هر هدفنامه از سه بخش تشکیل میشود: شباهت، تعهد و اندازهسنجی. شباهت آن چیزی است که شرکت در واقع به نظر میرسد. تعهد و اندازهسنجی ابزار رسیدن به هدف هستند. به گفته کریستنسن «اهداف باید از روی قصد و درک، انتخاب و سپس دنبال شوند».
مترجم: هلیا عبداللهزاده:هفته نامه اکونومیست پروفسور کلیتون مگلی کریستنسن از دانشکده هاروارد را به خاطر نظریه «نوآوری انفجاری» تأثیرگذارترین متفکر مدیریت زمان خود نامیده است. نظریهای که استیو جابز و سایر رویاگرایان به کار بردند تا راهبردهایی موفق در تجارت خود داشته باشند. کریستنسن کتابی با عنوان «او چگونه زندگی خود را اندازه میگیرد؟» نوشته است که در آن توضیح میدهد چگونه میتوان از مطالعات موردی موفق در زندگی بهره گرفت. او معتقد است: ما مجبوریم نگاهی به آینده داشته باشیم. آیندهای که درباره آن دادههای کافی نداریم. این بدان معناست که ما یا باید راهی را برویم که نمیشناسیم یا اینکه از نظریههای علّی استفاده کنیم: چه باعث چه چیز میشود و چرا؟
به عقیده وی ۱۵ نظریه تجاری هستند که افرادی میتوانند در زندگی خود مورد استفاده قرار دهند.
انسانها به نظریه انگیزش بهتر پاسخ میدهند.
بیشتر شرکتها بر اساس «عامل اصلی» یا «نظریه محرک» کار میکنند. این نظریه بر اساس تحقیقات اقتصادی مایکل جنسن و ویلیام مکلینگ شکل گرفته است که اعتقاد داشتند افراد به همان اندازه کار میکنند که دستمزد میگیرند. به عنوان مثال ارزش سهام سهامداران با دریافتی عوامل اجرایی همتراز است. اما محرکها به اندازه انگیزش کارایی ندارند. محرکها بر اساس عواملی شستهرفته مانند مقام و امنیت شغلی قرار دارند. انگیزش دامنه وسیعتری از اهداف را در بر دارد. اگر فردی شغل خود را بر اساس عوامل انگیزشی انتخاب کند به احتمال زیاد عوامل شستهرفته را هم به عنوان پاداش دریافت خواهد کرد چرا که او از درون برای انجام کار خود دارای انگیزه است. بر این مبنا باید گفت که نظریه محرک تا حد خاصی کاربرد دارد و انگیزه درونی به موفقیت کامل منجر خواهد شد.
بین استراتژیهای سختگیرانه و نوظهور تعادل ایجاد کنید.
بهترین استراتژی تعادل بین نوع سختگیرانه و نوع منعطف یا نوظهور است. شرکت هوندا بهطور تصادفی توانست بازار آمریکا را به دست آورد. سیاست شرکت فروش موتورسیکلتهای بزرگ بود اما کارمندان هوندا ترجیح میدادند با موتورسیکلتهای کوچک در لسآنجلس تردد کنند. هوندا استراتژی خود را متعادل کرد و همه چیز به خوبی پیش رفت. موفقیت هوندا مرهون استراتژی انعطافپذیر آن بود که برنامه تجاری و اولویتهای شرکت را تغییر داد.
لازم است افراد در زندگی مصمم باشند و استراتژیهای سختگیرانه اتخاذ کنند اما همزمان باید منابع و انعطاف کافی داشته باشند تا بتوانند تغییر مسیر دهند و راه را برای استراتژیهای نوظهور و بهتر باز بگذارند.
منابع خود را عاقلانه تخصیص دهید.
پس از آنکه استیو جابز مجبور شد در دهه ۱۹۹۰ از اپل خارج شود شرکت نتوانست استراتژی عرضه بهترین محصولات را ادامه دهد. ارتباط بین آن چیزی که مدیران اپل فکر میکردند مردم خواهان آنند و آنچه بازارها واقعاً متقاضی آن بودند قطع شد. مدیران اپل منابع خود را در مسیری غلط قرار دادند. هنگامی که در سال ۱۹۹۷ استیو جابز به کار خود بازگشت بلافاصله مشکل تخصیص منابع را حل کرد به این معنا که هر اقدامی که در راستای تولید بهترین محصول جهان نباشد را متوقف کرد.افراد ارزشهای خود و سرنوشت خود را بر اساس تخصیص انرژی و منابع خود تعیین میکنند.
بدانید چه چیز نوآوری انفجاری را تحریک میکند.
این همان نظریهای است که کریستنسن را مشهور کرد. بر طبق این نظر رقبای کوچکتر و ضعیفتر اما نوآورتر آنهایی هستند که بازارها را فتح میکنند و با اقدامی انفجاری از رقبای دیگر پیشی میگیرند. استیو جابز از این نظریه در برنامه تجاری اپل استفاده کرد. در زندگی افراد نمیتوانند قبل از تصمیمگیری همه اطلاعات را در اختیار داشته باشند. اینجاست که ارزش نظریه نوآوری انفجاری دیده میشود. افراد باید الگوی زندگی خود را بر اساس نمونههایی از تجربیات گذشته خود و با سبک و سنگین کردن علتها و معلولها بسازند.
نتایج کوتاهمدت و درازمدت را با هم بسنجید.
فشارهایی که از جانب سهامداران وارد میشوند شرکتها را وادار میکنند تا منافع کوتاهمدت را بر درازمدت ترجیح دهند. افراد در زندگی خود وسوسه میشوند تا همین کار را انجام دهند و اقداماتی که پاداش آنی دارند بر آنهایی که در درازمدت به بار مینشینند ترجیح میدهند. همه افراد منابعی شخصی از زمان، انرژی، استعداد و پول در اختیار دارند تا زندگی خود را بهبود بخشند. استراتژیهای آنان از صدها تصمیم روزانه تشکیل میشود. کریستنسن مینویسد: بسیاری از ما نیاز زیادی به موفقیت داریم و شغل خود را وسیلهای اولیه برای دستیابی به آن میدانیم. اما غفلت از روابط فردی در این مسیر میتواند آثاری مخرب و غیرقابل برگشت داشته باشد.
سرمایه خوب و بد را تعریف کنید.
پروفسور بهاید در کتاب خود با عنوان «مبدأ و تحول تجارت جدید» مینویسد که ۹۳ درصد از تمام شرکتهای موفق مجبور شدهاند استراتژیهای اولیه خود را رها سازند. آنها قادر بودند استراتژیهای خود را تغییر دهند چون پول و منابع لازم برای این کار را در اختیار داشتند. شرکت موتورولا شش میلیارد دلار را در ایریدیوم سرمایهگذاری کرد. این سرمایهگذاری ناکام ماند و شرکت با ۲۵ میلیون دلار به فروش رسید. این سرمایهگذاری بسیار بد بود و هر چه سرمایه بزرگتر باشد ضرر آن بیشتر خواهد بود.سرمایه خوب، سرمایهگذاری در چیزهایی است که با احتمال زیاد بازگشت مثبت دارند و یا حداقل در صورت اجبار به دور زدن، منابع مناسبی باقی میگذارند. در زندگی شخصی، بازگشت سرمایه در کوتاهمدت جاذبه زیادی دارد اما اگر در امور مهمی مانند دوستی و خانواده سرمایهگذاری نشود، در هنگام نیاز برای بازگشت بسیار دیر خواهد بود.
سرمایهگذاریها را به تأخیر نیندازید.
در تجارت، شرکتها با به تأخیر انداختن امور یا پاسخ به رقبا اشتباهات بزرگی مرتکب میشوند. جامعه نیز تلاش میکند ما را قانع کند که برای سرمایهگذاری زمان کافی داریم. افراد وسوسه میشوند ابتدا بر شغل تمرکز کنند و بعدها به ازدواج و بچهدار شدن فکر کنند. اما اوضاع به این شکل نیست. اگر سرمایهگذاری زمان و انرژی خود را تا زمان نیاز به تأخیر بیندازد، احتمال آن وجود دارد که دیگر دیر شده باشد.
از دامهای تفکر کوتهبینانه حذر کنید.
تفکر کوتهبینانه به معنای تفکر برای کوتاهمدت است. هیچ شرکتی عمداً خود را مغلوب رقبا نمیکند. بلکه این افکار کوتاهمدت و مصلحتاندیشانه گذشته بوده که آنها را در این مسیر قرار میدهد و آنها مجبور میشوند بهای آن تصمیمات را بپردازند. بهجای نادیده گرفتن رقبای جسور، بازیگرانی که بر صحنه مسلط هستند برای بهروزرسانی سیستم و مدلهای ابزاری تجارت خود سرمایهگذاری میکنند و قبل از دیر شدن به رقبای خود پاسخ میدهند. در زندگی، تفکر کوتاهمدت و کوتهبینانه میتواند بسیار بسیار خطرناک باشد و به اشتباهات بزرگ منجر شود. تفکر کوتهبینانه ریشه بسیاری از بحرانهاست.
بفهمید دقیقاً مصرفکنندهها چه میخواهند.
ایکیا به خاطر عرضه آنچه مشتریان میخواهند و نه آنچه خود فکر میکند مصرفکنندگان لازم دارند به یکی از بزرگترین خردهفروشان جهان تبدیل شد. اکثر خردهفروشان بر یک بخش مصرفکننده یا یک نوع محصول متمرکز میشوند؛ و آنگاه پایگاه مصرفکنندگان خود را به اهداف جغرافیایی/جمعیتی تقسیم میکنند. اما ایکیا روشی متفاوت در پیش گرفت. در زندگی افراد اغلب وسوسه میشوند تا آنچه از آنها انتظار میرود را رعایت کنند اما در عوض، بهتر است روشی را اتخاذ کنند که منحصراً مناسب زندگی آنهاست.
قبل از اقدام فرضیهها را آزمایش کنید.
قبل از اتخاذ یک تصمیم مهم باید فرضیهها را آزمایش کرد. اینجاست که ارزش تحقیقات بازار نمایان میشود. شرکتها اغلب هنگامی اشتباه میکنند که قبل از ارزیابی یک بازار وارد آن میشوند. به عنوان مثال دیسنی اشتباه بزرگی در اروپا مرتکب شد. در شهربازی پاریس آنها بهجای ۴۵ سرسره، ۱۵ عدد به کار بردند. برنامهریزان نتوانسته بودند به درستی پیشبینی کنند که چند بازدیدکننده با چه مدت زمان اقامت خواهند داشت. در زندگی، افراد باید از قبل برنامهریزی کنند و قبل از اتخاذ تصمیم چشمانداز خود را ببینند. اما این کار فقط در صورتی مفید است که فرضیههای منطقی داشته باشند. همیشه به خود بگویید: آیا درستی این فرضیه ثابت شده است؟
هرگز آینده را برونسپاری نکنید.
شرکت «دل» در دهه ۱۹۹۰ تصمیم جسورانهای گرفت و شرکت تایوانی ایسوس را برای برونسپاری عرضه برگزید. در نهایت، دل مدیریت زنجیره عرضه و طرح کامپیوترها را به ایسوس واگذار کرد و در سال ۲۰۰۵ ایسوس مارک خود را برای کامپیوترها معرفی کرد. در طول سالها، دل کمکم بازار مصرف خود را واگذار کرد. در طول زمان، اولویتهای یک شرکت باید با میزان درآمد آن همخوانی داشته باشد. ما میتوانیم وظایف پدر و مادری خود را به دیگران واگذار کنیم اما سالها طول میکشد تا نتیجه این برونسپاری مشخص شود. موفقیت و شادکامی واقعی از منابع فراوان به دست نمیآیند بلکه ناشی از این احساس هستند که فرد میتواند مستقل زندگی کند و بر هر مشکلی فائق آید.
پشت هر چیز یک دست نامرئی است.
در تجارت دست نامرئی آن چیزی است که شرکتها و بازارها را به جنبش درمیآورد. این نظریه متعلق به آدام اسمیت است که بیان میکند هرگاه سیستمها در جامعه آزاد در جای خود قرار گیرند، افراد بهترین مسیر را به سوی شکوفایی در پیش میگیرند. ادگار شین یکی از صاحبنظران عرصه فرهنگ سازمانی عقیده دارد که قوانین و آییننامهها به تنهایی فرهنگ اداری را تعیین نمیکنند. باید از جانب رهبران اقدامات و پیامهای محکمی نشان داده شوند تا آهنگ سازمان منظم شود. در زندگی، افراد نمیتوانند زندگی خود را صرفاً با قوانین بسازند. پشت هر قانون باید باور محکم و اقدام عملی وجود داشته باشد.
صددرصد اوقات متعهد شوید.
مشکل تفکر کوتهبینانه آن است که افراد فکر میکنند تصمیمات آنی به نتیجه نمیرسند اما اینطور نیست. اکثر افراد خود را قانع میکنند که میتوانند هر زمان خواستند قوانین فردی خود را زیر پا گذارند. به نوشته کریستنسن، «ما در ذهن خود این انتخابهای کوچک را توجیه میکنیم هیچکدام از اینها در ابتدا به نظر نمیرسند که بتوانند زندگی ما را تغییر دهند.« اما باید فراتر از اعداد نگریست. «تنها روش اجتناب از عوارض ناخوشایند عقبنشینیهای اخلاقی در زندگی آن است که هیچگاه آنها را انجام ندهید.»
با بیان هدفنامه از اشتباهات پیشگیری کنید.
هر هدفنامه از سه بخش تشکیل میشود: شباهت، تعهد و اندازهسنجی. شباهت آن چیزی است که شرکت در واقع به نظر میرسد. تعهد و اندازهسنجی ابزار رسیدن به هدف هستند. به گفته کریستنسن «اهداف باید از روی قصد و درک، انتخاب و سپس دنبال شوند».
با جستوجو برای موارد غیرطبیعی نظریهها را امتحان کنید.
بهترین راه برای امتحان یک فرضیه جستوجو برای موارد غیرعادی یا جستوجو برای آن چیزی است که فرضیه نمیتواند توضیح دهد. در علوم و جهان تجارت، موارد غیرعادی این قدرت را دارند تا کاملاً روش فکر کردن ما و نحوه کارکرد بازار را تغییر دهند. از فرضیهها برای جمعآوری اطلاعات در زندگی استفاده کنید اما از منطق استفاده کنید تا ببینید میتوانید خارج از فرضیه قرار گیرید یا نه.
منبع: بیزینس اینسایدر