سایت بدون-«قصرشیرین» را میتوان قلهای رفیع و بیبدیل در بین فیلمهای اخیر سیدرضا میرکریمی دانست. این فیلم روایت مواجهه خشم فروخورده یک پدر عبوس و درونگراست با جهانی کودکانه، معصوم و شیرین که در اجرایی خوب و ماهرانه روی پرده سینما شعلهور شده است. «قصرشیرین» را در ادامه «خیلی دور، خیلی نزدیک» و «دختر» میتوان سومین اثر میرکریمی نام برد که درام داستانیاش حول محور تقابل پدر و فرزند شکل میگیرد. اگر در «خیلی دور، خیلی نزدیک» پدر مظهر بیایمانی بود و فرزند مظهر معنویت و اگر در «دختر» پدر مظهر سنت بود و فرزند مجذوب نوگرایی، این بار در «قصرشیرین» پدر مظهر خشم، تلخی و شقاوت حاصل از ناکامی اجتماعی و اقتصادی است و فرزندان مظهر معصومیت، شیرینی و مهربانی حاصل از جهانی کودکانه.
در «قصرشیرین» هم مانند «خیلی دور، خیلی نزدیک» و «دختر» با تقابل دو جهان
مواجهیم که در سرتاسر فیلم مشغول کشمکش بایکدیگر هستند و درنهایت، جهان
پدر مغلوب جهان فرزند شده و دچار نوعی تحول یا رنگباختگی میشود. نکته
جالبتر این است که در هر سه این آثار، تحول، در بستر یک سفر حاصل میشود.
اگر در «خیلی دور، خیلی نزدیک» تحول پدر در پایان سفری از تهران به دل کویر
به وقوع میپیوندد و در «دختر» در پایان سفری از خوزستان به تهران،
اینبار در «قصرشیرین» تحول در طول سفری یکروزه در دل جادههای پاییزی و
چشمنواز غرب کشور حاصل میشود. به بیان دیگر، صحنهای که در «قصرشیرین»
حامد بهداد به کمک یک روباه مجروح میشتابد، معادل صحنه به فکر فرورفتن
فرهاد اصلانی در پشتبام برفی فیلم «دختر» و صحنه مدفون شدن مسعود رایگان
زیر شنهای کویر در «خیلی دور، خیلی نزدیک» است که هر سه حاکی از نوعی تحول
درونی پدران پس از کشمکشهای فراوان در مواجهه با فرزندانشان است. آنچه
که در دقایق نخستین، «قصرشیرین» را جالب توجه میکند، زیباییهای بصری این
اثر است. در میان حجم انبوهی از داستانهای سینمای ایران که در دل شهر
تهران روایت میشوند و هیچکدام قادر به ارائه یک تصویر نسبتا جامع و واقعی
از وضعیت زیستی، بحرانها و دغدغههای حقیقی مردم این شهر نیستند، داستان
قصرشیرین در دل طبیعت روایت میشود. میرکریمی از این ظرفیت بصری توانسته
استفاده کافی را ببرد و نماهای ناب و چشمنوازی به مخاطب ارائه کند.
کنتراست سرخی رنگ پاترول با طبیعت بیروح پاییزی غرب کشور و جادههای پرپیچ
و خمی که یادآور سینمای کیارستمی هستند، بستر مناسبی را برای فیلمساز
فراهم آورده تا بتواند نهایت استفاده را از این امکان ببرد.
سیدرضا میرکریمی در ترسیم تقابل جهان پدر و فرزندی، جزئیات و مناسبات این
رابطه و پروسه رنگباختگی و تحول پدر به بلوغی آشکار رسیده که «قصرشیرین»
را نسبت به سایر ساختههایش واجد ویژگیهای مهم و قابلاعتنایی کرده است.
قصرشیرین در فضاسازی عمیقا موفق عمل میکند. تلخی حاصل از رابطه سرد و
بیروح پدر و فرزندان در سکانس به سکانس فیلم تا عمق جان مخاطب نفوذ
میکند، اما هر از گاهی به درستی و هوشمندانه با دیالوگهای شیرین شخصیت
دختربچه، این فضای تلخ، تعدیل شده و قابلتحملتر میشود.
پوشیده نیست که این موفقیت در خلق اتمسفر بیش و پیش از همه، مرهون و مدیون
بازی درست حامد بهداد است. بهداد با تلاشی موفق در راستای رعایت مرزی ظریف
و باریک بین ظهور و سرکوب خشم و همچنین حفظ کاراکتر در چارچوب و
محدودهای که اقتضای فیلمنامه بوده، در خلق اتمسفر «قصرشیرین» نقش مهمی
داشته است. شخصیت جلال با بازی حامد بهداد در پی گریز از گذشته خویشتن و
وصول به زندگی جدید است و در رسیدن به این هدف غایی خود از نمایاندن
تلخکامی، سنگدلی و مسئولیتگریزی ابایی ندارد، اما در پروسه سفر به واسطه
ارتباط با فرزندانش که سالها آنها را ندیده است، یقینش آرامآرام آغشته به
تردید شده و در سکانس پایانی به نقطه تحول میرسد. بهداد توانسته با شناخت
ابعاد روانی نقش، درک موقعیت اجتماعی آن و اشراف بر پروسه تلطیف نقش در
طول سفر و همچنین با ارائه یک بازی زیرپوستی و بدون مبالغه و با کنترل خشم
در پس آن چهره زمخت مردانه، طی شدن مسیر یقین تا تحول را هرچه باورپذیرتر
جلوه دهد. مضاف بر این ویژگی مثبت، همراهی بازیگران کودک فیلم به طرز
حیرتآوری بر دل مخاطب مینشیند. تلاش بازیگران کودک در همه ابعاد به بار
مینشیند و نتیجه میدهد. گذشته از بازیگر نقش دختربچه که با حلاوتی
وصفناپذیر در بزنگاههای مهم فیلم، از حجم انبوه تلخی و سردی فضا میکاهد،
پدیدهای تازه به نام یونا تدین در «قصرشیرین» به سینمای ایران معرفی شده
که بازیاش در فیلم تکاندهنده است. کودکی که بازیاش غالبا در سکوت
میگذرد و همپای حامد بهداد در ترسیم رابطه پدر و فرزندی شدیدا موفق عمل
کرده است. مهمترین مولفه بازی او، نگاههایش است. او بدون استفاده از
دیالوگ، با نگاههایی مملو از کین، غیظ و بغض نسبت به پدرش به معنی حقیقی
کلمه، به روح نقش دمیده است.
او در به تصویر کشیدن درونگرایی و بلعیدن خشم حاصل از نفرت از پدر، چنان مهارتی به خرج داده است که بدون تردید بازیاش در این اثر را میتوان یکی از بهترین نمونههای بازی کودک در دهه اخیر و رابطه جلال و پسرش را یکی از موفقترین نمونههای رابطه پدر و فرزندی در سینمای ایران دانست. با این حال، این اجرای منسجم و درخشان منجر به پر کردن یک خلأ آشکار در «قصرشیرین» نمیشود. قصرشیرین دقیقا از خود شخصیت شیرین ضربه میخورد؛ شخصیتی که از آغاز تا پایان فیلم از حیث فیزیکی غایب است، اما قرار بر این بوده که به واسطه یاد گرم و پررنگش در خاطر کاراکترها و نقل خاطراتی از او، حضوری معنوی در اثر داشته باشد، اما حقیقت امر این است که روحی از شیرین در اثر دمیده نمیشود. این دقیقا اصلیترین اشکالی است که گاهی سراسر اثر را تحت تاثیر قرار میدهد. از آنجاکه گذشته شخصیت جلال هم به نوعی با شخصیت شیرین گره خورده است، حتی گذشته او هم مکدر و مبهم ساخته میشود. گویا قرار بر این بوده که موازی با داستان اصلی (سفر جلال با کودکان) به روایتی حاشیهای (سرگذشت شیرین) هم که مکمل داستان اصلی است، پرداخته شود، اما هرچقدر که فیلمساز در پرداختن به داستان اصلی موفق بود، در خلق شخصیت شیرین، شدیدا دچار لکنت شده است. این لکنت در مواقعی چنان فاحش است که شخصیت شیرین به کلی فراموش میشود. بهطور مثال بهرغم تاکید روی نقل خاطرات کودکان از شیرین، هیچگونه دلتنگی و وابستگی بارزی در طول سفر از جانب آنها نسبت به مادرشان دیده نمیشود. گویی آنها مادرشان را که تا چند ماه پیش با او زندگی میکردند، فراموش کردهاند.
در نمونهای دیگر میتوان به خود شخصیت جلال اشاره کرد. احساس و موضع واقعی جلال نسبت به همسر پیشینش شیرین، مبهم است. از طرفی جلال دستور به قطع دستگاهها از پیکر نیمهجان شیرین میدهد و اعضای بدنش را میفروشد. اما ازطرف دیگر، علائم آشکاری مبنیبر علاقه او به شیرین دیده میشود. شیرین، عشقی دیوانهوار نسبت به همسرش جلال داشته و در نبود او با فداکاری تمام فرزندانشان را تربیت کرده است. در تمام نقلقولهایی که به او نسبت داده میشود، او به نیکی از شوهرش یاد میکرده است. او در مدح شوهرش تا آنجا پیش رفته که رویاهایی مبنیبر داشتن قصر در ذهن فرزندانشان ساخته است، اما هیچکدام از این موارد منجر به یک شخصیتپردازی کامل و منطقی از او و همچنین ترسیم رابطه جلال و شیرین نشده است. در یک کلام «قصرشیرین» با آنکه عنوانش را هم از شخصیت شیرین وام میگیرد، اما در پرداخت به این کاراکتر غایب که نقطه وصل سایر کاراکترها به یکدیگر است، بهشدت ناتوان عمل میکند. در مجموع جدیدترین ساخته سیدرضا میرکریمی با وجود ایراداتی در فیلمنامه، با اتکا به اجرایی محکم از جمله بازیهایی درخشان، خلق اتمسفری مطابق با روح فیلمنامه و بهطور کلی یک کارگردانی خوب، قادر به روایتی انسانی از موقعیتی تلخ و خلق تصاویری ناب و بدیع بر پرده سینما میشود که از چند ساخته اخیر او از جمله فیلمهای «دختر» و «امروز» با اختلاف فاحش بالاتر است. «قصرشیرین» بدون تردید یکی از معدود آثار سینمای ایران حول محور و موضوع «خانواده» است که برخلاف سایر آثار سینمای ایران نهتنها نگاهی نسبیگرایانه به این مساله ندارد، بلکه صاحب دیدگاهی شریف، انسانی و قابلدفاع نسبت به این موضوع مهم است.