کتاب های روانشناسی و موفقیت چرا پرفروش هستند/بازار پرسود انگیزه فروشی

سایت بدون – «اگر خواندن این سطور شما را مضطرب می‌کند، نگران نباشید؛ اگر شما هم جزء آن دسته از افراد هستید که همیشه با بیدار شدن در صبح زود مشکل دارید، این نکته را به خاطر بسپارید که مشکل شما ساعات ابتدایی روز نیست؛ مشکل شما ساعاتی است که در باقی روز سپری خواهید کرد. زمانی که از زندگی خود رضایت ندارید، برای اینکه صبح زود بانشاط و پرانرژی از رختخواب بیرون بپرید، هیچ دلیلی نخواهید داشت. درواقع می‌توان گفت شاید شما اصلا دلیلی برای بیرون آمدن از بستر برای خود نمی‌بینید. این مشکل بیشتر افرادی است که با بیدارشدن در صبح‌های زود مشکل دارند. به همین دلیل است که ما می‌خواهیم این سفر را با هم آغاز کنیم تا این چرخه معیوب را در زندگی شما بشکنیم و روشی تازه برای آغاز روز به شما بیاموزیم. ما با این نکته آغاز خواهیم کرد که چرا صبح‌ها تا این اندازه اهمیت دارند، سپس به شما یاد می‌دهیم چگونه می‌توانید صبح‌های زود از خواب بیدار شوید و از فواید این ساعات بیشترین بهره‌برداری را بکنید، همچنین بتوانید این عادت را در خود تقویت کنید و از آن برای رسیدن به ثروت و فراوانی بهره ببرید.» این جملات در ابتدای یک کتاب آمده که اتفاقا از کتاب‌های معروف حوزه روانشناسی و به تعبیر دیگر موفقیت است. البته در این گزارش صرفا سراغ این نرفتیم که چرا این مدل کتاب‌ها همچنان مخاطبان زیادی دارند، بلکه بیشتر شرح وضعیتی است از چرایی رشد تعداد ناشرانی که یک سلسله کتاب را کپی می‌کنند؟ در این گزارش نظرات یک روانشناس و یک جامعه‌شناس را هم جویا شدیم.

کتاب‌های روانشناسی چه می‌گویند؟

«کنترل ذهن‌تان را داشته باشید»، «احساسات‌تان را کنترل کنید»، «فقط با این کار پولدار شوید»، «به سوی کامیابی»، «پدر پولدار، پدر بی‌پول» و هزاران عنوان دیگر، که همه و همه می‌خواهند شما را به مسیری برسانند که برایتان آرامش و موفقیت داشته باشد. در اینکه بالاخره ممکن است این کتاب‌ها برای عده‌ای مفید باشد، شکی نیست، اما نکته مهم این است که می‌خواهیم از رشد قارچ‌گونه این کتاب‌ها بگوییم. همیشه کتاب‌های ادبیات و رمان در صدر پرفروش‌ها هستند، اما چند سالی است که کتاب‌های روانشناسی این جدول را شکسته‌ و توانسته‌اند خودشان را به صدر فروش برسانند و همه جا باشند؛ از پرفروش‌های نمایشگاه کتاب تا پرفروش‌های کتابفروشی‌ها. حتی توصیه‌ و تبلیغات دهان‌به‌دهان برای خواندن این کتاب‌ها، که مثلا تو کتاب «بی‌شعوری» را نخوانده‌ای؟ اگر خوانده باشی که حتما جزء افراد باشعور هستی و اگر هم نخوانده باشی که دیگر از منظر آن آدم‌ها بی‌سواد محسوب می‌شوی! طبق نظرسنجی‌ای که در یکی از سایت‌های اینترنتی انجام شد و از مخاطبانش پرسیده بود چرا کتاب‌های روانشناسی می‌خوانید و بهترین کتابی که خوانده‌اید چه بوده است و چرا؟ جواب‌هایی که به این سوال داده شده بود، جالب است. بیشتر کسانی که به این سوال جواب داده‌اند، کتاب‌های یکسانی را نام برده‌اند و جواب‌ها هم تقریبا شبیه به هم است؛ مثلا یکی از این کاربران نوشته است: «کتاب «آیین دوست‌یابی» از دیل کارنگی فوق‌العاده است. نحوه‌ بیان مطالب عالیه و همه‌ مطالب با مثال بیان شده که به خواننده کمک می‌کنه مطالب‌رو بهتر حس کنه و درک بهتری از اونا داشته باشه.» یا کاربر دیگری نوشته است: « کتاب «قدرت عادت» از نظر من کتاب خوبی بود و من توانستم از آن در زندگی خودم استفاده کنم. مطالبی که در کتاب نوشته شده، عامیانه است و می‌توانید راحت متوجه بشوید.» بخش مهمی از مخاطبان این کتاب‌ها برای گرفتن آرامش یا به‌عبارتی به‌خاطر تبلیغاتی که می‌شود به سراغ‌شان می‌روند، چون اکثرا هم گفته‌اند که تحت تاثیر تبلیغات سراغ این کتاب‌ها رفته‌اند.

کتاب‌های روانشناسی چند دسته می‌شوند؟

دوستی تعریف می‌کرد یکی از کسانی که این روزها در بازار کتاب‌های روانشناسی، اسم و رسمی برای خودش به‌هم زده، کتابی را معرفی کرده بود که تهیه آن به‌سختی امکان‌پذیر بود. کتاب معرفی‌شده را که خواندم، متوجه شدم چند مقاله را به‌هم چسبانده‌اند و شده است این کتاب که درنهایت سر و تهی هم ندارد و مخاطب را در یک جای نامشخصی نگه می‌دارد و هیچ ایده‌ای به او نمی‌دهد. اما اینکه کتاب‌های روانشناسی را چگونه می‌توان تشخیص داد و باید چه ویژگی‌هایی داشته باشند و دسته‌بندی این کتاب‌ها چگونه است، از یک روانشناس پرسیدیم و درنهایت به این سه دسته کتاب رسیدیم؛ دسته اول: کتاب‌های تخصصی معتبر ویژه دانشجویان و استادان روانشناسی هستند. دسته دوم: کتاب‌های خودیار، که هم معتبر هستند و هم روانشناس‌ها آنها را نوشته‌اند. اتفاقا زبان‌شان هم ساده است و طبیعتا علمی و کاربردی هم هستند و اما دسته سوم: کتاب‌های روانشناسی زرد که تاثیرات مخربی را نصیب خوانندگان‌شان می‌کنند و بحث ما هم روی همین کتاب‌ها است که از قانون جذبی صحبت می‌کنند که شما را در هر لحظه و ساعت می‌خواهند با همین جذب به موفقیت برسانند. این شما هستید که تصمیم می‌گیرید، کدام دسته از این کتاب‌ها را انتخاب کنید.

زهرا محسنی‌فرد- دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی:

کتاب‌هایی برای فردگرایی

از منظر جامعه‌شناسی این موضوع تا اندازه‌ای با روانشناسی متفاوت است. ما در شرایطی زندگی می‌کنیم که زمینه‌های لازم برای تغییر یا بهبود عوامل غیرفردی چندان مهیا نیست. فرضا کسی که در طبقه پایین زندگی می‌کند، فرصت و توان نسبتا کمتری برای تحرک طبقاتی دارد. در نتیجه فرد خود را معطوف به حوزه خصایص فردی‌اش می‌بیند و بررسی می‌کند. برای مثال دانش‌آموزی که امکانات مالی لازم را برای رفتن به مدارس ویژه و دریافت خدمات آموزشی ویژه برای درس خواندن ندارد و امکان تغییر شرایطش را هم ندارد، روی می‌آورد به اینکه عدم موفقیتش را با توجه به ویژگی‌های فردی‌اش تبیین کنند و از طریق کتاب‌های روانشناسی به‌دنبال حلش باشد. از منظر بسیاری از مکاتب جامعه‌شناسی، بینش «فردگرایی» مورد انتقاد اساسی قرار گرفته است؛ اینکه «هرکسی هرچیزی که دلش می‌خواهد می‌تواند باشد، هرکسی می‌تواند به هر چیزی که می‌خواهد برسد و همه چیز در گرو فرد و توانایی‌هایش است.» در واقع گاهی این کتاب‌ها چیزی را تبلیغ می‌کنند و از چیزی حرف می‌زنند که با واقعیت موجود همخوانی ندارد. درست است که تفاوت‌ها و قابلیت‌های فردی حتما موثرند، ولی عوامل تعیین‌کننده از منظر جامعه‌شناسی، عموما عوامل فردی نیستند، عوامل کلان اجتماعی و غیرفردی‌اند و حتی همین عوامل فردی هم اغلب ذاتی نیستند و تحت تاثیر عوامل اجتماعی شکل می‌گیرند. ما الان در جامعه‌ای هستیم که به شکل افراط‌گونه‌ای فردگرا یا اصطلاحا «اتمیزه»شده است؛ به این معنا که همه به فکر خودشان هستند و این فردگرایی می‌تواند متاثر از علل گوناگون باشد؛ از نوع نظام اقتصادی تا ریشه‌های فرهنگی و تاریخی و … می‌تواند در شکل‌گیری این وضعیت موثر باشد. اما شاید بتوان گفت گسترش این قبیل کتاب‌های روانشناسی در شرایطی که کتاب‌های دیگر طرفداری ندارند، بی‌ارتباط به گسترش این فردگرایی نیست. کتاب‌هایی که به شما می‌گوید مهم نیست که در معرض بی‌عدالتی آموزشی و اقتصادی هستید. مهم نیست در چه بافت اجتماعی و تاریخی هستید؛ شما در هر شرایطی که باشید، می‌توانید موفق باشید و با اتکا به پشتکار، هوش یا هرچیز فردی دیگری می‌توانید از پس همه چیز بربیایید؛ این چیزی است که هرکسی آن را بشنود، خوشش می‌آید.

امیرمحمد شهسوارانی، روانشناس:

کتاب‌هایی همچون فارسی وان و جم

اولین و مهم‌ترین ویژگی کتاب‌های زردی که به نام موفقیت و روانشناسی به بازار می‌آیند این است که مشخص نیست از کجا و از سوی چه‌کسانی طراحی و نوشته می‌شوند. به‌طور معمول ایده‌پردازان این کتاب‌ها، افراد گمنامی هستند که با تبلیغات و البته مخاطبان‌شان مشهور می‌شوند. دومین ویژگی این کتاب‌ها این است که خیلی لفاظ هستند، یعنی فقط از یک‌سری عبارات و کلماتی استفاده می‌کنند که مردم خوش‌شان بیاید. شومن‌های زیادی را می‌شناسم که تحصیلات مرتبطی با روانشناسی ندارند، اما به لطف شهرت‌شان حالا کتاب می‌نویسند. سومین نکته این کتاب‌ها، تکنیک‌های بازاریابی است و با توجه به نیاز مخاطبان‌شان در بازار، یک‌سری نکاتی را می‌گویند. چهارمین نکته، عناوین این کتاب‌هاست که عناوین جذابی است، آخرین نکته اینکه سازوکارهای نظارتی درست در این حوزه تعریف نشده است. آن‌کسی‌که کتاب‌ها را بازبینی و ممیزی می‌کند، فقط دنبال یک‌سری کلمات خط قرمزی است و دیگر به محتوایی که این کتاب‌ها عرضه می‌کنند، کاری ندارد. این کتاب‌ها به‌راحتی به بازار می‌آیند و کسی کاری ندارد که این کتاب‌ها چطور می‌آیند، چطور نوشته می‌شوند و اصلا به چه دلایلی نوشته شده‌اند.
به این دسته کتاب‌ها می‌توان گفت شبه‌علم. کتاب‌هایی که حرف‌های قشنگی می‌زنند مثل کتاب‌های برایان تریسی، چه‌کسی می‌داند این آدم چه‌کسی است؟ معمولا مخاطب به همان اطلاعاتی که این کتاب‌ها درمورد نویسنده‌اش می‌دهند، اکتفا می‌کنند. اکثر اینها شومن‌ها و سخنرانان‌ انگیزشی در آمریکا هستند. آمریکا سیستم نشریات و مطبوعاتش با ما متفاوت است. حرف آنها آزادی سیستم مطبوعات است، شما می‌توانید بگویید من خبرنگارم و راحت با یک دوربین روی دوش و یک ضبط‌صوت در دست‌تان بروید هر جایی که دوست دارید و بنا به قوانین مکتوب آمریکا که به آن قوانین آزادی بیان می‌گویند، هیچ‌کس نمی‌تواند به شما چیزی بگوید. در آنجا می‌توانید هر کانال تلویزیونی که دوست دارید، برپا کنید. بنا به همین مدل آزادی است که یک فرد می‌تواند هر کتابی که می‌خواهد، بنویسد و هر سخنرانی‌ای که می‌خواهد، داشته باشد. هیچ‌کس هم جلوی او را نمی‌گیرد. مگر اینکه کسی بعدا از او شکایت کند. حالا این آدم‌ها با این قانونی که در کشورشان وجود دارد، می‌آیند و صحبت می‌کنند. مثال بارز این مدل کارشناسان، شاید جول اوستین باشد که یک کشیش است و تبلیغ مسیحیت می‌کند. همه و حتی مذهبی‌های ما هم فیلم‌های او را می‌گذارند و با گذاشتن فیلم‌هایش می‌گویند او درمورد موفقیت خوب صحبت می‌کند، در‌حالی‌که این‌طور نیست. ما مشکل‌مان این است که نمی‌دانیم این آدم‌ها چه‌کسی هستند و از چه دنیایی و مفاهیمی با مخاطبان‌شان صحبت می‌کنند. این را هم بگویم در سال‌های اخیر این گرفتاری به شکل دیگر در کشور ما هم شکل گرفته است. طرف در کشور خودمان برای یک صحبت معمولی هشت میلیون تومان می‌گیرد، از مولوی و سعدی و چند مساله دیگر صحبت می‌کند و وسط اینها هم چند چیز دیگر می‌گوید.
شبه‌علم همین است دیگر. اینکه من در بین حرف‌هایم از چند نفری نقل قول می‌آورم و یک قصه هم از خودم ببافم. یک جمله علمی هم بعد این حرف‌ها اضافه می‌کنم و مخاطب هم باور و فکر می‌کند که علمی است. این همین بازی شومن‌های ماست. این یک طرف قضیه است. اما قضیه خیلی بزرگ‌تر از این حرف‌هاست. آدمی در سالنی در تهران، برنامه‌ای را برگزار کرده و از هر نفر ۵۰۰ هزار تومان گرفته، نکته اینجاست که این آدم هیچ تخصص و مدرکی ندارد و آمده روانشناسی و موفقیت در روابط را آموزش داده است!
برایان تریسی، کتابی دارد به اسم «قورباغه‌ات را قورت بده»، در این کتاب یک جمله معروف دارد که می‌گوید: «قورباغه بزرگه رو اول قورت بده» همه ما کلاس کنکور و دوره تست‌زنی رفته‌ایم. در تمام این دوره‌ها کدام استاد کنکوری می‌گوید برای تست‌زدن آنقدر روی تست سخت‌تر کار کن تا یاد بگیری بعد برو سراغ تست‌های بعدی. این آدم در کتابش چنین چیزی می‌گوید و مدیریت زمان را اصلا نمی‌داند! قصه برخی از این مدعیان روانشناسی و موفقیت، حکایت همان هندویی است که ادعای پرواز داشت و وقتی با هواپیما به انگلستان سفر کرده بود، یک نفر رفت جلوی این آدم و گفت چرا شما که قدرت پرواز داری با هواپیما سفر می‌کنی؟!
خانم باربارا دی آنجلیس، کتاب‌هایش چاپ شده است و متاسفانه خیلی از همکاران و دوستان من به این خانم و حر‌ف‌های او استناد می‌کنند، من سوالی دارم؛ این خانم چه‌کاره است؟ هیچ‌کس نمی‌داند، اگر شما مقدمه کتاب‌های این خانم را که یک انتشارات خاص در ایران آن را چاپ می‌کند، بخوانید، این خانم ۶ بار ازدواج کرده و طلاق گرفته است و بعد هم می‌گوید حالا با یکی دوست هستم! سوالم این است که اگر کسی کامیونش ۶ بار چپ کند، صلاحیت رانندگی دارد؟! منطقش این است که به این آدم نباید دیگر گواهینامه داد و در بیمارستان هم بستری‌اش کرد! البته یک نکته بگویم این انتشارات‌هایی که این کتاب‌ها را در ایران چاپ می‌کنند، عملا همان کارهایی را می‌کنند که شبکه‌هایی مثل فارسی وان و شبکه‌های جم درمورد سبک زندگی انجام می‌دهند. همان تفکری که در آن فیلم‌هاست در این کتاب‌ها هم وجود دارد. کتاب مردان مریخی و زنان ونوسی را هم حتما شنیده‌اید، نویسنده این کتاب شوهر دوم همین خانم باربارا دی آنجلیس است و طبیعتا او از شوهر دومش یاد گرفته است که این کتاب‌ها را بنویسد. آن‌وقت این آقا هم چهار‌بار ازدواج کرده و جدا شده است! بعد این آدم‌ها می‌خواهند یاد بدهند که چه‌کاری را برای یک زندگی موفق انجام دهیم. این آدم‌ها خودشان اختلالات روانشناختی دارند. حالا از این آدم‌ها و کتاب‌هایشان می‌خواهیم موفقیت یاد بگیریم!
به‌نظرم نامه امیرالمومنین به مالک اشتر همه این حرف‌ها را کامل می‌کند که می‌گویند: «ای مالک اگر از من دستوری یا پیامی برای تو آمد نگو من مامورم و معذور. آن را با کلام‌الله و عقل خود بسنج و اگر درست نبود کنار بگذار.» ما این را ۱۴۰۰ سال است که داریم؛ اما به کدام حرف ایشان توجه می‌کنیم؟
الان آدم‌ها دنبال درمان سریع هستند، به مرحله‌ای رسیده‌اند که بیماری همه وجودشان را گرفته است، آیا ما به او گفته‌ایم که چطور خودش را درمان کند؟ نه. پس او به هر کاری دست می‌زند و این کتاب‌ها یک پکیج کوتاه و سریع را به مخاطبش می‌دهد، فرد سراغ این کتا‌ب‌ها می‌رود. دوستان روانشناس من وقتی این آدم‌ها به مطب‌شان می‌روند، می‌گویند باید ۴۰ جلسه بیایی، خب طرف فرار می‌کند! به‌جای اینها چهار تکنیک باید به او یاد داد تا استرسی که دارد، نصف شود. متخصصان ما اینها را بلد نیستند!

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «کارکردن خر و خوردن یابو»

سایت بدون – ضرب‌المثل «کار کردن خر و خوردن یابو» به وضعیتی اشاره دارد که …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *