سایت بدون -پیر فرزانهای که اغلب روزها مسیر بین منزل در خیابان آذربایجان تهران تا انجمن حکمت و فلسفه واقع در خیابان شهید آراکلیان امروز را با دوچرخه آن هم به آرامی رکاب میزد اما در ذهنش ایران را از حیث تکاپو، اینچنین آرام هیچگاه نه میدید و نه تصور میکرد. او که در تب و تاب اروپای زمان خودش در آن حجم کثیر نظرات و آرای متفاوت و نیز کثرت وجود شرقشناسان و علاقهمندان گرایش به فلسفه اسلامی توانسته بود شیخ شهابالدین سهروردی و صاحب و بنیانگذار تفکر صدرایی را به اروپاییان زمانه خودش بالاخص فرانسویان معرفی کند، بهدنبال اسلامی از نوع ایرانیاش بود که نکته بارز در تفکر او محسوب میشود.
این کلام اگرچه بسیار تند و یک وجهی محسوب میشود اما بیدلیل نیست که میگویند هانری کربن بنای کارش از سویی دیگر این بود که مردم غرب با معنویتی از یاد رفته اما موجودی مشترک بین همه ادیان صاحب کتاب بار دیگر همنشین شوند.
ایران اسلامی دقیقاً چنین حس و غنایی را از نظر او داشت. به تعبیری ایران بعد از توجه او به گونه شناخت فلسفه و تفکر شیعی بود که این بار به غرب معرفی میشد. لاجرم اسلام ایرانی اگر در ذهن کربن جایگاهی خاص داشته که منجر به خلق آثاری از جمله چهارجلد اسلام ایرانی شده و به دوره کمال فکر او مربوط میشود، زمینههای بروز و پیدایش اش دقیقاً بهعنوان ماحصل و نتیجه کمالگرایی او در تفکر اسلامی- شیعی به حساب میآید.
اسلام ایرانی یا همان اسلام کربنی بواقع اسلامی است که بر نهاد ایرانیان محسوب میشود و حاصل تاریخی چنان با عظمت و پرکار نتیجهاش متجلی شدن اسلامی است که از دید کربن در ایران و درمیان ایرانیان متجلی شده است.
به همان اندازه که فهم بشری را ذو مراتب و متفاوت در فردفرد نوع بشر بدانیم و از سوی دیگر به قول شریف «کلموالناس علی قدر عقولهم» نیز متعهد باشیم، طبیعی است که درک ایرانی از اسلام نیز متفاوت و دارای باطنی بسیار پرمایه و فاخر است.
شاید به تعبیر بسیار آشکار این فاخر بودن به عینه در آثار کربن مورد تمجید و بیان قرار نگرفته است اما نباید فراموش کرد که تنها مقولات ارزشمند – معنوی- در دنیای امروز که متناسب با ذات ارزشمند انسانی هستند که در تلاطم اندیشههای مدرن به تنگ آمدهاند، باید آنچنان فاخر باشند که ذهن پردغدغه کسی مانند کربن را به سمت خود بکشاند.
وضع مفهوم اِتوس (Ethos) ایرانی که به معنای نبوغ و عادت و بنمایه ذات ایرانی است دقیقاً به همین تناسب صورت میپذیرد، یعنی درواقع کربن هم بهدنبال کیفیت تجلی اسلامی است که بر ذهن ایرانی حاکم شده و همزمان آثار این تجلی را در نوع تفکر دینی- ایرانی جستوجو میکند.
درواقع توجه کربن به فرق اسلامی بالاخص فرقههای شیعی دقیقاً بهدلیل یافتن وجوه متعدد اما در اصل یکسان شیعی مبتنی براصل اتوس است. شناخت عالم خیال و معنا و فهم و معرفت ملائک شناسی نیز (برگرفته از شهوداتش در تفکر سهروردی) دقیقاً متناسب با ساختگاه ویژهای است که برای ایران در عالم اسلام یا ماهیتی گریزناپذیر حدفاصل شرق معنا و غرب است، اما اکنون تنها برایم یک پرسش بنیادی مهم است.
ایران معنا یافته برای هانری کربن همچنان با رشد معرفتگرایی و تفکر اشراق محوریاش کماکان همان ایران معنا است؟ آیا اگر امروز کربن بود همچنان همان مسیر به سمت پژوهش و تحقیق را به دوچرخه به دور همه ظواهر ناباب مدرنیته ابزارمنش طی میکرد؟ خود ما چطور آیا صدای بالهای ملائک را میشنویم؟
این کلام اگرچه بسیار تند و یک وجهی محسوب میشود اما بیدلیل نیست که میگویند هانری کربن بنای کارش از سویی دیگر این بود که مردم غرب با معنویتی از یاد رفته اما موجودی مشترک بین همه ادیان صاحب کتاب بار دیگر همنشین شوند.
ایران اسلامی دقیقاً چنین حس و غنایی را از نظر او داشت. به تعبیری ایران بعد از توجه او به گونه شناخت فلسفه و تفکر شیعی بود که این بار به غرب معرفی میشد. لاجرم اسلام ایرانی اگر در ذهن کربن جایگاهی خاص داشته که منجر به خلق آثاری از جمله چهارجلد اسلام ایرانی شده و به دوره کمال فکر او مربوط میشود، زمینههای بروز و پیدایش اش دقیقاً بهعنوان ماحصل و نتیجه کمالگرایی او در تفکر اسلامی- شیعی به حساب میآید.
اسلام ایرانی یا همان اسلام کربنی بواقع اسلامی است که بر نهاد ایرانیان محسوب میشود و حاصل تاریخی چنان با عظمت و پرکار نتیجهاش متجلی شدن اسلامی است که از دید کربن در ایران و درمیان ایرانیان متجلی شده است.
به همان اندازه که فهم بشری را ذو مراتب و متفاوت در فردفرد نوع بشر بدانیم و از سوی دیگر به قول شریف «کلموالناس علی قدر عقولهم» نیز متعهد باشیم، طبیعی است که درک ایرانی از اسلام نیز متفاوت و دارای باطنی بسیار پرمایه و فاخر است.
شاید به تعبیر بسیار آشکار این فاخر بودن به عینه در آثار کربن مورد تمجید و بیان قرار نگرفته است اما نباید فراموش کرد که تنها مقولات ارزشمند – معنوی- در دنیای امروز که متناسب با ذات ارزشمند انسانی هستند که در تلاطم اندیشههای مدرن به تنگ آمدهاند، باید آنچنان فاخر باشند که ذهن پردغدغه کسی مانند کربن را به سمت خود بکشاند.
وضع مفهوم اِتوس (Ethos) ایرانی که به معنای نبوغ و عادت و بنمایه ذات ایرانی است دقیقاً به همین تناسب صورت میپذیرد، یعنی درواقع کربن هم بهدنبال کیفیت تجلی اسلامی است که بر ذهن ایرانی حاکم شده و همزمان آثار این تجلی را در نوع تفکر دینی- ایرانی جستوجو میکند.
درواقع توجه کربن به فرق اسلامی بالاخص فرقههای شیعی دقیقاً بهدلیل یافتن وجوه متعدد اما در اصل یکسان شیعی مبتنی براصل اتوس است. شناخت عالم خیال و معنا و فهم و معرفت ملائک شناسی نیز (برگرفته از شهوداتش در تفکر سهروردی) دقیقاً متناسب با ساختگاه ویژهای است که برای ایران در عالم اسلام یا ماهیتی گریزناپذیر حدفاصل شرق معنا و غرب است، اما اکنون تنها برایم یک پرسش بنیادی مهم است.
ایران معنا یافته برای هانری کربن همچنان با رشد معرفتگرایی و تفکر اشراق محوریاش کماکان همان ایران معنا است؟ آیا اگر امروز کربن بود همچنان همان مسیر به سمت پژوهش و تحقیق را به دوچرخه به دور همه ظواهر ناباب مدرنیته ابزارمنش طی میکرد؟ خود ما چطور آیا صدای بالهای ملائک را میشنویم؟
محمد میلانی
پژوهشگر فلسفه
پژوهشگر فلسفه