«اسپایدر من؛ دور از خانه» چگونه گیشه سینماها را در سراسر دنیا فتح کرد
سایت بدون -این را میتوان (و باید) هفتمین فیلم بلند از سری آثار اسپایدرمن نامید که تولیدشان از سالهای پایانی دهه ۱۹۹۰ شروع شد. پس از سه فیلم با کارگردانی عالی سم رایمی و با بازی توبی مگوایر در نقش اصلی نوبت به دو فیلمی رسید که اندرو گارفیلد این نقش را بازی کرد و از واژگان «اسپایدرمن شگفتانگیز» در عناوین هر دو بهره گرفته میشد و سپس فیلم «اسپایدرمن: بازگشت به خانه» عرضه شد که در آنها تام هالند تبدیل به مرد عنکبوتی شد و به این ترتیب «دور از خانه» اینک هفتمین قسمت پیش روی سینمادوستان دنیاست. وجه مشترک مهم قسمتهای ششم و هفتم اضافه بر بازی تام هالند در قالب مرد عنکبوتی در هر دو فیلم، کارگردانی شدن آنها نیز توسط جان واتز است . نگاهی عمیقتر به زندگی پیتر پارکر یا همان اسپایدرمن در ایام جوانیاش از نقاط اصلی و زیر پایههای «دور از خانه» است ولی مشکلات او نیز بیش از آنی است که فقط بتوان محصول ناپختگیهای چنان ایامی دانست. او هنوز از اینکه توسط قوای تانوز به مدت پنج سال از صحنه فعال حیات بیرون رانده شد و در نبرد نهاییاش با تایتان دیوانه هم ارتباط خود با تونی استارک (ایرون من) را از دست داد، شاکی است و به این نتیجه میرسد که بهتر است دنیای خود را عوض کند و اصراری بر حفظ کاراکتر اسپایدرمنی خود نداشته باشد.
ابلاغ مأموریت جدید
همه
اینها گمانی بیش نیست و دیری نمیپاید که نیک فیوری (ساموئل ال جکسون) در
تماسی با وی مأموریت جدیدش را به او ابلاغ میکند و این بار یک دستیار قوی و
تازه هم برای او انتخاب شده که میستریو (با بازی جیک جیلنهال) است. با این
آدمها و ابزار و ادوات جان واتز ضمن حفظ روح شاد و توأم با جوانی نسخه
قبلی اسپایدرمن (بازگشت به خانه) به غمهای درونی و چالشهای بیرونی وی نیز
میپردازد و بر این تأکید میورزد که پیتر پارکر با عبور از فراز و
فرودهایی که برخی در شش فیلم قبلی نگاهی به آنها نشده بود، به نقطه فعلی
رسیده است و یکی از آنها ارتباط اولیه وی با زنی به نام ام جی
(با
بازی زندایا) است و دیگری ارتباط او با عمهاش «می» (ماریزا تومی) که وجوه
با ارزشی از زندگی اجتماعی و خانوادگی را به او گوشزد میکند و سومی آشنا
شدن هر چه بیشترش با الزامهای زندگی بهعنوان اسپایدرمن و فرو رفتن در
قالب مردی که همگان عادت کردهاند او بیاید و آنها را از مخمصهها رهایی
بخشد.
«اسپایدرمن: دور از خانه» البته برخی پیچ و تابهای دور از انتظار
و اتفاقات تند و تأثیرگذار هم در متن خود دارد ولی شاید برای واتز
مهمترین مسأله لزوم وفق یافتنش با اتفاقات تازهای در ارتباط با اسپایدرمن
باشد که در دو نسخه اخیر «اونجرز» که ترکیبی از قهرمانان کمیک استریپی را
در بردارد، شکل گرفته بود و لحاظ کردن آنها در نسخه جدید اسپایدرمن را امری
الزامی میساخت.
چالشی شیرین
آن اتفاقات نیز به گونهای بر غمهای
پیتر پارکر میافزاید و جان واتز کمتر از یک ماه بعد از اکران فیلم و توفیق
فراوان مالی آن بر این نکته اصرار میورزد که همه این پیچ و تابها بیش از
آنکه برای او دردسرساز بوده باشد، چالشی شیرین برای افزودن بر ابعاد
کاراکتر مرد عنکبوتی بوده است. وی میگوید: مشکل اولیه ما این بود که باید
ماجراهای خود را درست از همان نقطهای شروع میکردیم که در دو نسخه آخر
انتقام جویان (اونجرز) به تصویر کشیده شده بود. آن فیلمها (با نامهای
جنبی «جنگ بینهایت» و «پایان بازی») ما را به سمت و سویی میبردند که شاید
مطابق با خواستههای اولیه ما نبود. از همه بدتر تضاد کامل بین نوع
پایانبندی فیلم آخر ما (بازگشت به خانه) و فضای بالنسبه شوخ و ملایم آن با
فضای تند و جدی و سرشار از برخورد و پلیدی در فیلم «پایانبازی» بود. از
خودم میپرسیدم چطور میتوان این دو فضای کاملاً متفاوت را با یکدیگر همسو و
یکسان ساخت و بواقع چگونه میشد ما را از دل فجایع ترسیم شده در Endgame
به سوی فضایی بسیار سادهتر و سبکتر و ملایمتر سوق داد که ساخته دست خود
ما در نسخه قبلی مرد عنکبوتی بود. البته ما این کار را انجام دادیم اما
اعتراف میکنم که عبور از مرز فاجعه اصلاً برای ما آسان نبود. خیلیها گمان
میکردند کاراکتر اسپایدرمن را بهرغم تمامی نامیراییها و ابدی بودن
کاراکترهای بزرگ کمیک بوکی به سبب وضعیت سیاه و فرجام شبیه به مرگش در فیلم
«پایان بازی» باید یک مرده و مردی در پایان خط تلقی کرد و بنابراین زنده
کردن یک مرد مرده چالش پیچیده دیگری بود که واتز باید با آن کلنجار میرفت.
ضرورت وامدار بودن
واتز
میگوید: بله، پیتر پارکر (مردعنکبوتی) طبق داستان Endgame تقریباً مرده و
کارش تمام است و لااقل این باوری است که فیلم در ذهن بینندگانش ایجاد
میکرد. انواع فکرها به سرم زد که همگی در راستای تلاش برای یافتن راهحلی
بود که برای مشکل فوق به آن نیاز داشتیم.ما ضرورتهای وامدار بودن به متن
داستان Homecoming یعنی قسمت قبلی اسپایدرمن را هم داشتیم و نمیتوانستیم
کارمان را بدون اشاره و تکیه بر فیلم قبلی شروع کنیم و این نسخه مرد
عنکبوتی به هیچ روی کاملاً جدا از فرجام و شرایطی نبود که در فیلمهای
قبلی این فرانچیز ترسیم و رؤیت شده بود و ما به هیچ وجه با یک نسخه کاملاً
مستقل طرف نبودیم.
انواع گوناگونی ها
برادران روسو که خالقان دو نسخه
آخر اونجرز بودهاند، انواع تغییرات و بلایا را بر سر کاراکترهای متفاوت و
متعدد این فیلمها که همانا قهرمانان مشهور کمیک بوکی بوده و هستند نازل
میکردند و خیالشان راحت بود و هست که دین و وامی به سازندگان آثار مستقل
پیرامون این قهرمانان ندارند ولی برای این سازندگان قضیه ۱۸۰درجه فرق
میکرد. باز به حرفهای جان واتز رجوع میکنیم که میگوید: وقت بیکرانی صرف
شد تا با بررسی کارها و تصاویر دو قسمت اخیر اونجرز بفهمیم روسوها چه
بلاهایی بر سر ما و شخصیت مرد عنکبوتی آورده و چگونه دنبالهروی از متن
داستانهای آنان را سخت کردهاند.
فردا و زمانهای دیگر
واتز
میگوید: ارتباط تونی استارک (ایرون من) و پیتر پارکر (اسپایدرمن) در
Endgame وارد مراحلی تازه میشود و استارک میآموزد که سفر در دل زمان و
رفتن به گذشته و آینده برای او امکانپذیر است و ما باید این وجه از قضیه
را هم در داستان فیلم خود لحاظ میکردیم. ما از هر جهت از ریتم قضایا و از
آنچه در «بازگشت به خانه» در ارتباط با کاراکترهای خودمان ترسیم کرده
بودیم، رضایت داشتیم و بنابراین پلی زدیم بین آن فضا و فضای متفاوت و دیگری
که Endgame و مجموعه قهرمانان اونجرز به ما تحمیل میکردند. حالا ما فیلمی
را در اختیار داریم که نه فقط خصوصیات دیروز و امروز را دربردارد بلکه
برای آینده هم مناسب است.
* منبع: Empire
وصال روحانـی/مترجم