سایت بدون -همه، تقریبا شبیه همند!» شاید این اولین چیزی باشد که با دیدن خیلی از شاخهای مجازی میگوییم. ظاهری که برای رسیدن به آن باید میلیونها تومان هزینه کنند تا نتیجهاش بیشتر شدن لایک فالوئرها باشد؛ تاتو: قیمت پایه ۲۵۰ هزار تومان و بسته به طرح درخواستی افزایش قیمت دارد، لمینت دندان که واحدی تقریبا یک و نیم میلیون تومان است، عمل بینی عروسکی و فانتزی که حدود ۱۰ میلیون تومان آب میخورد، تزریق ژل لب که قیمت پایه آن از یک میلیون و نیم شروع میشود، اکستنشن مو، شاخهای ۶۵۰۰ تومان که با هزینههای کراتین حدود دو میلیون میشود، زاویهدار کردن صورت با تزریق ژل بسته به میزان ژل تزریقی متفاوت است، اما میانگین ۵ میلیون تومان خواهد شد و هزاران هزینه و اسمهای عجیب و غریب دیگر برای نمایش متفاوت بودن! شاید هم سرمایهگذاری برای کسب درآمد در شبکهای مثل اینستاگرام. همان جایی که بعضیها در آن از راه تبلیغ پول درمیآورند، بعضیها مردم را میخندانند، بعضیها هم میدانند که به راستی این شبکه اجتماعی که سال ۲۰۱۰ کوین سیستروم و مایک کرایگر برای به اشتراک گذاشتن عکس و ویدیو آن را خلق کردهاند، برای چه هدفی است. بعضیها هم میشوند امثال سحر تبر؛ دختری که خبر دستگیریاش به اتهام ترویج خشونت و کسب مال نامشروع چند روز پیش دست به دست شد. گرچه امثال سحرتبرها این روزها زیادند و خبر بازداشت او آنها را هم نگران کرده است. البته پیگیریهای «سازندگی» برای صحبت با آنها به جایی نرسید و آنها حاضر به گفتوگو با یک رسانهی رسمی نشدند.
شاخهای اینستاگرامی ضد قهرماناند!
سعید مستندساز است و با شاخهای اینستاگرامی کار کرده است. آنها را به خوبی میشناسد، ریز و درشت زندگیشان را میداند، از درآمد تا هدف از شاخ شدن! او شاخهای اینستاگرامی را برای «سازندگی» اینطور تعریف میکند: «درآمد شاخهای اینستاگرامی بین ۲۰ تا ۳۰۰ میلیون در ماه است که این به میزان تبلیغات و اسپانسرهای آنها بستگی دارد. یک جوان ۲۰ ساله نمیتواند از راه درست خودش را بالا بکشد. همه این به اصطلاح شاخهای مجازی هم از راه نادرست بالا آمدهاند. البته خیلی از اینها با یک اتفاق ناگهانی به شهرت رسیدند. هیچ کدامشان از راه درستی که روش جهانی است، مشهور نشدهاند. خارج از کشور یک نفر اقدام قهرمانانه به نفع مردم انجام میدهد، قهرمان میشود و توسط مردم فالو. اینجا ماجرا برعکس است، کسی که دزدی میکند یا عمل ضدقهرمانانه انجام میدهد، توسط مردم فالو میشود. درست مثل کسی که طلبه همدانی را به قتل رساند که بعد از آن اتفاق و دستگیری، تعداد فالوورهایش تا حد زیادی بالا رفت. جامعه ما دچار شورش ضد قهرمانانه، اجتماعی و پنهان شده. بهخاطر همین است که زیر پست امیر تتلو نزدیک به ۱۶ میلیون کامنت میبینید. ۱۶ میلیون کامنت یک اتفاق نیست، یک شورش اجتماعی است برای نشان دادن یک بخش دیگر از جامعه و اینکه پشت لایه پنهان جامعه ما چه میگذرد؛ تتلو فحش میدهد، حرفای خارج از عرف میزند، در کنسرتهایش رفتارهای ناشایست از خودش نشان میدهد. وقتی مجموع این رفتارها از طرف مردم تایید و بازدید میشود، فالوورهای او بالا میرود.» او ادامه میدهد: «ما چند لایه اجتماعی داریم؛ عدهای از مردم پیشتازند. آدمهای پیشتاز میگردند چیز جدیدی را پیدا میکنند یا جزو نفراتی هستند که برای گرفتن یا پیشفروش محصولی جدید در صف میایستند. حالا یک عده تابع این پیشروها هستند، یعنی وقتی پیشروها کاری را انجام میدهند، آنها هم به تبع پیشروها آن کار را انجام میدهند و این محصول را پیشخرید میکنند. عدهای هم تابع تابعین هستند و عدهای هم ضدجمع.»
هوش اجتماعی و هیجانی شاخها
سعید همچنین از پیشرفت شاخهای اینستاگرامی در سالهای اخیر میگوید: «۳ یا ۴ سال پیش این امکان وجود داشت که با یک محتوای ساده فالوورها را بالا برد اما در حال حاضر تمام شاخهای اینستاگرامی برای جذب فالوور و محبوبیت بیشترشان باید با کیفیت بهتری عمل کنند؛ مثل تصویربرداری بهتر، گریم یا حتی لوکیشنهای متعدد. شاخهای اینستاگرامی به شدت با همدیگر ارتباط دارند، دست به دست هم میدهند، کار مشترک میکنند، تگ میکنند یا منشن و این عامل باعث بالارفتن فالوورهایشان میشود. بعضیها فکر میکنند شاخهای اینستاگرامی خیلی هوش بالایی ندارند اما این آدمها هوش هیجانی و هوش اجتماعی زیادی دارند، حتی سینما و تلویزیون خود ما گاها از آنها استفاده میکند. شرکتها و فروشگاهها از آنها برای تبلیغ محصولاتشان استفاده میکنند و پولهای کلانی به آنها میدهد و برای کسب درآمد برای هرکدام از این اسپانسرها داستان یا سناریو میسازند. شاید بهتر باشد این را هم بدانید که بودن این آدمها در اینستاگرام برایشان تاثیر زیادی دارد؛ وقتی یک شاخ اینستاگرام از جنوب شهر تهران در سعادتآباد خانه میخرد یا در الهیه خانه اجاره میکند، راحتتر میتوان تاثیر شاخ بودن اینستاگرامی را فهمید. اوایل اینستاگرام جایی بود برای به اشتراک گذاشتن عکسهای مناظر طبیعی اما با ورود عکسهایی مثل سلفی یا همان خویشانداز کمکم اینستاگرام معنای دیگری گرفت و لایکها را از سلفیها بالاتر برد. هرچه جلوتر میرفتیم همین سلفیها هم کمکم برای لایک گرفتن، خاصتر میشدند تا جایی که بعضی از همین شاخهای اینستاگرامی مثل سحرتبر برای لایک گرفتن و جذب فالوور گدایی میکنند. جذب فالوور هم در بین شاخهای اینستاگرامی عالمی دارد. اول که شروع به کار میکنند، فالوور، ویو و لایک میخرند. فالوورها که بالا رفت، مردم با دیدن رقم چندهزارتایی لایک یا ویو، به سمتی حرکت میکنند و ناخواسته و سهوا در جریانی قرار میگیرند مثل یک دریا که ما هم باید دنبال کنیم، لایک کنیم و کامنت بگذاریم، اینجا که کسی نمیبیند یا اینجا که کسی به کسی برای نظر گذاشتن یا پسندیدن یک پُست چیزی نمیگوید؛ همین باعث بالارفتن فالوورها و لایکها میشود.»
عروسکهای بیهویت؟
سعید درباره ذات زندگی شاخهای اینستاگرامی میگوید: «شاخهای اینستاگرامی فقط مشهورند، نه محبوب! اما برای جلب محوبیتشان هم خیلی کارها میکنند، برای ایام محرم ویدیو میگذارند و تسلیت میگویند یا برای سیلزدهها یا خیریهها کمک جمعآوری میکنند؛ چیزی که در زندگی این آدمها اصلا برایشان مهم نیست. خود من دیدم یکی از همین شاخها برای کشته شدن یک گربه در فلان خیابان پُست میگذاشت و ابراز ناراحتی میکرد اما در حالت طبیعی وقتی از در خانهاش خارج شد و گربهای را دم در خانهاش دید، به همان حیوانی که از کشته شدنش ناراحت بود، لگد زد. در سفری که با بعضی از همین شخصیتها داشتم، شاید باورکردنی نباشد، اما هیچ کس از زبان آنها حرفی نمیشنید، مدام سرشان در گوشی بود و پُست و لایو و استوری میگذاشتند. این آدمها زندگی عادی و معمولی ندارند. این آدمها چیزی که نشان میدهند، نیستند. شاید همه عروسک «لقمه شو» که اخیرا با وزیر ارتباطات هم کلیپی داشت، دیدهایم و قطع به یقین میدانیم که این عروسک، عروسک است و دستی او را هدایت میکند اما چیزی که درباره شاخ مجازی مطرح است این است که نمیدانیم این عروسکها از کجا هدایت میشوند، اصلا عروسکاند یا آدم؟»
سوادرسانهای رسانههای نوپدید نداریم
دکترعلیرضا شریفییزدی، جامعهشناس درباره جذابیت شبکههای اجتماعی جدید برای جوانان و بروز فرصت مناسب برای نمایش آنها به سازندگی میگوید: «در عصر امروز رسانههای نوپدید از جذابیت بالایی برای جوانان برخوردارند. تعامل بالا در فضای مجازی، قدرت انتخاب، نبود فشار اجتماعی و اینکه هر کس این امکان را دارد تا هرطور که بخواهد، خودش را عرضه کند، از ویژگیهایی است که این فضاها را برای جوانان دلچسب میکند. اما در همین مساله، مشکل نداشتن سواد رسانهای از دو جانب چالشبرانگیز است؛ از یک طرف خود صاحب اکانت که طریق استفاده از صفحه شخصیاش اینطور است و از آن مهمتر تعداد کثیری از دنبالکنندگان که این شخص را دنبال میکنند. همه اینها به این دلیل است که ما در آموزش سواد رسانه به نسل جدید خود ضعف داشتهایم. از آن مهمتر اینکه ما در تعیین نقشه راه برای گذران اوقات فراغت جوانان هم عملکرد ضعیفی داشتهایم و جوانان را به سمتی سوق میدهیم که اوقات فراغت منتج به آسیب شود. باید تمام این اتفاقات آسیبشناسی اجتماعی شود. جامعه شرایط مناسبی را تجربه نمیکند. به لحاظ اجتماعی وقتی جمعیت کثیری از گروه جوان و نوجوان شخصیتی را دنبال میکنند، مثل اتفاقی که در ۱۶ میلیون کامنت یکی از پُستهای امیرتتلو شاهد بودیم، نشاندهنده جامعهای است که به سمت نابودی نسل جدید خود سوق داده میشود.» دکتر شریفییزدی از راهحل مناسب برای کنترل این جریان هم میگوید: «برای مقابله با چنین اتفاقاتی دو راهحل داریم، کوتاهمدت و درازمدت. آموزش سواد رسانهای بین آحاد جامعه خصوصا جوانان نسبت به رسانههای نوپدید از راهحلهای کوتاهمدت است. راهحل بلندمدت مبارزه و پیگیری ریشههای این اتفاقات است که باید عوامل اجتماعی و فرهنگی و بهویژه عوامل اقتصادی که زمینهساز این جریانها هستند، بررسی شوند. باید در نظر داشته باشیم که شاخصهای اجتماعی ما در حالت هشدار و قرمز قرار دارند!»
نسل جدید و بحران بیمعنایی!
اما سبک زندگی و تاثیر سلبریتیهای فضای مجازی در جامعه را میتوان از منظر روانشناسی هم تحلیل کرد. مهدی ملکمحمد، روانشناس کودک و نوجوان درباره ریشه جریانهای مجازی که امروزه با آنها مواجهیم و همچنین رفتار جوانان در شبکههای اجتماعی به «سازندگی» میگوید: «اتفاقی که در بین دهههفتادیها و متولدین اوایل ۸۰ در ایران در حال رخ دادن است، این است که این نسل سبک تربیتی ولنگارانه و سهلانگارانه را تجربه کرده است.
این نسل با یک بحران مواجه شده و این بحران، بحران «بیمعنایی» است. نکته این است که من درباره شاخهای اینستاگرام صحبت نمیکنم، روی صحبت من کل این نسل است. اگر از جوانهای ۲۲ سال به پایین سوال کنید که معنای زندگی چیست، جواب مشخصی نمیدهند.
وقتی بحران بیمعنایی ایجاد میشود، اتفاقاتی که امروزه آنها را میبینیم رخ میدهد، درست مشابه اتفاقاتی که در دهههای ۶۰ ،۷۰ یا ۸۰ میلادی در آمریکا اتفاق افتاد. ظهور گروههای هویمتال یا رپ و جذب طرفداران بسیار زیاد آنها مصداق بارز این حرف است. طرفداران این گروهها شجاعت و خلاقیت اعضای این گروهها را نداشتند ولی درست مثل خود آنها خواهان نمایش رفتارهای هنجارستیزانه و خارج ازعرف بودند. فضای مجازی مثل اینستاگرام فرصت بسیار مناسبی را برای نمایش قدرت در برابر نسلهای اول و دوم پس از انقلاب توسط نسل سوم و چهارم ایجاد کرده است. من شاخهای اینستاگرام را از طرفدارانشان جدا نمیبینم. فرق یک شاخ اینستاگرام با هوادارش این است که او شهامت و شجاعت با مفهوم منفی را داشته و خطراتش را هم پذیرفته است.
وقتی که میبینید طرفداران تتلو ۱۶ میلیون کامنت در زیر یکی از پستهای او، آن هم به خواسته خود او میگذارند، همین نشان میدهد که بین طرفداران تتلو با خود او تفاوت نگرشی و فکری وجود ندارد. مشکل نسلی است که ۱۵ تا ۲۰ میلیون نفر از ۸۰ میلیون جمعیت کل ایران را تشکیل میدهد. بیمعنایی باعث میشود تا رفتارهای خارج از عرف بروز پیدا کند و همین باعث انقلابی دربرابر نسل اول و دوم میشود. من پیشبینی میکنم که به مرور زمان هر چه جلوتر میرویم، این رفتارها بیشتر شوند.»
ملک محمد از عواملی که بتوان به وسیله آن این رفتارها را کم یا متوقف کرد هم میگوید: «کنترل یا نظارت بر این گروه از جوانان و نوجوانان، راهحل فردی ندارد. در ماجرای تتلو هم ما فقط تتلو را دیدیم اما از تتلوها که همان طرفداران تتلو باشند غافل شدیم.
در ماجرای سحر تبر و ماجراهای مشابه آن هم ما جریانی که این افراد را تبدیل به شاخ اینستاگرامی کرده است، ندیدیم. طرفداری از یک شاخ اینستاگرامی با دعوا یا زور اتفاق نیفتاده بلکه با میل و فالو خودشان اتفاق افتاده است. بنابراین ظهور این افراد متوقف نمیشود اما باید توجه داشته باشیم برای اینکه این ماجرا و ماجراهای مشابه آن کند شود، نباید ریشه این ماجرا را فردی ببینیم بلکه ریشه این ماجرا به یک نسل برمیگردد.» ملکمحمد ادامه میدهد: «نظامهای آموزشی و سازمانهای موظف در امر اطلاعرسانی هم محتوای لازم برای اصول تربیتی متولدین دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ تولید نکردند، بلکه اصول تربیتی آنها، اصول شکستخورده سابق است که دهههاست عدم کارکرد آن ثابت شده و عدم تطابق آن با زمانهای که در آن زندگی میکنیم، بود.
برای کند کردن مواجه شدن دیر یا زود با چنین اتفاقاتی، باید با این نسل گفتوگو کنیم. این گفتوگو نیازمند این است که ما پیش از انجام آن خود را صاحب حق ندانیم و معتقد نباشیم که نسل اول و دوم میگویند و نسل سوم و چهارم بشنوند. اینستاگرام فضای مناسبی را برای نسل سوم و چهارم ایجاد کرده است تا حرف بزنند و به نسل اول و دوم ثابت کنند که سیاستهای شکست خوردهای دارند و قدرتش را به رخ بکشند.»