نگاهی به فیلم «جواهرات تراش نخورده» به کارگردانی مشترک بنجامین و جاش سفدی/ جواهرِ دیده نشده

سایت بدون – میل انسان برای داشتن زندگی پرتجملات و بزک شده باعث می‌شود او هر چه بیشتر آرامش و آسایش را فراموش کند، زیرا مجبور است برای فراهم کردن این جاه و جلال بیشتر کار کرده و برای نشان دادن آن به دیگران با افراد بیشتری آشنا شود و الا کم نداریم در فرهنگ و ادبیات‌مان توصیه‌هایی از این دست که «دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد/ سعادت آن کسی بیند که از تن‌ها بپرهیزد»
آدمی پس از به دست آوردن آن زندگی پرتجمل، برای نگهداری و محافظت از آن نیز باید وقتِ بیشتری صرف کند که مجموعه این فرآیند به دست آوردن و محافظت از تجمل، موجب از دست رفتن آسایش اوست.
شخصیت «هاوارد راتنر» با هنرنمایی «آدام سندلر» نه تنها دوست دارد مجلل زندگی کند، بلکه او این تجملات را برای دیگران نیز فراهم می‌کند که این خود باعث از دست رفتن لحظه‌ای فراغ است.
 «هاوارد» هر چه مسبب خوشبختی ا‌ست دارد؛ همسری زیبا، فرزندانی خوب، خانه و شغلی قابل توجه اما او جزو انسان‌های جاه‌طلبی ا‌ست که اساسا راضی نمی‌شود، می‌تواند تنعم داشته باشد، اما خود نمی‌خواهد.
تنش و استرس در زندگی «هاوارد» کاملا مشهود است؛ حرکاتِ سریعِ دوربین به همراه راه رفتن پایان نیافتنی «هاوارد» در سراسر فیلم، صحبت کردن‌های پیاپی با صدای بلند و دعوا با مخاطب‌های سمج پشت خط موبایل، رفت و آمد در فروشگاه‌های پرنور و خیابان‌های شلوغ، برق جواهرات درون فروشگاه کوچک و همیشه پر ازدحام «هاوارد»، تماشای تلویزیون فقط برای دیدنِ مسابقه پرهیجانِ بسکتبال و… تمامی این تصاویر استرس و اضطراب زندگی «هاوارد» را به بیننده به‌طور کامل منتقِل می‌کند و این استرس و شلوغ‌بازی آن‌قدر شدید است که پس از مرگ «راتنر» بیننده به جای متاثر شدن -نفس آرامی کشیده- سپس با خود می‌گوید: آه، بالاخره به آرامش رسید.
«آدام سندلر» که پیش از این در آثار کمدی زیادی به عنوان شخصیتی-لوده- بازی کرده بود حالا در اثر «سفدی‌ها» چنان بازی زیبا و فوق‌العاده‌ای از خود نشان داده که اگر بگوییم نقش‌آفرینی‌اش بیننده را به یاد بازی‌های هنرمندانه «داستین هافمن» یا «آل‌پاچینو» در آثار دهه ۷۰ می‌اندازد، اصلا اغراق نکرده‌ایم.
برادران «سفدی» پیش از این با فیلم «وقت خوش» نشان دادند با وجود کم سن و سالی‌شان کارگردانان خوبی هستند، با اینکه فیلم «وقت خوش» دارای اشکالات فراوانی بود که حال از عنوان کردن‌شان می‌گذرم اما تنها با گذشت یک سال با دیدنِ فیلم «جواهرات تراش نخورده» آنان ثابت کردند با گذرِ زمان و کسب تجربه می‌توانند بسیار موفق ظاهر شوند و آثار درخور توجهی بسازند.
«سفدی‌ها» برای تصویر‌برداری چند سکانس کوتاه که در فیلم به عنوان منطقه‌ای در -اتیوپی- شناخته می‌شود به جایی در «آفریقای جنوبی» سفر می‌کنند، زیرا در «اتیوپی» اجازه فیلمبرداری نداشتند همچنین سنگِ «اوپالی» که در فیلم می‌بینید یک «اوپال» اصلِ بسیار گران‌قیمت است، آنان برای انتقال حس شایستگی سنگ در چشم بیننده حاضر به استفاده از سنگی غیرِ اصل در اثر خود نشدند. «اوپال» به عنوان سنگی به‌شدت خوش اِقبال و همچنین آزاد‌کننده نیروی خشم در انسان است، توجه به این جزییات از طرف کارگردان و همچنین آزاد گذاشتن بازیگران در انتخاب دیالوگ و بداهه‌گویی و بازی هنرمندانه «سندلر» باعث شده شاهد اثری زیبا باشیم که متاسفانه با وجود رقبایی همچون «مرد ایرلندی» اثر «اسکورسیزی» و «داستان ازدواج» ساخته «نوآ بامباک» به حاشیه رفت و دیده نشد.

فاطمه شاه‌بنده /اعتماد

مطلب پیشنهادی

پایداری باور؛ چرا ما مقابل تغییر در عقایدمان مقاومت داریم

سایت بدون – مقاومت در برابر تغییر باور، که به اثر بازگشتی یا محافظه‌کاری مفهومی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *