندگانش رسید. کمتر کسی هست که به این میراث پرداخته باشد؛ اما تقریباً به جز ناصرالدینشاه، شاهان قاجار بعد از عباس میرزا به سن پنجاه و پنجسالگی نرسیدند و همه آنها از بیماری رنج میبردند که در نهایت آنها را از پای در آورد. این بیماری برخلاف تصور بسیاری از منابع بیماری قند یا تنفسی نبود؛ جانشینان عباس میرزا مانند او از نوعی بیماری کلیه و پروستات رنج میبردند که در نهایت باعث از کار افتادن کلیهها و مرگ آنها میشد.
براساس مدارک تاریخی این بیماری از بدو تولد با عباسمیرزا همراه بود. بهطوری که گفته میشود زمانی که شش- هفتساله بود در اثر این بیماری مدتی دچار فلج شده بود و تنها تشویق گرم آغا محمد خان قاجار(که او را بسیار دوست میداشت) باعث شد تا از بستر برخیزد. اولین شاه قاجار از نمایندگان سفارتهای فرنگی خواست تا طبیبی برای درمان ولیعهد بعدی بیابند و این طبیب انگلیسی- دکتر کارمیک- کسی بود که بیماری او را پیدا کرد و توانست بیماری را آنچنان عقب براند که او نه تنها راه بیفتد که بتواند به مدت ۱۵ سال فرمانده سپاه باشد. بیماری عباس میرزا در میانه جنگ دوم ایران و روس به جایی رسید که اگر جان کارمیک، پزشک انگلیسی نبود در همان سال ۱۲۰۲ درگذشته بود. افسردگی بعد از شکست و دغدغه فکری ماجرای هرات او را ضعیفتر کرده بود؛ به طوری که ماههای آخر زندگی را بیشتر اوقات با درد طی کرد.
اما این بیماری چه بود؟ ما از عوارض بیماری عباس میرزا چه میدانیم؟ ورم شدید و دردهای زیادی او را از پا انداخته بود. این دقیقاً عوارضی بود که در پرونده مظفرالدین شاه هم دیده شد. این بیماری در پرونده مظفرالدینشاه نوعی نارسایی کلیه است که باعث میشود کلیه اوره را به جای دفع داخل خون وارد کند و رسوب آن در کلیه باقی بماند. این عارضه باعث تورم بدن میشود. محمدشاه در هنگام مرگ متورم بود. محمدعلیشاه و احمدشاه نیز هر دو در اثر از کار افتادن کلیه درگذشتند.