«یوسفخان بخشی»، نوازنده ویولنی که بدل ناصرالدین‌شاه قاجار شد/بلاگردان سلطان صاحبقران

http://khorasannews.com/content/newspaper/Version20236/0/Page12/Block676998/PhotoAlbumExtract/jpgfile_20236_676998_637088542787468516.jpg

جواد نوائیان رودسری – در طول تاریخ، همیشه مستبدان و دیکتاتورها، نسبت به جانشان بیمناک بوده‌اند؛ هم از ترس مخالفان و ترورهای احتمالی و هم به دلیل علاقه به بقا و زنده‌ماندن. برای دومی، البته راه چاره‌ای وجود نداشت؛ به قول پرویز ناتل خانلری، «گر چه از عمر دل سیری نیست/مرگ می‌آید و تدبیری نیست!» اما می‌شد برای جلوگیری از اولی، تمهیداتی اندیشید؛ یکی از مهم ترین این تمهیدات، انتخاب بدل و بلاگردان بود؛ یعنی آدم بخت برگشته‌ای که به جای آن مستبد یا دیکتاتور در انظار عمومی ظاهر شود تا اگر قرار است تیر غیبی برسد و زندگی کسی را تهدید کند، آن بیچاره دم‌پَر بلا باشد و شرنگ تلخ مرگ را سر بکشد! آخرین باری که درباره این جور بدل‌ها شنیدیم، همین چند سال پیش و زمان فروپاشی قدرت معمر قذافی در لیبی و پیش از آن، در ماجرای صدام بود. اما شاید کمتر شنیده باشید که ناصرالدین‌شاه خودمان هم برای حفظ جانش از بدل استفاده می‌کرد؛ بله! همین ناصرالدین‌شاهی که سه بار سفر فرنگ رفت و دوست داشت با عنوان سلطان صاحبقران و قبله عالم خطاب شود؛ همین ناصرالدین‌شاهی که درباره رفتارهای عجیب و غریبش، بارها در همین صفحه نوشته‌هایی را منتشر کرده‌ایم. بگذریم؛ این بار قصد داریم درباره بدل ناصرالدین‌شاه، مطالبی را به شما خوانندگان ارجمند عرضه کنیم.
نوازنده‌ای که بدل شد
اطلاعات تاریخی ما درباره بدل یا بدل‌های ناصرالدین‌شاه زیاد نیست؛ دلیلش هم کاملاً معلوم است؛ اگر قرار باشد همه از موضوع بدل آگاه باشند که دیگر مسئله لو می‌رود و بودن یا نبودن بدل، مشکل شاه را حل نمی‌کند! ماجرای آشنایی ناصرالدین‌شاه با یوسف بخشی، بدلی که می‌خواهیم درباره او صحبت کنیم، از مجالس طرب شاهی آغاز شد؛ جناب بخشی نوازنده چیره‌دستی بود و می‌گویند در نواختن سازهای غربی و از جمله ویولن هم، تبحر خاصی داشت. شاه هم که کلا اهل عشق و صفا بود، از وجنات آقای بخشی خوشش آمد و هنر او را برای سرگرمی، غنیمت دانست. به تدریج، یوسف بخشی با هنرش، به شاه نزدیک و نزدیک‌تر شد و در حلقه نزدیکان قبله عالم قرار گرفت. او مردی آداب دان بود و البته، نوع رفتار و تا حدی ظاهرش، با ناصرالدین‌شاه همخوانی داشت. به همین دلیل، شاه که از سان دیدن‌های مکرر و بازدیدهای ملال‌آور، خسته شده بود و از طرفی، شورش‌های گاه و بی‌گاه اطراف و اکناف کشور و اخباری که درباره توطئه برادران و پسرعموهایش، آشکار و پنهان واصل می‌شد، نگرانش کرده بود، تصمیم گرفت یوسف‌خان بخشی را به جای خودش جا بزند و به این طرف و آن طرف بفرستد. نگاهی به روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه نشان می‌دهد که او طی کمتر از ۵۰ سال سلطنتش، کمتر روزی را به خوشی و تفریح نمی‌گذراند و از طرفی دیدارهای نه چندان مرتب او از این شهر و آن مرکز، شگفتی خواننده را بر می‌انگیزد که وی، چگونه چنین نظم و نسقی را برای اداره امور به کار می‌بست؟ راز این نظم و نسق ظاهری را باید در وجود بدلی مثل یوسف‌خان بخشی جست‌وجو کرد.
یوسف‌خان اصالتاً کلیمی بود؛ در دوره قاجار، کلیمی‌ها بخش مهمی از نوازندگان حرفه‌ای را تشکیل می‌دادند و بعدها، موسیقی دانان مشهوری مانند مرتضی نی‌داوود نیز، از میان اقلیت کلیمی ایران برخاستند. یوسف‌خان در ابتدای کار، وظیفه داشت که در مجالس عمومی پایتخت، به جای ناصرالدین‌شاه حاضر شود؛ هنوز وسایل عکاسی آن‌قدر عمومیت نداشت و حتی بیشتر مردم پایتخت نیز، شاه را همیشه از دور نظاره کرده بودند؛ بدیهی بود که سبیل از بناگوش دررفته یوسف‌خان، شباهتش به شاه را افزایش می‌داد و افزون بر آن، شکل صورت وی نیز، تا اندازه‌ای به ناصرالدین‌شاه شبیه بود. گزارشی تأیید نشده از سوی انجمن کلیمیان منتشر شده که مدعی است یوسف‌خان، حتی زمان سفر شاه به فرنگستان نیز، در کسوت شاه دروغین ظاهر می‌شد تا مشکلی برای اداره کشور پیش نیاید. این ادعا را البته نمی‌توان پذیرفت؛ زیرا سفرهای شاه قاجار به فرنگ، عموماً با سر و صدای فراوان همراه بود و او، جانشین خود را برای اداره امور تعیین می‌کرد.
وقتی اجل برسد …
با این حال، وقتی اجل فردی فرا می‌رسد، گریز از آن امکان پذیر نیست؛ ماجرای ترور ناصرالدین‌شاه هم، این‌چنین رقم خورد. میرزا رضاکرمانی که پیش از این قصد داشت شاه را در باغ یکی از اعیان تهران به قتل برساند، از قضا منصرف شد و تصمیم به ترور شاه در حرم حضرت عبدالعظیم گرفت؛ جایی که ناصرالدین‌شاه، چند روز قبل از رسیدن سلطنتش به ۵۰ سالگی، تصمیم گرفت به همراه رعایا، زیارت کند. می‌گویند یوسف‌خان بخشی، مدتی پس از قتل سلطان صاحبقران، قصر را برای همیشه ترک کرد و با مواجبی دایمی، به کار تدریس موسیقی در تهران پرداخت؛ او آن‌قدر زنده ماند که دوران پرفراز و نشیب مظفرالدین‌شاه، محمدعلی‌شاه و احمدشاه را ببیند و در سال ۱۳۰۷ هـ.ش، در دوره رضاشاه، در ۷۶ سالگی، چشم از جهان فروبندد. با این حال، برخی مورخان در وجود بدل برای ناصرالدین‌شاه تردید دارند و می‌گویند که شاه قاجار فردی ناشناخته نبود و اگر بدلی برمی‌گزید، بی‌شک در جایی به آن اشاره می‌کرد؛ در تقابل این دو مسئله، البته مدارک طرفداران وجود بدل کمتر است و به حکم «البینه علی المدعی»، باید اسناد و مدارک بیشتری در این زمینه عرضه شود؛ اما نباید فراموش کرد که تاریخ، همواره شگفتی مخاطبانش را بر می‌انگیزد و بسیار اتفاق می‌افتد که با یافت شدن اسناد جدید، معادلات و مسائل پذیرفته شده تاریخ، در منظر مورخان رنگ می‌بازد و سمت و سویی دیگر می‌یابد. در مورد یوسف‌خان بخشی نیز، باید منتظر اسناد بیشتری ماند؛ هم برای اثبات دقیق‌تر ماجرای بدل و هم برای کشف جزئیات بیشتر زندگی او.

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «دلنگ دلنگ»

سایت بدون – صدای زنگ شتر و هر زنگوله ای که به گردن حیوانات وصل …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *